دکتر محمد حسین رفیعی فنود
باغ سنگی
منوی سایت

تدارک جنگ بزرگ براساس پیشگوئی انبیای بنی اسرائیل

کتاب : Prophecy and Politics: the secret alliance between Israel and The U.S. Christian right .

42                                                   نویسنده : Halsell Grace

نام فارسی : تدارک جنگ بزرگ براساس پیشگوئی انبیای بنی اسرائیل

ترجمه : خسرو اسدی                  نشر: رسا               چاپ دوم    1383

 

آغاز سخن :

– مسیحیان “حیات نو یافته ” اعتقاد دارند که تاریخ بشر در طی نبردی در آخر الزّمان ، به نام ” هار مَجِدّون ” به پایان می رسد و نقطه اوج آن ظهور دوبارۀ مسیح است.

– مسیحیان شهر ما ، همگی باور داشتند که :

– عمر جهان حدود 6000 سال است .

–  یهودیان ، امت برگزیدۀ خدا هستند .

– خداوند ، سرزمین قدس را به امت برگزیدۀ خود داده است .

– در تلویزیون امریکایی کشیشان پروتستان ( که بنا به تحقیق نیلسن در سال 1985 ، در حدود 60 میلیون بیننده داشته است ) ، می گویند که خداوند از ازل مقرر فرموده است که دقیقاً همین ما مردمانی که در این زمان زندگی می کنیم ، باید به جنگ هسته ای دست بزنیم . اسرائیل ” مقر فرود آمدن ” دومین ظهور مسیح می باشد.

واعظان انجیل (Evangelic ) ، از جمله لیندسی ، می گویند که : ” سیّاره زمین به احتمال زیاد ، در دوران زندگی ما ، به ” مرحوم سیاره بزرگ ، زمین ” بدل خواهد شد ”

– ” واژۀ ” هار مَجِدّون ” در دل مردم ترس به وجود می آورد .”

– همه شرایط این رویداد ( نبرد هار مجدّون ) ، عملی می شود .

– پیام خداشناسی هار مَجِدّون روشن است : جنگ ناگزیر است .

– جیمس وات ، وزیر کشور ایالات متحده ، در کمیته نمایندگان اظهار داشت :

به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح ، نمی توانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم.

– در اوت 1985 ، نخستین کنگره مسیحیان صهیونیست در اورشلیم ، تشکیل شد. دراین کنگره موارد زیر تصویب گردید:

– از دولت اسرائیل مصرانه می خواست که کرانه غربی رود اردن را به کشور اسرائیل ملحق سازد . یک یهودی اسرائیلی پیشنهاد کرد که لحن قطع نامه ملایم شود چون یک سوم اسرائیلی ها تمایل دارند که سرزمین های اشغالی سال 1967 در مقابل صلح به فلسطینی ها بر گردانه شود . یکی از رهبران مسیحی گفت : ” برای ما رأی اسرائیلیان هیچ اهمیتی ندارد ! برای ما آنچه خدا فرموده ، مهم است ! و خداوند ، این سرزمین را به یهودیان داده ! ”

– در 1985، جان وال وورد (Dr. John Walvoord ) استاد خداشناسی ، درباره خاستگاه خداشناسی ” هار مَجِدّون ” ، درباره رنج های مردم فلسطین گفت : ” راستش ، خداوند در طرح کلی خود ، جاای برای اینان در نظر نگرفته است . توجه خداوند معطوف به یهودیان است ، که سرزمین قدس را به آنان داده .”

– سرهنگ دوم نورث ، دربارۀ مسئله ” ایران کنترا ” ، در برابر کمیته منتخب کنگره امریکا در 8 ژوئیه 1987 ، اعلام کرد که او و رئیس سیا مطلع بوده اند که اسراییلی ها با آنها دو دوزه بازی می کنند . اما چون آنها اسراییلی بودند ، مقامهای امریکایی این فریبکاری را قبول کردند و به روی خود نیاوردند .

