داعش و تاريخ وهابيگري در عربستان سعودي
نويسنده: crooke Alastair*
برگردان: حسين رفيعي
مقاله حاضر كه تقديم خوانندگان ميشود با عنوان «شما داعش را نخواهيد شناخت مگر اينكه تاريخ وهابيت را در عربستان سعودي بدانيد» در 27 نوامبر 2014 در سايت www.huffingtonpost.com توسط crooke Alastair منتشر شده است. مطالب اين مقاله بسيار راهبردي است و بخشي از حقايق تاريخي منطقه را نشان ميدهد. اين مقاله نظر آقاي دكتر حسين رفيعي را جلب كرده بود كه ايشان متوجه شدند ترجمه آن به شكل ناقصي در بعضی از رسانهها منتشر شده، بهطوريكه نتايج راهبردي آن را نميرساند و مجدداً آن را به فارسي برگرداندند. رفيعي معتقد است نويسنده اختلاف بريتانيا و امريكا را درباره خاورميانه نشان ميدهد و با زبان اطلاعاتي ـ امنيتي و كمي لحن ديپلماتيك! از فروپاشي خاورميانه و شكلگيري خاورميانه جديد نگران است و به امريكا هشدار ميدهد. رفيعي بر اين باور است كه نويسنده مقاله به نكات راهبردي زيادي توجه نكرده يا نخواسته توجه كند و ايشان در پايان مقاله اين نكات اشاره نشده را يادآوري ميكند. با توجه به مرگ ملك عبدالله، خواندن اين مقاله را به خوانندگان عزيز چشمانداز ايران توصيه ميكنيم.
تاريخ وهابيگري در عربستان سعودي
- ابنتيميه كه در قرن 14 ميلادي ميزيست عليه تشيع، صوفيگري و فلسفه يوناني اعلام جنگ كرده بود و زيارتكنندگان مرقد پيامبر و جشن ميلاد او را مذمت ميكرد.
- محمدبن عبدالوهاب، پيرو ابنتيميه «وهابيگري يا مرگ» را در مقابل مسلمانان قرار داد. اين عقايد باعث شد از شهرش اخراج شود و در سال 1741، پس از مدتي سرگرداني در حمايت «ابن سعود» و قبيلهاش كه قبيلهاي در بيابان نجد بود قرار بگيرد.
- ابن سعود، عقايد محمدبن عبدالوهاب را براي كسب قدرت مفيد تشخيص داد. حمله به مناطق روستايي همسايه و غارت اموال آنها را ميتوانست در پوشش اعتقادات مذهبي محمدبن عبدالوهاب، توجيه كند. غارت و كسب قدرت را كه يك سنت عربي بود، تحت لواي جهاد ـ عقيده ديني ـ انجام دهد. ابن سعود و محمدبن عبدالوهاب به معرفي و تبليغ مجدد شهادت براي ورود به بهشت پرداختند.
- تعدادي از قبايل محلي را شكست دادند و قوانين خود را بر آنها تحميل كردند. اين اتحاد تا حدود سال 1790، بيشتر مناطق عربي را در اختيار گرفتند و مكرراً به مدينه، سوريه و عراق يورش ميبردند. در سال 1801 به شهر كربلا حمله كردند. هزاران شيعه ـ از جمله زنان و كودكان ـ را قتلعام كردند و حرمهاي امامان شيعه را تخريب كردند. عثمان بن بشير نجدي، مورخ اولين حكومت سعودي با افتخار نوشت كه: «ما كربلا را تسخير كرديم و سلاخي كرديم و مردمش را به بردگي گرفتيم. الحمدلله رب العالمين ما براي اين موضوع عذرخواهي نميكنيم و به كفار ميگوييم سرنوشتي مشابه در انتظار آنهاست».
- عبدالعزيز سعود، در سال 1803 به شهر مكه كه تحتتأثير ترور و هراس تسليم شده بود وارد شد. مدينه نيز دچار سرنوشت مشابهي شد. پيروان محمدبن عبدالوهاب بناهاي تاريخي و همه مقبرهها و حرمها را در سر راه خود تخريب كردند. آنها قرنها معماري اسلامي در جوار مسجدالحرام را نابود كردند.
