دکتر محمد حسین رفیعی فنود
باغ سنگی
منوی سایت

در دادگاه روز پنجم اسفند چه گذشت؟

به نام خداوند دانا و توانا

11111

(حسین رفیعی

اسفندماه1393)

دادگاه در ساعت 5/10 تشکیل شد. نماینده محترم دادستان کیفرخواست را خواندند. سه سطر بیشتر نداشت و اتهامات عبارت بودند از:

1- عضویت در «شورای فعالان ملی ـ مذهبی»

2- عضویت در «شورای ملی صلح»

3- داشتن عقاید التقاطی

وکلای محترم من دفاع حقوقی ـ قضایی را برطبق قوانین، انجام خواهند داد و این دفاع به جلسه ی بعدی دادگاه موکول شد،ولی من در اینجا از زاویه‌ی دیگری به این سه مورد مفصلاً خواهم پرداخت

 

اول ـ عضویت در شورای ملی صل

 

مقدمه

«بوش پسر» در سال 2000 به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد. او «نو محافظه‌کار» و طرفدار کلیسای «آوانجلیک» بود که تحت تأثیر افکار «صهیونیست‌های مسیحی» آمریکا، معتقد به بازگشت مسیح در «هارمجدّون»، نزدیکی‌های تل‌آویو، هستند و معتقدند که با بازگشت مسیح، یهودیان اسرائیل و جهان مسیحی خواهند شد [1]. ضمناً بوش پسر، عضو حزب جمهوری‌خواه آمریکاست که وابسته به صنایع قدرتمند نظامی ـ نفتی و مالی آمریکا می‌باشند که جنگ را یک نوع تجارت و راه پرسود «سیاست آمریکا» می‌دانند و پس از جنگ جهانی دوم در 112 کشور؛ ترور، جنگ و کودتا راه انداخته‌اند و یا دخالت‌های امنیتی ـ اطلاعاتی کرده‌اند و ده‌ها سال از دیکتاتورها در کشورهای آسیایی ـ آفریقایی ـ آمریکای‌جنوبی، حمایت کرده‌اند.

در منطقه‌ی ما کودتا علیه دولت دکتر مصدق، قوام‌نکرومه، سوکارنو، … ثمر کار این آقایان است.[2] حمله در سپتامبر 2001 به برج‌های دوقلو و پنتاگون ـ به هر شکلی و با هر طراحانی که انجام شد ـ بهترین امکان را برای جنگ‌طلبان دولت بوش پسر،فراهم کرد تا دخالت مستقیم نظامی در منطقه‌ی ما را، شروع کنند.[3]

غرب که پس از تهاجم شوروی به افغانستان در سال 1979، به کمک کشورهای اسلامی منطقه و با پول و سازماندهی بعضی از آن‌ها، مجاهدین افغانی را برعلیه شوروی سامان داده بود در سال 1989 شوروی را مجبور به عقب‌نشینی از افغانستان کرد. مجاهدین افغانی که در مبارزه با شوروی موفق بودند در همکاری با هم شکست خوردند و بالاخره طالبان با کمک عملی پاکستان و حمایت کشورهای غربی در افغانستان حاکم شد که از یک‌ طرف ارتجاعی‌ترین عملکرد را در حکومت‌مداری از خود نشان داد و از طرف دیگر بن‌لادن که در این مقطع ضدغربی شده بود را پناه داده بود.[4] قبلاً هم اقدامات تروریستی برعلیه غرب در آمریکا و بعضی از کشورها توسط همین «مجاهدین» تجربه آموخته در افغانستان، انجام شده بود. افغانستان، موقعیت ژئواستراتژیک داشت. در بین کشورهای؛ چین، روسیه، هند، آسیای میانه و … و تسخیر آن در استراتژی آمریکا و غرب ضروری بود. لذا، در فاصله‌ی حدود یک ماه پس از حمله به نیویورک، دولت بوش پسر به افغانستان حمله کرد، یعنی تقابل قدرتمندترین کشور جهان با ضعیف‌ترین کشور جهان!! بعداً، اسنادی منتشر شد که جنگ‌طلبان «پنتاگون ـ کاخ سفید» یک هفته مذاکره و بحث داشته‌اند که به ایران حمله کنند یا به عراق یا به افغانستان.