– نیلسِن در تحقیق سال 1985 خود نشان داد که 40 درصد همه بینندگان تلویزیون آمریکا ، بطور منظم به سخن واعظان گوش می دهند که به آنها می گویند که ” برای جلوگیری از یک جنگ هسته ای در طی عمر خودمان ، هیچ کاری از ما ساخته نیست ”

– ” شرکت شبکۀ سخن پراکنی مسیحی ” (Christian Broadcasting Network Corporation)  CBN شامل باشگاه 700 ( به اسم 700 نفر اولیه ایکه برای ایجاد آن کمک کرده اند ) ، سه ایستگاه تلویزیونی ، یک ایستگاه رادیوئی، کانال تلگرافی سی بی اِن ، یک ایستگاه تلویزیونی در جنوب لبنان ، سخن پراکنی در بیش از 60 کشور ، یک دانشگاه ، یک منظومه جهانی خیریه، و یک گروه فشار که در آمدی حدود 200 میلیون دلار در دهه 1980 داشته است، میﺑﺎشد.

– ” شبکه وحی آمیز (حمد خدایگان عیسی مسیح ) ” (Praise of Lord Inspirational Network ) برنامه ها تلویزیونی او را در دهه 1980 ، 77/5 میلیون خانوار ( 8/6 درصد همه بینندگان ) تماشا می کرده اند.

  • در مدرسه های آموزش انجیل ، حدود یکصد هزار دانشجو در اواخر دهه 1980 تحصیل می کرده اند.
  • درّۀ هار مجدّو ، 55 مایلی تل آویو ، 20 مایلی جنوب – جنوب شرقی حیفا و 15 مایلی دریای مدیترانه قرار دارد. اعتقادات مسیحیان انجیلی دربارۀ آن عبارتند از:

– این محل همیشه میدان جنگ بوده است .

– جاده باستانی که مصر را به دمشق و مشرق مربوط می ساخت از مجدوّ می گذشته.

– در گذشته هر که مجدوّ را داشته، در برابر همه مهاجمان پایداری کرده است.

– در صحیفه یوشع بن نون ( باب 12 ، آیه 21 : ویکی مَلِک تَعَناک ویکی مَلِک مَجِدوّ) می              خوانیم که یوشع در اسرائیلیان در اینجا کنعانیان را شکست دادند.

– در 1918 ، ژنرال انگلیسی ، آلن بی ، در مجدوّ ، ترکها را شکست داد . که ، مَجِدوّن ترجمه می کنیم .

– این میدان نبردی است که همه ملتها در آن درگیر می شوند . آخرین نبرد میان نیروهای نیکی به رهبری مسیح و نیروهای شیطانی به رهبری دجّال .

– واژه مَجِدوّن ، یکبار در انجیل آمده است ، در کتاب مکاشفۀ یوحنا باب شانزدهم ، آیه 16.

– مسیح در این خونین ترین نبرد تاریخ ، میلیونها را از میان خواهد برد و دجّال را به قتل خواهد رسانید .

 

پایان نزدیک است

س.س.کریب ، رئیس پیشین انجمن کشیشان پروتستان انجیلی ، در سال 1977 نوشت : ” شاه مسیح ، میلیونها نظامی گرد آمده توسط دیکتاتور شیطان صفت ، دجّال را ، به سختی تارومار خواهد ساخت ”

هال لیندسی ، نویسنده کتاب پرفروش ” زمین ، سیارۀ بزرگ مرحوم ” می گوید :

” فرد فوق الذکّر، واژگان یوحنّای رسول را ، استنباط ، می کند . مثلاً ، یوحنای رسول در مکاشفه ، ملخ هاای را با دم عقرب دیده بود که لیندسی ، آنها را هلی کوپتر های کبرا می داند. در حالیکه متن آیه ها 3 تا 7 باب نهم مکاشفات یوحنّا چنین است :