- يك شيعه در نوامبر 1803، ملك عبدالعزيز را به قتل رساند. فرزندش سعودبن عبدالعزيز، جانشين پدر شد و به تسخير سرزمينهاي عربي ادامه داد. حاكمان عثماني ديگر نميتوانستند شاهد پارهپارهشدن امپراتوري باشند. ارتش عثماني متشكل از مصريان در سال 1812، وهابيون را از مدينه، جده و مكه بيرون راندند.
- در سال 1814، سعودبن عبدالعزيز بهواسطه تب مرد. فرزندش عبدالله بن سعود به استانبول برده شد و پس از تحقير به شكل فجيعي اعدام شد. در سال 1815، نيروهاي وهابي توسط مصريها در هم كوبيده شدند. عثمانيها در سال 1818، داريه (Dariyeh) پايتخت وهابيون را اشغال و تخريب كردند. بقيه وهابيون به بيابان عقبنشيني كردند و بيشتر قرن 19 را به سكوت گذراندند.
- آلسعود، پس از جنگ جهاني اول و فروپاشي عثماني، توسط يك زيرك سياس و كمحرف ـ عبدالعزيزـ در اتحاد با قبايل بدوي جنگجو، به همان شكل اوليه پيروان محمدبن عبدالوهاب و ابن سعود، «اخوان» سعودي را پايهگذاري كرد.
- اخوان به همان شكل اسلاف خود، بين سالهاي 1914 و 1926 در تسخير دوباره مكه، مدينه و جده موفق بود. عبدالعزيز احساس كرد منافعش بهعنوان پادشاه توسط انقلابيون اخوان تهديد ميشود. بنابراين به سركوب اخوان پرداخت. اخوان دست به شورش زدكه به جنگ داخلي انجاميد و تا دهه 1930 به طول انجاميد. پادشاه، اعضاي اخوان را تيرباران كرد.
- تحول مهمي رخ داد، نفت در منطقه در حال اكتشاف بود. بريتانيا و امريكا درصدد جذب عبدالعزيز بودند، اما هنوز متمايل به حمايت از شريف مكه (شريف حسين) بهعنوان تنها حاكم مشروع منطقه عربي بودند. ازاینرو وهابيت به مصلحت و ناگزير از يك جنبش جهادي انقلابي و تصفيه مذهبي تكفيري، به يك دعوت مذهبي، سياسي و اجتماعي محافظهكار و حامي وفاداري به خاندان سلطنتي سعودي و قدرت مطلقه پادشاه تغيير جهت داد.
- ملاقات ملك عبدالعزيز با روزولت، رئيسجمهور امريكا در ناو جنگي امريكا در خليجفارس و اعلام اينكه «خليجفارس منطقه منافع ملي امريكاست» منابع نفتي عربستان را در اختيار امريكا قرار داد. پادشاه عربستان مجبور به پذيرش زندگي مدرن بود، ولي در ضمن با پول هنگفت نفت درصدد «وهابيكردن» اسلام در منطقه بود و پول زيادي در كشورهاي اسلامي به اين منظور خرج كرد. تقويت قدرت مالي عربستان و نهادينهكردن وهابيت در شكل آموزشي، اجتماعي و فرهنگي در سرزمينهاي اسلامي مطلوب امريكا و بريتانيا بود. چيزي كه هنوز هم ادامه دارد.
- ديدگاه «اخوان سعودي» از اسلام در دهه 1930، از بين نرفت. در دستگاه حكومتي عربستان، عقبنشيني كرد، ولي سنگرش را در بخشهايي از سيستم عربستان حفظ كرد. دوگانگي امروز سعوديها در مورد داعش از اينجا ريشه ميگيرد. هر چه وابستگي به غرب و مدرنيزاسيون عربستان بيشتر ميشد، پيام جذاب اخوان سعودي هم رشد ميكرد و «اخوان سعودي» از حمايت مردان، زنان و شيوخ و ائمه جماعت مساجد سعودي بهره برد و اكنون هم بهره ميبرد.
- اسامهبن لادن دقيقاً ثمره نگرش اخواني در سيستم عربستان بود. داعش امروز در حال تضعيف مشروعيت پادشاه است و اين عملاً بازگشت به ريشههاي واقعي «سعودي ـ وهابي» اوايل قرن 19 (اخوان) است.