پس از اشغال افغانستان، با تبلیغات و 960 دروغ که رئیس‌جمهور، معاون وی، وزیر دفاع، وزیر خارجه، … آمریکا گفتند شرایط را برای حمله به عراق در 2003 فراهم دیدند.[5] نتیجه‌ی حمله به این دو کشور همسایه چیزی است که می‌بینم، متعاقب آن حمله به لیبی، کودتای مصر، شرایط سوریه، یمن، مالی، سومالی، … در کارنامه‌ی این جنگ‌طلبان درکشورهای اسلامی است.

در 1384 (2005)، آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد. با ادبیاتی تهاجمی نسبت به غرب و وعده‌ی ظهور ‌امام‌زمان(عج) و پیروزی ایران در جنگ با غرب و اغراق‌گویی در مورد دستآورد‌های هسته‌ای.[6] به‌طوری که اسرائیلی‌ها گفتند که: «در 50 سال گذشته هیچ‌کس به اندازه‌ احمدی‌نژاد مظلومیت اسرائیل را نشان نداده بود.» قرار بود، طبق گفته و نوشته‌هایی که توسط طرفداران آقای احمدی نژاد و خود وی بیان شده و مستندات آن مندرج در پرونده‌های اتهامی من می‌باشد، امام‌زمان‌(عج) حداکثر تا سال 1389 ظهور کند، بعد که این اتفاق نیفتاد، آقای احمدی‌نژاد گفت که: «آمریکا نگذاشت امام‌زمان(عج) ظهور کند!!» یعنی تأیید قدرت لایزال آمریکا که حتی می‌تواند از ظهور امام‌زمان هم جلوگیری کند! آقای محسن رضایی، کاندیدای ریاست‌جمهوری سال 1388، در تلویزیون گفت که در دوران احمدی‌نژاد سه بار احتمال حمله‌ی آمریکا و شروع جنگ با ایران وجود داشت که جلوی آن گرفته شد. و یکی از عوامل بازدارنده جنگ فعالیت نهادهای مردمی و روشنفکران ایرانی بودند که متعاقباً خواهد آمد.

در چنین شرایطی که جنگ‌طلبان آمریکایی برای شروع جنگ با ایران دنبال بهانه می‌گشتند و آقای احمدی‌نژاد شرایط را برای آن‌ها فراهم می‌کرد، دلسوزان این مُلک و ملت؛ اعم از سیاسیون، دانشگاهیان، هنرمندان، شاعران، نویسندگان و … احساس مسئولیت کردند و چندبار خطاب به جامعه جهانی و افکار عمومی آمریکا و سازمان‌های صلح‌طلب و حقوق‌بشر، نامه نوشتند و هشدار دادند که جلوی تهاجم آمریکا به ایران را بگیرند و اعتراض کنند که بسیار مؤثر بود و در رسانه‌های مجازی مستندات آن به‌وفور وجود دارد

 

تشکیل شورای ملی صلح

عده‌ای از دلسوزان و دل‌واپسان جنگ در اوایل سال 1387 به‌عنوان بنیان‌گذاران «شورای ملی صلح» از حدود 80 نفر از افراد فوق‌الذکر دعوت کردند تا نهادی تحت عنوان شورای ملی صلح، تشکیل دهند. در منشور صلح که به‌ضمیمه دعوت‌نامه ارسال شده بود آمده است

 

چشم‌انداز:

صلح پایدار در ایرا

 

هدف:

– ایجاد تحکیم و تقویت مبانی صلح در ایران

– جلوگیری از برخورد نظامی با ایران

– لغو هرگونه تحریم علیه ایران و جلوگیری از تشدید آن

– پایان دادن به شرایط نه صلح و نه جن

 

مأموریت و فعالیت

– تلاش برای گذار از شرایط منازعه به وضعیت صلح پایدار

– اشاعه و ترویج فرهنگ صلح و بیان پیامدهای منفی و زیان‌بار جنگ از طریق ساختن فیلم، اجرای تئاتر، نشر کتاب، انتشار مطالب در رسانه‌ها، برگزاری همایش و ایراد سخنرانی

– همکاری با صلح‌خواهان جهان برای جلوگیری از تحمیل جنگ

– تلاش برای ایجاد همگرایی و ائتلاف بین نیروهای اجتماعی صلح‌طلب ایران و راه‌اندازی کمپینی برای مخالفت با شرایط «نه جنگ و نه صلح»،تحریم اقتصادی و مقابله با جنگ.