” و از میان دود ، ملخ ها به زمین آمدند و به آنها قوّتی چون عقرب های زمین داده شد * و بدیشان گفته شد که ضرر نرسانند ، نه به گیاه و نه به هیچ سبزی و نه به درختی ، بلکه به آن مردمانی که مُهر خدا را بر پیشانی خود ندارند * و به آنها [ امر ] داده شد که ایشان را نکشند ، بلکه تا مدت پنج ماه معذب بدارند و اذیت آنها مثل اذیت عقرب بود وقتی که کسی را نیش زند * و در آن ایام هردم طلب موت خواهند کرد و آن را نخواهند یافت و تمنّای موت خواهند داشت اما موت از ایشان خواهد گریخت * ”

لیندسی با قاطعیت اظهار می کند نسلی که از 1948 به این سو به دنیا آمده است ، شاهد عینی دومین ظهور مسیح خواهد بود . اما پیش از آن ، ما باید هم جنگ ” یأجوج و مأجوج ” را ببینیم و هم نبرد هار مَجِدّون را . هم سوزی بدین گونه آغاز خواهد شد :

“همه عربها به اضافه کنفدراسیون روسیه ، به اسرائیل هجوم خواهند برد. ”

او در کتاب ”  دنیای نوینی دارد فرا می رسد ” ، پیش بینی می کند که 200 میلیون سرباز از شرق و میلیون ها نفر از غرب به رهبری ” دجّال امپراطوری نوزاد روم ” ( یعنی اروپای غربی ) به اورشلیم حمله خواهند کرد و عیسی مسیح در هار مجدّون آنها را به هلاکت خواهد رساند و با جنگ هسته ای تمام شهرهای بزرگ دنیا نابود خواهند شد و فقط 144000 یهودی زنده خواهند ماند که مسیحی خواهند شد و مبلغ عیسی مسیح .

دکتر جری فال ول که پیشگویی های کتاب مقدس را تعلیم می دهد در جزوه ای که در سال 1979 منتشر کرده است می گوید: ” تا روزی که خداوندگارما ، عیسی مسیح ، بر روی تخت داوود در اورشلیم جلوس نکند ، صلحی در خاورمیانه ، برقرار نخواهد شد.” او در مصاحبه با لوس آنجلس تایم در 4 مارس 1981، جنگ هسته ای با روسیه را پیش گویی می کند و می گوید که روسیه به دلیل نیازش به نفت ، که نفتش دارد تمام می شود ، به اسرائیل حمله خواهد کرد و در آنجا نابود خواهد شد. آقای جری فال ول ، در جزوه ای که در سال 1983 منتشر کرده است ” جنگ هسته یی و دومین ظهور مسیح ” را آورده است .

 

ریگان : برای یک هار مجدّون واقعی مسلح شویم

لانگ، مدیر تحقیقات انستیتو کریستیک می گوید : ” مطالبی که ریگان در سال 1970 ابراز کرد و برای نخستین بار در سال 1985 افشا شد ، ثابت می کند که او ، هواخواه مشّیت الهی ، یعنی معتقد به ایدئولوژی هارمجدوّن بوده است .” ریگان شخصاً اعتقاد داشته است که خداوند از پیش ، یک جنگ هسته یی را مقرر فرموده است . او همیشه می گفته است که ” نخستین مشاورم ، بر من آشکار ساخت ” به جای ” خداوند بر من آشکار ساخت”. ریگان در دوران دوم فرمانداری خود در ایالت کالیفرنیا دربارۀ کمونیست شدن لیبی صحبت کرده و گفته بود “این، علامت آن است که زمان فرا رسیدن هار مجدّون دور نیست” ریگان ، در سال 1980 که نامزد ریاست جمهوری بود در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی پی.تی.ال. گفت : “ممکن است ، همان نسلی باشیم که هار مجدون را می بیند ” و در همان سال باز گفته است که : ” اسرائیل تنها کشور دموکراسی پایدار است که ما می توانیم به آن ، به عنوان محلی که در آن هار مَجِدّون ، ممکن است پیش بیاید ، تکیه کنیم ”

دو سال بعد ، ریگان ترتیبی داد تا آقای فال ول در جلسۀ شورای امنیت ملی شرکت کند و با کارکنان عالیرتبه دولت امریکا دربارۀ نقشهﻫﺎﻱ جنگ هستهﺍﻱ با روسیه ، به بحث بپردازد. و ، تصویب کرد که نویسنده کتاب ” زمین ، سیارۀ بزرگ مرحوم ” ، آقای فال ول ، دربارۀ یک جنگ هسته یی با روسیه ، برای استراتژی پردازان پنتاگون سخنرانی کند.