- غربيها در يك مديريت مشترك با پادشاهي عربستان، طرحهاي خود را ضد سوسياليسم، ضد بعثيگرايي، ضد ناصريسم، ضد شوروي سابق و ضد نفوذ ايران در منطقه پي ميگرفتند و از ثروت، مدرنسازي و نفوذ عربستان خشنود بودند، ولي از رشد موج وهابيت غفلت كردند. در نگاه دستگاههاي اطلاعاتي غربي، جنبشهاي اسلامگراي تندرو براي شكست نظاميان شوروي سابق در افغانستان ـ و در مبارزه با دولتها و رهبران نامطلوب خاورميانه ـ كارآمدتر بودند. شكست طرح غربي ـ سعودي شاهزاده بندر براي مديريت و تقويت معارضان «ميانهرو» در سوريه، از اينجا ناشي ميشود. ادامه فعاليت طالبان در افغانستان و توجهنكردن آن به چراغسبزهاي امريكا براي مشاركت و رشد افراطگرايي در پاكستان، نيجريه، سومالي و… نيز ريشه در اين رويكرد غرب دارد.
- فروپاشي عربستان سعودي، سنگ بناي خاورميانه جديد، هدف داعش است. آيا غرب از اين هدف مطلع و با آن موافق است؟ يا اينكه غرب بهناچار نظارهگرست؟ قدرت داعش در تخريبهاي وحشيانه و بربريت كنوني آن نيست، بلكه در فروپاشي عربستان و جايگزيني خاندان سعودي با امراي جديد است.
- استفاده عامدانه داعش از ادبيات محمدبن عبدالوهاب، خطري جدي را براي آلسعود بيان ميكند. مثلاً ابوعمر البغدادي اولين اميرالمؤمنين در دولت اسلامي عراق در سال 2006 اصول حكومت آيندهاش را فرمولبندي كرده است:
«بسط توحيد و اسلام»، «تربيت نسل جوان برمبناي نظريه فراموششده تولي و تبري» كه عيناً نظرات محمدبن عبدالوهاب است. طبق اين نظريه همه مسلمانها مطابق تعريف وي از كفر، در معرض خطر سقوط به جرگه «كفار» هستند، يا به ديدگاه وهابيت از اسلام ايمان بياورند يا به قتل خواهند رسيد.
- نهادينهكردن «ژن» امريكا ـ انگليس دوستي، در حكومت عربستان توسط يك انگليسي انجام شد. او، هري جان فيلبي (Harry St.John Philby)، (1960 ـ 1885) بود كه در اداره استعماري انگليس در بغداد و فلسطين كار كرده بود و در 1917 به عربستان فرستاده شد و در 1924 از مقام خود در انگليس استعفا داد و مشاور نزديك ملك عبدالعزيز شد تا او را حاكم عربستان كند. بعدها به شيخ عبده معروف شد و با يك زن عرب ازدواج مجدد كرد. او مانند لورنس عربستان (Laurane of Arabia) (1935ـ1888) يك «عربگرا» بود و به اسلام وهابي گرويد. در 1932 مشاور شركت نفتيStandard Oil of California شد كه در ميدانهاي نفتي عربستان فعال بود.
- هنوز جزئيات روابط فيلبي و عبدالعزيز منتشر نشده، اما روشن است كه فيلبي در پي تبديل امت اسلامي به ابزاري در دست وهابيت براي نهادينهكردن آلسعود به عنوان حاكم منطقه عربي بود. چيزي كه پس از فروپاشي عثماني رخ داد. عبدالعزيز براي تحقق اين دو، به چراغ سبز بريتانيا و بعدها تأييد امريكا نياز داشت. درواقع فيلبي پدرخوانده اين توافق مهم بود كه عربستان براي مديريت اسلام سني بهمنظور تحقق اهداف غرب ـ مهار سوسياليسم، بعثيسم، ناصريسم، نفوذ شوروي، ايران و… بهره ميبرد و در مقابل، غرب، وهابيكردن امت اسلامي (پاشيدن بذر اختلافات عميق در جهان اسلام و تخريب سنتهاي عقلاني و متكثر در اسلام) توسط سعوديها را ميپذيرفت.
