کارنامه عملکرد 5 ساله «آزادی خواهان» امريكا و انگليس در عراق
دكتر محمد يلپاني
دكترحسين رفيعي
مقدمه
1-1- حدود 60 سال است که منطقه ما پس از تشکیل اسراييل دچار بحران و درگیری و مناقشه جدی شده و پس از انقلاب ایران، آن را دچار بحران خون و آتشهای دیگری کردهاند. محور افغانستان، ایران و عراق در این سالها جز کشتار و تخریب منابع طبیعی و انسانی، فلاکت و تشدید خشونت و درگیری، عملاً چیزی ندیده است. تجاوز شوروی به افغانستان، جنگﻫﺎی داخلی آن کشور، جنگ تحمیلی 8 ساله، تجاوز صدام به کویت، جنگﻫﺎی امریکا و متحدانش با صدام و از سال 2001 اشغال افغانستان و پس از آن عراق و ادامه و تشدید کشتار و تخریب نیروهای انسانی و محیط زیست منطقه، یکی پس از دیگری بر سر ما مردم این منطقه آمده است.
1-2- بهتدریج این فرایند به کشورهای دیگر، چون لبنان، پاکستان، الجزایر، سومالی، اتیوپی و دیگر کشورهای افریقایی هم سرایت کرده و گستردگی و عمق آن هر روز نمایانﺗﺮ میﺷﻮد و از روی شواهد به نظر میﺭسد که نه قصد توقف دارد و نه امیدی به آرامش منطقه میﺭﻭد.
1-3- برای ما ایرانیﻫﺎ که خوشبختانه هنوز پس از جنگ تحمیلی مستقیماً دچار این بلای خانمانسوز اشغال و جنگ نشدهﺍیم، اطلاع از آنچه در اطراف ما میﮔﺬرد و سپس تحلیل این وقایع از اهمیت فوقالعادهﺍی برخوردار است. متأسفانه نه رسانهﻫﺎی دولتی و نه رسانهﻫﺎی مستقل، در بیان واقعیتﻫﺎی دو کشور همسایه ما ـ افغانستان و عراق ـ کوششی جدی نمیﻛﻨﻨﺪ و گويي مسئله عادی است و تنها امری جزئی و بر ما بیاثر، در جریان است که در آینده نزدیک به خیر و خوشی برای مردم این ممالک تمام خواهد شد و ضرورتی برای توجه به واقعیتﻫﺎی این دو کشور و فعالکردن افکارعمومی ایرانیان نمیﺑﺎشد!
مدتهاست که فاجعه به دیوار خانه ما نزدیک شده و رسانهﻫﺎ و محققین ما به ظاهر احساس خطر نمیﻛﻨﻨﺪ و هر چند وقت با صدور قطعنامهﺍی و یا انتشار گزارشی، “آرامشی” یا “تنشی” ظاهر میﺷﻮد و در واقع تبليغات جنگ افروزان، فضاي سياسي جامعه ما را به خود مشغول کردهاند.
1-4- خوشبختانه، در عصر گسترش ارتباطات و سهولت چرخش اطلاعات، امکانات مناسب و سهلی فراهم شده که میﺗﻮان با استفاده از همت و کوشش انسانﻫﺎی دردآشنای جهان، تصویری نسبتاً گویا از اتفاقات حادث در این دو کشور همسایه را برای آگاهی افکارعمومی ایرانیان بیان کرد. در این نوشتار ما قصد داریم که کارنامهﺍی هر چند فشرده ولی نسبتاً جامع ، پس از حمله سال 1991 و 5 سال اشغال عراق را ارائه دهیم.
1-5- در اوایل دهه 1970، امریکاییﻫﺎ در تحلیل شرایط منطقه خاورمیانه گفته بودند که در این منطقه، دو کشور ایران و عراق استعداد رشد و توسعه را دارند. در آن موقع جنگ سرد وجود داشت و عراق در بلوک شوروی و ایران در بلوک غرب تعریف میﺷﺪند؛ تعادل و توازنی برقرار بود. هر دو کشور، با معیارهای این دو بلوک، مملکت خود را اداره میﻛﺮدند و امر “توسعه” را پیش میﺑﺮدند.