ریگان در دوران ریاست جمهوری خود در سالهای 1982،1983و1984 برای بنگاه سخن پراکنی مذهبی ملی ( N.R.B. ) که شنوندگان عمده آن طرفدار مشیّت الهی هستند در مورد نزدیک شدن یک جنگ هسته ای ، سخنرانی کرده است .

جیمس میلز ، روزنامه نگار امریکایی در مورد ریگان نوشت که : ” طرز تلقی او ، دربارۀ هزینه های نظامی و ناشنوایی او در برابر هر گونه خلع سلاح هسته ای ، به یقین در زیر نفوذ این بینش موشکافانه ای قرار دارد ” که ” هار مَجِدوّن ، آن گونه که در کتابهای حزقیال نبی و مکاشفۀ یوحنّا پیشگویی شده است ، ممکن نیست در یک دنیای خلع سلاح شده تحقق پیدا کند.” این نویسنده تیز بین امریکایی به درستی می گوید که : ” اگر دنیا به زودی به آخر برسد ، دیگر دلیلی ندارد که دربارۀ باز پرداخت بدهی های ملی کاری بکنیم .” و ” پشتیبانی او از محافظه کاران نوینی مانند جیمس وات ، در زمینۀ حفاظت محیط زیست هم ، معنی پیدا می کند ؛ چون اصولاً چرا باید در بند حفظ محیط زیست بود ؟ ”

میلز ، در ادامه می نویسد که: ” همۀ برنامه های داخلی ، بویژه آنهایی که مستلزم سرمایه گذاری هستند،باید کنار گذاشته شوند،تا همۀ پولها صرف تأمین مالی افزایش و تکمیل سلاحهای هسته یی شوند، تا اینکه بارانیدن هلاکت آتشین بر سر دشمنان شیطانی خداوند و امت او ، ممکن گردد.”

 

مسافرت دوم با فال ول

حدود 40 میلیون مسیحی انجیلی بنیادگرای امریکایی ، اعتقاد دارند که خداوند یهودیان را دوست دارد ، نه عرب ها را .

آقای براد یکی از همسفرهای نویسنده کتاب به اسرائیل ، نظام اعتقادی خود را چنین تعریف می کند: ” ما اعتقاد داریم ، حالا که تاریخ دارد به دوران زمانیِ نهایی و هفتم خود می رسد ، تاها و پیچیدگی هایش هم باز می شود : یعنی دارد به استقرار پادشاهی مسیح می رسد که در آن ، مسیح در طی مدت هزار سال در اورشلیم سلطنت خواهد کرد ، همه یهودیان لزوماً به آیین مسیح خواهند گروید و در ادارۀ قلمرو پادشاهی هزار ساله مسیح مشارکت خواهند داشت – یک قلمرو پادشاهی واقعی در روی زمین ، که مرکز آن در اورشلیم خواهد بود .” او ، براد ، رویدادهای پیش از دوران زمانی هفتم را چنین شمرده است : اول – بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین.  دوم- تأسیس دولت یهود.  سوم – تبلیغ شدن کلام خدا برای همه ملت ها ، از جمله اسرائیل. چهارم – امر عروج به ملکوت کلیسا . پنجم – دوران رنج و محنت کسانی که عروج نکرده اند . آنان مشغول جنگی خواهند شد که رهبر آن دجّال است .

ششم – نبرد هار مَجِدّون .