پس از تشکیل شورای ملی صلح و انتخاب ارکان آن، اقدامات قانونی برای رسمی شدن آن آغاز گردید

 

فعالیت‌ها و موضع‌گیری‌ها

در تاریخ 13/04/87 در مصاحبه‌ای یکی از اعضای شورای ملی صلح اعلام کرد که: “با سه مسئله می‌خواهیم مقابله کنیم … جلوگیری از حمله نظامی، مقابله با شرایط نه جنگ و نه صلح و تحریم‌ها، به ویژه تحریم‌های افتصادی که فشار آن بر روی مردم وارد می‌شود و باید با آن مقابله شود.”[7]

 

پیام شورای ملی صلح به مردم آمریکا

در تاریخ 05/10/1387 برابر با 25 دسامبر 2008 پیامی برای مردم صلح‌طلب آمریکا، در روز کریسمس ارسال گردیده است. در این پیام ضمن تبریک تولد حضرت مسیح(ع) و سال نو، پیروزی مردم آمریکا در انتخاب «اوباما» و طرد جنگ‌طلبان آمریکا از قوه‌مجریه، تبریک گفته شده و «تغییر» را پاسخ منفی به ادامه‌ی خط مشی‌های مبتنی بر جنگ و ستیز، قربانی شدن جوانان آمریکایی در باتلاق‌های خونین، سقوط جایگاه آمریکا در افکار عمومی و فرو ریختن اعتبار مالی این کشور در سطح جهانی، ارزیابی شده بود. در این نامه آمده بود که: “مردم ایران به دلایل تاریخی، به‌ویژه بعد از تجربه‌ی تلخ هشت سال جنگ، ویرانی و کشتار، از بروز درگیری و جنگ دیگری در کشور خود و منطقه بیزاری می‌جویند. ایرانیان صلح‌طلب در همسایگی خود، رنج مردم عراق، افغانستان و پاکستان را طی سال‌های اخیر عمیقاً درک می‌کنند و از ستم علیه مردم خاورمیانه به‌ویژه مردم فلسطین اندوهگین‌اند.” و در ادامه آمده است: “شورای ملی صلح از نقش آمریکا به‌عنوان یکی از عواملی بروز خشونت‌ها در این مناطق متأسف است و اعتقاد دارد که اشغال نظامی کشورها به بهانه مبارزه با تروریسم، به ریشه‌کنی و یا حتی کاهش عملیات تروریستی منجر نشده است. ادامه حضور نیروهای نظامی خارجی در منطقه، دستاویزی برای حکومت‌های اقتدارگرا خواهد بود تا به بهانه جنگ و ناامنی، به حفظ شرایط نه جنگ ـ نه صلح و محدودتر کردن تلاش جنبش‌های صلح‌طلب بپردازند” در پایان از صلح‌طلبان و مردم آمریکا درخواست شده بود که:

1- با استمرار اشغال نظامی عراق و افغانستان مخالفت کرده و تلاش جهانی شود تا زمینه برای استقرار حاکمیت ملی در این کشور‌ها مهیا گردد.

2- با نفی رفتار تجاوزگرانه دولت اسرائیل، خواسته شود تا صلح و ثبات به خاورمیانه بازگردد. تأکید می‌کنیم این صلح در گرو تشکیل دولت مستقل فلسطینی است.

3- از دولت‌های آمریکا و ایران درخواست شود تا براساس میثاق‌ها و قوانین بین‌المللی، منازعه دراز مدت و زیان‌بار فی‌ما‌بین را کنار گذارد و هر نوع زمینه ظهور تنش و وقوع جنگ احتمالی را برطرف کنند تا راه مردم ایران برای تقویت و نهادینه شدن مردم‌سالاری هموار شود.

برگزاری سمینار و چاپ کتاب

در خرداد 1387، شورای ملی صلح، اولین سمینار علمی خود را برگزار کرد. عنوان سمینار «صلح پایدار، راهی پر فراز و نشیب» بود که عده‌ای از فرهیختگان و دانشمندان کشور در آن مقالات علمی خود را ارائه کردند. مقالات ارائه شده تحت عناوین زیر بودند:

– آثار و پیامدهای اقتصادی جنگ و تحریم،

– پیامدهای روانی جنگ، با تأکید بر کودکان و زنان،

– آثار و پیامدهای جنگ خلیج‌فارس بر محیط زیست،

– منافع ملی و مردمی ایران در تحقق تروئیکای «صلح، حقوق بشر و توسعه پایدار» است.