صدام حسین، باوجود اینکه یک جامعه خفقانﺁورساخته بود و دیکتاتوری بود که در قلع و قمع منتقدان و فعالان سیاسی بیرحمانه عمل میﻛﺮد، در چارچوب اعتقادات حزب بعث عراق، در اين كشور اقدامات رفاهی و توسعهﺍی، در منطقه کم نظیری را انجام داده بود؛ شبکه بهداشتی و درمانی، شبکه آبرسانی، توسعه بخش کشاورزی، صنعتی و… در عراق به مراتب از ایران پیشرفته تر و درعین حال به نوعي عدالتطلبانه بود؛ چیزی که امروز مورد تأیید کارشناسان بیﻃﺮف غربی هم هست. با انقلاب ایران، امریکا تصمیم به نابودی امکانات این دو کشور گرفت تا آنها را به نقطه صفر برساند و از توسعه مستقل آنها جلوگیری نماید تا الگویی برای دیگر کشورهای منطقه نشوند. پس از فروپاشي شوروي، دست امريكا در اين خصوص بازتر شد.
جنگ تحمیلی 8 ساله، حمله بعدی عراق به کویت، مهار دوجانبه، تحریمﻫﺎی عراق و… در راستای همین “تصمیم” امریکا بود كه امروز با اشغال افغانستان و عراق و تهديد و تحديد ايران به پيش ميرود.
در نهایت، حاکمیت صدام و حزب بعث در عراق، برای برنامههای امریکا (و اسراييل) دیگر قابل تحمل نبود و حمله به عراق و سقوط صدام رقم خورد. ما در این نوشتار، شرایط عراق پس از حمله امریکا را مجسم خواهیم کرد تا معلوم شود که بر سر این کشور چه آمده است.
1-6- گروهی از عراقیﻫﺎی دردمند و دردآشنا همراه با گروه بزرگی (بیش از 500 نام) از استادان دانشگاهها، هنرمندان، نویسندگان، بزرگان جایزه نوبل، از همه کشورهای جهان یک سایت جامع اینترنتی را به نام “BRusselles Tribunal” (مخفف نام برتراند راسل و تریبون محاکمهکننده جنایات جنگ ویتنام) طراحی کردهﺍند که مطالب مربوط به شرایط عراق پس از اشغال را در آن منعکس میﻛﻨﻨﺪ. ما از این سایت و لينكهایی که بعدها از این سایت و البته با ذکر مأخذ و مستندات، و مواردی دیگر نیز که خود مستقلاً به آنها دسترسی یافتهﺍیم در این نوشتار استفاده خواهیم کرد، شاید کمکی ناچیز باشد تا هموطنان ما از آنچه بر مردمان همسایه مان میﮔﺬرد، مطلع گردند. در این نوشته به دلایل کثرت نابهنجاریها، به اغلب موارد فقط فهرستوار اشاره میشود. امید است که خواننده بتواند خود تصویری از اوضاع این کشور همسایه را ترسیم نماید.
1-7- ابتدا سعی خواهد شد که تصویری واقعی و مستند از شرایط موجود عراق و سپس اهداف و برنامهﻫﺎی امریکا و متحدانش را بیان کنیم. آقای “مک کین” نامزد ریاستجمهوری حزب جمهوريخواهان درانتخابات اخیر امریکا گفته است که “امریکا باید برای حضور 100 ساله در عراق آماده شود.” آقای کیسینجر، وزیر خارجه پيشين امریکا (که در دهه 1970 گفته بود “هرکس نفت را کنترل کند، دولتها را کنترل خواهد کرد” و نیز “هرکس غذا را کنترل کند، مردم جهان را کنترل خواهد کرد”) ـ البته این سیاست باز کهنه کار که هنوز هم بر برنامه سازان سیاسی امریکا نفوذ دارد ـ در گفتوگويي با نشريه معروف اشپیگل، ضمن حمایت از مککین، سخن او را چنین توضیح میﺩهد: “مک کین نگفته است که ما باید در عراق بمانیم و عملیات جنگی انجام دهیم… مانند آلمان پس از جنگ جهانی دوم، در عراق حضور خواهیم داشت.” آقای کیسینجر در همین گفتوگو به اعضای ناتو انتقاد میﻛﻨﺪ که “چرا بعضی از اعضای ناتو به افغانستان نیرو میﻓﺮستند، اما مأموریت آنها را غیرنظامی توصیف میﻛﻨﻨﺪ. این در بلندمدت جواب نمیﺩهد.” او اشتباهات امریکا را در مورد عراق، حمله به عراق با سربازان اندک، انحلال ارتش عراق و بالاخره اتحاد با آنهایی که به ایالاتمتحده وفادار نبودند میﺩاند. وي معتقد است که بعدها جهان از بوش به این خاطر تشکر خواهد کرد. (اعتمادملی، 7/12/1386) حضور طولانی امریکا در عراق پيشتر توسط توني اسنو (Tony Snow) سخنگوی کاخسفید و رابرت گیتس وزیر دفاع بارها تکرار شده است. (www.csmonitor.com)