 

دیدار از کوه مقدس

راهنمای اسرائیلی ما در تورزیارتی در محل ” قُبة الصخره ” و ” مسجد الاقصی ” ، اشاره ای به این دو ، که زیارتگاه مسلمانان هستند ، نکرد . فقط گفت که : ” در محل قبة الصخره ، معبدی ساخته خواهد شد .” و ” ربّی ها ، دارند به جوانان یاد می دهند که چطور گاو و گوسفند را قربانی کنند .” ، ” این همان ترتیبی است که باید بشود . کتاب مقدس این را می گوید .” یکی از صهیونیست های مسیحی در این تور زیارتی گفته است که : ” تروریستهای یهودی این مکان مقدس اسلامی را منفجر خواهند کرد و این رویداد موجب یک جنگ مقدس مکاشفهﻳﻲ دنیای اسلام با اسرائیل خواهد شد که مسیح را ناگزیر خواهد ساخت مداخله کند. یهودیان اعتقاد دارند ظهور او نخستین ظهور اوست . ما مسیحیان معتقدیم که این دومین ظهورش می باشد .” به اعتقاد یهودیان در محل این زیارتگاه مسلمانان ، معبد یهودیان بوده است که مجدداً با تخریب مسجد الاقصی و قبة الصخره ، باید ساخته شود. ” بنیاد معبد اورشلیم ” را مسیحیان صهیونیست امریکایی تشکیل داده اند تا در تخریب زیارتگاههای اسلامی کمک کنند . حفاری های اسرائیل در اطراف این زیارتگاههای مسلمانان و تحقیقات گسترده ” بنیاد معبد اورشلیم ” که هزینه آنرا کلیساهای انجیلی امریکا می پردازند ، برای این است که شواهدی پیدا کنند که قبلاً ، معبد یهودیان ، در محل زیارتگاههای مسلمانان بوده است .

از آغاز دهه 1970 ، وزارت امور مذهبی اسرائیل ، اقدام به حفر تونلی در زیر چندین ساختمان تاریخی مسلمانان کرده است و به خیلی از این ساختمانها خسارت وارد کرده اند . ولی تا کنون شواهدی به دست نیامده است که معبد یهودیان در اینجا بوده است .

پرفسور ” گوردون وِلتی ” استاد جامعه شناسی دانشگاه ایالتی رایت در ایالت اوهایو در امریکا در مقابل این سؤال که : ” یک مسیحی چگونه می تواند انکار وجود حدود یک میلیارد مسلمان را اخلاقی تصور کند و بخشش میلیونها دلار را برای خراب کردن زیارتگاههای آنان پسندیده بداند ؟” پاسخ می دهد که : ” این بنیادگرایان انجیلی که برای خراب کردن آن مسجد پول جمع آوری می کنند ، معتقد به همان خداشناسی نیرومندی هستند ، که بسیاری از نیاکان ما بودند . آنها تسخیر کردن غرب امریکا ، کشتن سرخ پوستان و پیش راندن به سوی غرب همراه با بردن تمدن سفید پوستان را شجاعانه ، اخلاقی و درست می دانستند …….. آنها به جستجوی تفریح در جای دیگری بر آمده اند . رؤیای ” صهیون تازه ” مهاجر نشینان ، برای اینان همان صهیون فلسطین باستانی است .”

یهودیان 14 میلیون نفر ، در سراسر دنیا ، هستند. فقط 3 میلیون نفر شهروند اسرائیل هستند. 70 درصد در آمد اسرائیل از جهانگردی است ، لذا سعی در جذب مسیحیان را دارد و این درآمد عمدتاً توسط مسیحیان تأمین می شود.

راهنمایان اسرائیل ، مرتب به جهانگردان مسیحی اخطار می کنند که با مغازه داران فلسطین معامله نکنند. اسرائیلیها نمی خواهند که مسیحیان به عنوان راهنمای گشتها کار کنند. از 1967 تا کنون ، در حدود یکصد هزار نفر مسیحی ، از ساحل غربی بیرون رفته اند. درسال 1940 ، 45 هزار مسیحی در بیت المقدس زندگی می کردند ، در سال 1960 شمار آنها به 25 هزار نفر کاهش یافته و در سال 1985 به 10 هزار نفر رسیده است. در زمان قیمومیت انگلیس مسیحیان 15 درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند و در آغاز سال 1986 به 8 درصد کاهش یافته اند.