– جنبش جهانی صلح، جامعه مدنی ایران و خواب زمستانی،

– سیاست‌های ماجراجویانه در دنیای پس از جنگ سرد

بعداً، مجموعه‌ی این مقالات در کتابی منتشر شد[8]

مسئولان تصمیم‌گیرنده به جای صدور مجوّز رسمی در دی‌ماه 1387 دفتر موقت «شورای ملی صلح» را بستند و بعداً، عده‌ای از فعالان آن را بازداشت و با پرونده‌سازی آن‌ها را محکوم کردند و این نهاد ملی ـ مدنی، تعطیل شد، هر چند هنوز رسماً انحلال آن صورت نگرفته است و به شکایت هیأت اجرایی هم رسیدگی نشده است

 

چرا مقامات اطلاعاتی ـ امنیتی با شورای ملی صلح مخالفند؟

اوایل انقلاب رویکرد مسئولان این بود که نهادهای مدنی ایجاد شوند و بخشی از وظایف توسعه‌ی مملکت را به‌عهده بگیرند و به همین دلیل بود که چند روز پس از 22 بهمن 57 حزب جمهوری‌اسلامی توسط عده‌ای از روحانیون نزدیک به امام و با موافقت امام، تشکیل شد. در سال 1360 عده‌ای تروریست و ضدانقلاب، جنگ شهری را برعلیه جمهوری اسلامی شروع کردند و درگیری متقابل خانمان بر باد ده شروع شد و آنقدر فضای جامعه را مسوم و آلوده کرد که یک تحلیل غلط شکل گرفت که احزاب و نهادهای مدنی مفید نیستند و باید تعطیل شوند و جلوی فعالیت آن‌ها را باید گرفت. در سال 1376 رویکرد جدیدی به فعالیت‌های مدنی و NGO ها شکل گرفت که امیدوارکننده بودولی بعداً، در دولت آقای احمدی نژاد فعالیت این نهادها با مضایق و مشکلاتی روبه‌رو شدند که بستن «شورای ملی صلح» هم در همین فضا بود. اکنون هم در میان حاکمان جمهوری اسلامی دو نظر وجود دارد. دیدگاه سیاسی ـ فرهنگی، طرفدار باز شدن فضای سیاسی در چارچوب قانون تا بخشی از وظایف جامعه به عهده نهادهای مدنی باشد و بار دولت سبک شود ولی دیدگاه امنیتی ـ اطلاعاتی، طرفدار بستن فضا و همه چیز را به عهده دولت و نهاد حکومت، می خواهد.

در دیدگا اول، جامعه به تعادل می‌رسد، بین حاکمان و مردم در چارچوب قانون تعامل سازنده برقرار می‌شود و هر کس وظایف خود را انجام می‌دهد و تمامی مردم احساس مشارکت در انجام امور مملکت می‌کنند، خود را «غریبه» و «غیرخودی» نمی‌دانند ولی در دیدگاه دوم، همیشه بین حاکمان و اپوزیسیون جدال است و محاکمه، زندان، محرومیت و تشنج سهم اپوزیسیون و فعالان مدنی می‌شود و کنترل، حفاظت، بازرسی و مراقبت ; سهم حاکمان یعنی مقامات اطلاعاتی ـ امنیتی.

جامعه‌ی پایدار، جامعه‌ی مشارکتی است که در آن، علاقه مندان به فعالیت های اجتماعی فعال هستند و همه به قانون احترام می گذارند. مقامات اطلاعاتی – قضایی مشغول اقدامات جدی ضد قانون هستند و متّهم بسیار کم دارند دررویکرد دوم پرونه های قضایی و متهم ها زیاد می شوند. مقایسه کنید با وضعیت ما که به قول ریاست محترم قوه‌قضائیه 15 میلیون پرونده‌ی قضایی داریم.

اینجانب فعالیت نهادهایی مانند «شورای ملی صلح» را در راستای منافع، مصالح و مهم‌تر امنیت ملی، ارزیابی می‌کنم و روش‌هایی مانند عملکرد دولت احمدی‌نژاد را در راستای تهدید و تخریب امنیت ملی، چیزی که ما شاهد بودیم. در دوران او، تحریم‌ها گسترش یافت، همسایگان با ما مکدّر و مخالف شدند و هزینه‌های مادی و معنوی زیادی به مملکت تحمیل شد که اظهرمن‌الشمس است و دیگر کسی در حاکمیت هم منکر آن نیست.