- سياست بريتانيا و امريكا در مورد عربستان، تاكنون استمرار داشته و حتي در 1929 كه «اخوان سعودي» با پادشاه در مورد مبارزه با انگليس و فناوري مدرن (تلفن، تلگراف و…) درگير شدند، بهشدت سركوب شدند. اعضايي از «اخوان سعودي» كه همچنان وفادار بودند، بعدها جذب گارد ملي سعودي شدند.
ملك سعود، فرزند ملك عبدالعزيز و وارث او، زندگي اشرافي داشت و توسط تشكيلات مذهبي هوادار برادرش ـ ملك فيصل ـ به زير كشيده شد.
ملك فيصل در 1975 توسط برادرزادهاش به ضرب گلوله كشته شد. اين برادرزاده ملك فيصل از جذب عقايد و مظاهر غربي در جامعه وهابي، نگران بود و آن را مغاير آرمانهاي بنيادين وهابيگري ميدانست.
- تجديد حيات گروه «اخوان سعودي» با تسخير مسجدالحرام در 1979 توسط 400 نفر از گروه «جهيمان ـ العتيبي» (Juhayman al – Otaybi) كه از قبيله پرنفوذ العتيبي نجد بود، خود را نشان داد كه ريشه در اخوان اوليه دهه 1920 داشت. جهيمان و پيروانش كه بيشتر از مدرسه مذهبي مدينه بودند، از حمايت شفاهي علماي ديگر از جمله شيخ عبدالعزيزبن باز (Bin Baz) مفتي سابق عربستان برخوردار بود.
بنباز طبق گفته جهيمان، به تعليمات اخواني او اعتراض نكرده، ولي به اظهارات او كه آلسعود را به دليل تخريب فرهنگ سعودي با سياست غربگرايي فاقد مشروعيت اعلام كرده بود انتقاد كرده است.
هيئت علما ـ ازجمله بنباز ـ گروه جهيمان را در 1978 احضار كردند و پس از پرسشهايي آنها آزاد شدند، چون تهديد نبودند. در اشغال مسجدالحرام علما حاضر نشدند فتواي دخالت مسلحانه به دولت را بدهند و مهاجمان را غيرمسلمان اعلام نكردند. گروه جهيمان از منابع ثروت و قدرت كاملاً به دور بودند، ولي در گارد ملي نفوذ داشتند و توانسته بودند اسلحه و آذوقه براي تسخير مسجدالحرام در آن ذخيره كنند.
- داعش يك شورش «نئواخواني» است كه در خارج از قلمرو عربستان ظهور يافته و دنبالهروي سياست جهيمان در ضديت با خاندان سعودي است. اختلاف عميقي در عربستان ديده ميشود. یکسو، طرفداران مدرنيته كه ملك عبدالله بخشي از آن است قرار دارد و طرف ديگر تفكر جهيمان كه بنلادن، حاميان سعودي داعش و تشكيلات مذهبي سعودي بخشي از آن است. اين اختلاف درون خاندان سلطنتي هم وجود دارد. روزنامه سعودي الحيات نوشت: «نظرسنجي منتشرشده در شبكههاي اجتماعي در ژوئيه 2014 حكايت از آن دارد كه 92 درصد پاسخدهندگان بر اين باورند كه داعش از ارزشهاي اسلامي و قوانين اسلام تبعيت ميكند.»
- پادشاه نوگراي عربستان، ملك عبدالله به دليل نوگرايياش آسيبپذيرتر از همه است. وي نفوذ نهادها و پليس مذهبي را مهار كرد و به چهار مدرسه فقهي اجازه فعاليت داده، درحاليكه اين مدارس توسط هواداران تفكر محمدبن عبدالوهاب اداره ميشوند.
پرسش مهم اين است كه آيا موفقيتهاي داعش و گروههاي بنيادگرا، ژن مخالفت را كه پيشتر به آن اشاره شد در كشور پادشاهي سعودي تحريك و فعال خواهد كرد؟
اگر چنين شود، تب داعش عربستان را فراخواهد گرفت. خليجفارس ديگر مانند گذشته نخواهد بود. عربستان تخريب خواهد شد و خاورميانه نيز وضعيت مبهمي خواهد داشت. شيعيان شرق عربستان با الهامگرفتن از فقه جعفري از علماي شيعه براي حكومتكردن، احتمالاً كمك خواهند خواست. محمدبن عبدالوهاب دشمني خاصي با شيعيان داشت. علماي معاصر عربستان ـ همچون بنباز و عبدالله بن جبرين ـ بارها كافربودن شيعيان را تكرار كردهاند.