 

اکتشاف صهیونیسم نه یهودی

– آخر های ماه اوت 1985 ، نخستین کنگره مسیحیان صهیونیست در شهر بال سویس تشکیل شد. در این کنگره 589 نفر از 27 کشور به ابتکار و سرپرستی سفارت بین المللی مسیحی اورشلیم ، شرکت داشته اند.

– مجله نیوزویک در 30 نوامبر 1985 گزارش داد که 54 درصد اسراییلیان خود را صهیونیست های بی مذهب به حساب می آوردند. منابع دیگر این نسبت را تا 65-60 درصد هم گفته اند. در این کنگره و 88 سال پس از نخستین کنگره صهیونیست ها ، پیام هرتزل را به آن کنگره ، شرکت کنندگان در این کنگره ، تکرار می کردند و می گفتند : ” همه جهانیان از یهودیان نفرت دارند. در طول تاریخ ، مردم از یهودیان نفرت داشته اند. پس تنها یک راه باقی می ماند یهودیان باید منحصراً در میان خودشان زندگی کنند و از نظر نظامی نیرومند باشند.”

– صهیونیست های مسیحی در قطعنامه کنگره این موارد را تصویب کردند:

– همه یهودیان که در بیرون اسرائیل زندگی می کنند به کشور اسرائیل بروند.

– اسرائیل ، ساحل غربی را به خاک خود ضمیمه کند.

– خداوند این سرزمین را به یهودیان داده است.

– امریکا و همه دولت های دیگر به بگین کمک کنند تا به الحاق بیت المقدس به اسرائیل جنبه قانونی به بخشند. سفارت خانه ها خود را به بیت المقدس منتقل کنند.

– کشورهای اروپائی از مسلح کردن دشمنان اسرائیل دست بکشند.

– پروتستانها بودند که با ترجمه کتاب مقدس ، به سوی کتاب عهد عتیق روی کردند و با قصص و تاریخ شریعت یهود و سرزمین فلسطین آشنا شدند و در بسیاری از آنها این اندیشه پیدا شد که فلسطین را سرزمین یهودی بدانند.

– در طی سالهای میانی سدۀ 1600 ، پروتستانها نوشتن رساله هایی را شروع کردند که همۀ یهودیان باید اروپا را ترک کنند و به فلسطین بروند. ” اولیور کرامﻭل ” ، لرد انگلیس حامی نخستین دولت جمهوری انگلیس ، اعلام داشت که حضور یهودیان در فلسطین ، مقدمۀ دومین ظهور مسیح است .

– در سال 1655 ، پروتستان آلمانی ، ” پل فِلِگن هاور ” اعلام داشت که یهودیان در دومین ظهور مسیح ، او را به عنوان مسیحای موعود خود خواهند شناخت. او در ” بشارت نو برای اسرائیل ” نوشت علامتی که این نکته را اثبات می کند عبارت است از ” بازگشت همیشگی یهود به کشور خودشان توسط خداوند ، از راه وعدۀ بی قید و شرط خداوند به ابراهیم ، اسحق و یعقوب ، بدانها اعطا شده است .”

– در سال 1839 ، ” لرد آنتونی آشلی کوپر ” ، هفتمین ” ارل شافتس بری ” اصرار داشت که همۀ یهودیان به فلسطین مهاجرت کنند. و ، معتقد بود که یهودیان در تحقق ” طرح الهی ” دومین ظهور مسیح ، نقش بس مهمی به عهده دارند. به تفسیر او ، زمان انتظار دومین ظهور مسیح ، تنها وقتی به انتها می رسد که یهودیان در یک اسرائیل به حالت نخستین برگشته و به دین نو گرویده ، زندگی کنند. او سایر هم وطنان انگلیسی خود را قانع کرد تا به یهودیان ” با همۀ اینکه مسلماً مردمانی کلّه شق و سیاه دل هستند ، و در انحطاط اخلاقی و لجاجت و جهل نسبت به کلام خدا ، غوطه ورند ” ، کمک کنند ؛ زیرا به رغم همۀ اینها ، در زمینۀ امید رستگاری و آمرزش مسیحیان ، نقشی حیاتی دارند. این لرد انگلیس یا نمی دانست و یا خود را به ندانستن زده بود که فلسطین کشوری بدون مردم نیست ولی او می نوشت فلسطین ” کشوری بود بی مردم ، برای مردمانی بی کشور ” جمله ای که بعداً توسط یهودیان ، به صورت ” سرزمینی بی مردم ، برای مردمانی بی سرزمین ” به کار برده شد.