اینکه وزارت اطلاعات، عضویت در یک نهاد مردم بنیاد صلح‌طلب مخالف جنگ و تحریم را که عمری کوتاه داشته و توسط آن وزارت‌خانه تعطیل شده و روند قانونی هم رعایت نشده، را «جرم» می‌داند، برای من بسیار عجیب و غریب است. آن هم هفت سال پس از تعطیلی آن! ظاهراً کارمندان وزارت اطلاعات درصدد پرونده‌سازی هستند و نه گزارش واقعی وقایع. اراده‌ی اطلاعاتی ـ امنیتی برای بستن فضای سیاسی ـ مدنی و تحت تعقیب قرار دادن فعالان مدنی که می‌توانند امنیت ملی را ارتقاء دهند، چیز جدیدی نیست ولی کارنامه‌ی آن قابل رسیدگی و تداوم آن خطرناک است. آیا دستآورد‌های جامعه در دوران آقای احمدی‌نژاد که این روش اجرایی شد، قابل دفاع است؟! که هنوزهم ادامه دارد؟

آیا اگر NGO ها مجاز باشند در حل معضلاتی چون؛ حفظ محیط‌زیست، مبارزه با اعتیاد، مساعدت به زنان خیابانی، کودکان خیابانی، دفاع از حقوق مردم فلسطینی و مبارزه با آپارتاید اسرائیل و … که دولت‌ها نتوانسته‌اند کاملاً موفق باشند، نمی‌توانستند مفید باشند؟ این شیوه که نظام جمهوری اسلامی قصد ندارد از توان ملی برای حل مشکلات استفاده کند، واقعاً عجیب می‌نماید؟ درجلسات آتی دادگاه به اتهام التقاطی و عضویت درشورای فعالان ملی – مذهبی،سخن خواهم گفت.

قاضی محترم دادگاه که علی‌القاعده مستقل و بر پایه‌ی مستندات باید اراده‌ای حقوقی ـ قضایی را اعمال کنند و همچون بازپرس محترم شعبه 2 اوین که بخشی از ادعاهای وزرات‌خانه را نپذیرفت و بخشی را در پرونده من منعکس کرد!،انتظار می رود که این ادّعاهای غیرقانونی را نپذیرند. من هنوز امید دارم تا چه پیش آید.

 

حسین رفیعی، اسفندماه 1393

منابع و مآخذ

[1]- تدارک جنگ بزرگ بر اساس پیشگویی انبیای بنی‌اسرائیل، نوشته: Halsell Grace، ترجمه: خسرو اسدی، نشر رسا، چاپ دوم 1383

[2]- کشتن امید، دخالت های ارتش آمریکا و «سیا» پس از جنگ جهانی دوم، نوشته: ویلیام بلوم، ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1386 و بررسی دیگری درWWW.Fa.Wikipedia.org/wiki که دخالت‌های آمریکا را از 1945 تا 2011 مورد بررسی قرار می دهد.

[3]- دو گزارش جمعاً 800 صفحه ای توسط کمیته‌ی اطلاعاتی سنای آمریکا که خلاف‌کاری‌های بوش پسر را عیان می‌سازد.WWW.Senate.gov

[4]- سیا و جهاد، جنگ‌های نامقدس (2001ـ1950)، نوشته: جان کالی، مترجمین: مجتبی نجفی و مهرگان نظامی‌زاده، نشر صمدیه، چاپ اول، 1385

[5]- زمستانی سیاه از بهار بغداد، کارنامه عملکرد 5 ساله آزادی‌خواهان آمریکا و انگلیس، نویسندگان: دکتر محمد یلپانی و دکتر حسین رفیعی، نشر صمدیه، چاپ اول، 1388

[6]- جمهوری اسلامی را به کجا می‌برند، نویسنده: حسین رفیعی، ضمیمه پرونده است.

[7]- www.radiofarda.com/articleprintview/454608.html

[8]- صلح پایدار، راهی پرفراز و نشیب، به کوشش ژیلا شریعت‌پناهی و عیسی سحرخیز، انتشارات قلم، چاپ اول، بهار 1388

یک کامنت

  1. علی امینی گفت:

    سلام و عرض ادب و تبریک سال نو
    ایجاد سایت که یک نیاز ضروری بود را تبریک عرض می کنم . از مطالب آن بسیار استفاده کردم به خصوص دفاع حقوقی ـ تاریخی و سیاسی شما که نشان از دلسوزی و دغدغه بسیار برای میهن و مردم دارد . امید است برای بازگشت حیات اخلاقی جامعه هم که شده فعالیت گروههای دلسوز آزادتر شود .