- داعش آيينه تمامنماي «خلوص» از دسترفته در جامعه سعودي است. ارجاعات داعش به محمدبن عبدالوهاب و جهيمان ـ كه نوشتههايشان در ميان داعشيها دستبهدست ميشود ـ بيانگر انگيزهاي قوي در آن است. اين بمب ساعتي به درون جامعه سعودي پرتاب شده است. ملك عبدالله و اصلاحاتش مورد استقبال عموم است و شايد وي بتواند مخالفت اخواني را مهار كند، اما آيا بعد از مرگ وي هم مهار اين جريان گزينه محتمل براي رهبران سعودي خواهد بود؟
- مشكل سياست امريكا در برابر اين موضوع اين است كه به نظر ميرسد بار ديگر «رهبري پشت صحنه» و نگاه به اتحاد دولتها و جوامع سني را بهمنظور جنگ با داعش (آنچنانكه در عراق هم بهوسيله شوراي بيداري دنبال شد) پيگيري ميكند. چنين راهبردي باوركردني نيست. چه كسي مايل است خود را در شكاف درون جامعه سعودي قرار دهد؟ آيا حملات هماهنگ سنيها عليه داعش به بهترشدن موقعيت ملك عبدالله ميانجامد؟ يا آتش خشم مخالفان درون جامعه سعودي را شعلهور خواهد كرد؟ داعش تهديد مستقيم براي غرب بهشمار نميآيد. گرچه غربيها بايد محتاط باشند و پا بر اين كژدم نگذارند.
هدف حقيقي داعش بايد حجاز ـ تسخير مكه و مدينه ـ و مشروعيتي باشد كه حجاز به داعش بهعنوان امراي جديد عربستان اعطا ميكند.
آنچه نويسنده مقاله به آن نپرداخته:
1. رابطه حمايت غرب از بنيادگرايي در افغانستان براي ايجاد القاعده و بعد طالبان، با انقلاب ايران.
- حمايت يا حداقل ناديدهگرفتن رشد داعش در عراق پس از 2003 در پي حمله امريكا به عراق.
- طرح خاورميانه جديد و تغيير نقشه جغرافياي منطقه و نقش داعش در اجراييشدن اين نقشه.
- حمايت اسراييل از استقلال كردستان عراق.
- چرا غرب درصدد «محدودكردن» داعش است و درصدد شكست آن در عراق و سوريه نيست؟
- چرا مبارزه داعش در سوريه مفيد و خوب بود و در عراق بايد محدود شود؟
- چرا دولتمردان امريكا مبارزه با داعش را طولاني ـ چند ده سال ـ ميدانند؟
- در نقشه خاورميانه جديد، اگر عربستان به دو كشور تقسيم شود و حجاز ـ مكه و مدينه ـ سهم داعش شود، چه اتفاقي خواهد افتاد؟
- چرا هرگاه در دهه 1930 و در 1979 لازم بوده است سركوب و كنترل طرفداران عبدالوهاب عملياتي شد، ولي پس از 2003 در عراق و منطقه نشد؟
- آيا لورنس عربستان و هري جان فيلبي جاسوس بودند و مأموريت داشتند قبايل اعراب را براي استقلال از عثماني تحريك كنند يا عربگرا و نژادگرا بودند؟!
- آيا توافق «سايكس ـ پيكو» و ايجاد كشورهاي عربي با مذاهب و اقوام متعدد استخوان لاي زخم براي اقدامات كنوني ـ خاورميانه جديد ـ نبوده است؟
- منظور نويسنده از «خليجفارس ديگر مانند گذشته نخواهد بود»، «عربستان تخريب خواهد شد» و «خاورميانه نيز وضعيت مبهمي خواهد داشت» چيست؟
* نويسنده از عوامل اسبق سرويس اطلاعات خارجي بريتانيا، MI6، است كه در فاصله سالهاي 2003 ـ 1997 مشاور خاوير سولانا در امور خاورميانه و در سال 2000، عضو كميته ميچل براي تحقيق در مورد انتفاضه دوم بوده است. او كتابي باعنوان «مقاومت: اساس انقلاب اسلامي» نيز منتشر كرده است.