این لرد متنفذ انگلیسی ، پدر ناتنی زنش ، لرد پالمرستون ، وزیر خارجه وقت انگلیس را وادار کرد تا یک کنسولگری انگلیس در اورشلیم افتتاح کند. وزیر خارجه ، یک هواخواه مؤمن مبلّغان انجیل ، یعنی ویلیام یانگ ، را به عنوان نایب کنسول انگلیس در اورشلیم فرستاد و در همان سال 1839 به او دستور داد که همۀ یهودیان در فلسطین ، که شهروند امپراطوری عثمانی بودند ، را زیر حمایت بگیرد . در آن سال فقط 9690 نفر یهودی در فلسطین زندگی می کردند که شامل یهودیان بومی و خارجی بود.

– در سال 1841 ، چارلز هنری چرچیل ، رئیس هیأت انگلیس مقیم خاورمیانه ، به موسی مونته فیوره ، رئیس هیأت نمایندگی یهودی در لندن چنین نوشت : ” من نمی توانم تمایل بسیار تند خودم را از اینکه هموطنان شما بکوشند تا وجود خود را به عنوان یک ملت از سر بگیرند ، از شما پنهان کنم . به نظر من این هدف کاملا دست یافتنی است ؛ اما دو چیز ضرورتاً لازم است : نخست اینکه خود یهودیان این موضوع را در سراسر جهان و به اتفاق آرا ، به دست بگیرند ؛ دوم اینکه ، قدرتهای اروپایی در این مقصود ، به آنان کمک کنند.”

– در سال 1845 ، ادوارد ال. میلفورد، از وزارت مستعمرات انگلیس در لندن این پیشنهاد را مطرح کرد: ” تأسیس ملت یهود در فلسطین ، به صورت یک دولت تحت الحمایه و زیر قیمومیت بریتانیای کبیر “، که این قیمومیت ، به محض اینکه خود یهودیان بتوانند از خودشان مواظبت و خود را اداره کنند ، پس گرفته خواهد شد. او گفت که، ” وجود یک دولت یهود در لِوانت (ساحل خاوری مدیترانه )، ما را در موقعیت مسلطی قرار خواهد داد، تا بتوانیم از آنجا، هر فرایند تجاوز، دست اندازی و تهدید دشمنانمان را زیر نظارت بگیریم و در صورت لزوم ، پیشروی شان را عقب بزنیم.”

اما یهودیان اروپا، در مورد اینکه به فلسطین مهاجرت نمایند، یا اصلاً تمایلی نداشتند و یا تمایل اندکی نشان دادند.

در طی 150 سال، مسیحیان – بیش از همه در انگلیس و نیز در دیگر کشورهای اروپا و بعدها تا حدود چشمگیری امریکا – تنها مدافعان صهیونیسم بودند. پروتستانها [در تمام این یک قرن و نیم ] در اصرارورزی خودشان به این نکته که فلسطین متعلق به یهودیان است- و اصرارشان بر اینکه همۀ یهودیان به آنجا بروند و جدا از جزیهودیان زندگی کنند- تنهای تنها بودند. در طی یک قرن و نیم تمام ، مسیحیان – یعنی رهبران جنبش امپریالیسم غرب- در این صهیونیسم جزیهودی خود، با هیچ حمایتی از سوی یهودیان روبرو نشدند.

مسیحیانی که در صفهای مقدم این جنبش قرار داشتند، بی هیچ استثنا، همگی پروتستانهای مؤمن و کلیسا برو بودند. اما دو اصطلاح صهیونیست مسیحی یا صهیونیست نه یهودی، هر دو ممکن است گمراه کننده بشوند؛ زیرا ممکن است صهیونیسمی را متبادر به ذهن سازند که از انگیزه های مذهبی ناشی از کتاب مقدس، یا خداشناسی آن، نشأت گرفته است. رجینا شریف، در کتاب “صهیونیسم نه یهودی ” خود می نویسد: مسیحیان صهیونیست، فراتر از پرهیزگاری مذهبی، ” انگیزه های سیاسی ” داشتند و تأکید دارد بر اینکه، این انگیزه ها از همان آغاز، بس مهمتر از اعتقادهای مذهبی آنان بود.