1-8- همه میﺩانیم که حمله امریکا به عراق و اشغال آن در سال 2003 با این توجیه شروع شد که صدام حسین، سلاح کشتارجمعی دارد، با القاعده همکاری میﻛﻨﺪ و تا زماني كه صدام، سلاح در اختیار القاعده قرار میﺩهد، حقوقبشر را رعایت نمیﻛﻨﺪ و مقدار زیادی اورانيوم از افریقا (کشور نیجر) خریداری کرده است. البته پس از سقوط صدام معلوم شد که به جز عدم رعایت حقوقبشر ـ موضوعی که امریکاییﻫﺎ عملاً و با همه اصرارِ ظاهری، به آن حساس نبودهﺍند ـ ديگر موارد، نادرست از آب در آمدند. کمیته منتخب اطلاعاتی سنای امریکا در دو گزارش مفصل (حدود 800 صفحه) اعلام کرد که سازمانﻫﺎﻱ اطلاعاتی امریکا، پيش از اشغال عراق اعلام کرده بودند که در عراق سلاح کشتار جمعی وجود ندارد، صدام با القاعده ارتباطی ندارد و از نیجر اورانيوم خریداری نکرده است و در گزارش دوم خود، سازمانﻫﺎی اطلاعاتی امریکا پيامد حمله امریکا به عراق را نزدیک به شرایط کنونی پیشبینی کرده بوده و توجیهات بوش و ديگر محافظهكاران جديد، صرفاً دروغ هایی مصلحتی و کاملاً ساختگی بودهاند. هر چند رئیس کنونی سیا به دروغ، اطلاعات قبلی که منجر به حمله امریکا شده است را غلط اعلام میﻛﻨﺪ. (NBC، 11/1/1387 و متن این دو گزارش در سایت سنای امریکا و خلاصه آن با ترجمه و تلخیص يكي از ما (رفيعي) با حذفیاتی در نشريۀ آيین (شماره 9) و کامل آن در سایت www.meisami.com در دسترس میﺑﺎشد.)
در یک طرح تحقیقاتی که چارلز لوئيز (Charles Lewis) و مارك ردينگ- اسميت (Mark Reading-Smith) انجام داده و در تاریخ 8 ژوئن 2008 نتایج آن را در www.Publicintegrity.org/WarCard/Default.aspx منتشر کردهﺍند، بوش و هفت نفر از مسئولان ارشد کاخ سفید (چنی، رایس، رامسفلد، کالین پاول، پل ولفوویتز و سخنگویان کاخسفید آري فليشر(Ari Fleischer) و اسكات مك كلِلان (Scott McClellan) [که به تازگي کتابی علیه بوش و کاخ سفید نوشته و از خود انتقاد کرده است] در فاصله سالهای 2001 تا 2003 که به عراق حمله کردند 935 بار به دروغ به صدام اتهام داشتن سلاح کشتارجمعی و ارتباط با القاعده را وارد کردهﺍند.
بوش 232 بار در مورد سلاح کشتارجمعی و 28 بار در مورد ارتباط صدام با القاعده دروغ گفته است. پاول 244 بار در مورد سلاح کشتارجمعی و 10 بار در مورد ارتباط با القاعده، رامسفلد و فليشر هرکدام 109 بار دروغ گفتهﺍند، ولفوویتز 85 بار، رایس 56، چنی 48 و مك كلِِلان 14 بار این دروغﻫﺎ را تکرار کردهﺍند. در ماههای نزدیک به حمله به عراق، ژانویه تا آوریل 2003، تعداد این اظهارات دروغ، اوج گرفتند. مسئولان این طرح تحقیقاتی توضیح دادهﺍند که بوش و 7 نفر يادشده به مثابه یک ارکستر عمل میﻛﺮدهﺍند، در حالی که گزارشات واقعی اطلاعاتی، خلاف این اظهارات بودهﺍند.
1-9- همه میﺩانیم و بارها شنیدهﺍیم که توجیه ایجابی آقای بوش برای اشغال عراق “ایجاد دموکراسی”، “آزاد کردن عراق”، “ایجاد ثبات در عراق و در منطقه” و “توسعه و پیشرفت عراق” بوده ﺍست.
هدف اين نوشتار، بررسی بسیاری از اینگونه ادعاها و برجسته كردن آنچه که واقعاً رخ داده است، میباشد.
….