امروز، بسیاری از صهیونیستهای یهودی، می گویند خوشحالند از اینکه آن مسیحیان، با چنان شور و اشتیاقی عمل می کردند. صهیونیستهای یهودی، امروز امتیاز یاری رسانی به صهیونیسم یهودی در رسیدن به هدف خود- یعنی ایجاد یک دولت یهودی که تنها یک نفر یهودی می تواند به شهروندی آن درآید – را به صهیونیسم مسیحی می دهند.

در 6 فوریۀ 1985 ، بنیامین ناتانیاهو، سفیر کبیر وقت اسراییل در سازمان ملل، در پیام خود به صهیونیسم مسیحی، در مراسم ملی دعای صبحانه برای اسراییل، از صهیونیسم مسیحی، بدین گونه ستایش کرد: ” مشارکت تاریخی ای که برای تحقق رؤیای صهیونیستی، به این خوبی عمل کرد.” او گفت روزنامه نگاران در این آخرها ” بسیاری از حمایتهای مسیحیان مبلّغ انجیل از اسراییل را منعکس ساخته اند. مردم بسیاری، از آنچه که آنرا یک دوستی نوپا تلقی می کنند، دچار شگفتی و معما شده اند.اما برای کسانی که از تاریخ همراهی و تعهد مسیحیان با صهیونیسم، آگاهی دارند؛ در این حمایت ثابت قدم و استوار مسیحیان مؤمن سراسر جهان، هیچ چیز شگفت انگیز و تازه ای وجود ندارد. … ”

” اما، از اینها گذشته، صهیونیسم به دنبال چیست؟ …

” در سنّت مشترک هر دو ما، این آرزو و اشتیاق کهن وجود داشت، که یهودیان به سرزمین اسراییل برگردند. اما این رؤیا که به سانِ آتشی پنهان، در طول همۀ این دو هزار سال می سوخت، یکباره در صهیونیسم مسیحی مشتعل گردید… نویسندگان، روحانیان، روزنامه نگاران، هنرمندان و دولتمردان انگلیسی و امریکایی، همگی به طراحان پرحرارت و تسهیل کنندگان بازگشت یهودیان، به سرزمین مادر متروک خود بدل شدند.

“ من می توانم به عنوان مثال، از لرد لیندسی که در سالهای 1840 نوشت، نژاد یهود، که چنین شگفت انگیز حفظ شده است، امکان دارد که باب مرحلۀ نوینی از موجودیت ملی به رویش باز بشود. ممکن است یکبار دیگر یهودیان، مالکیت سرزمین بومی خود را به دست بیاورند. ویا از جرج گرالِر یاد کنم، که در سال 1845 اصرار می ورزید: ” مزارع و کشتزارهای فلسطین را با مردمان پرکاری که گرم ترین دلبستگی هاشان، از آن سرزمین ریشه گرفته باشد، دوباره پر کنید.” “

سفیر کبیر ناتانیاهو به سخن خود چنین ادامه داد: “ صهیونیسم مسیحی تنها یک جریان آرمانخواهانه نبود؛ برای بازگشت یهودیان، واقعاً و در عمل هم نقشه های عملی کشیده شد. در سال 1848 واردِرکرِسون، کنسول امریکا در اورشلیم، به تأسیس یک مهاجر نشین یهودی در درّۀ رفاییم، که از سوی انجمن مشترک مسیحیان و یهودیان انگلیس حمایت می شد، کمک کرد. و کلود کُندور، یکی از دستیاران لرد کیچنِر، تحقیق گسترده ای در سراسر فلسطین انجام داد و چنین نتیجه گیری کرد: ” این کشور را می توان به یهودیان پس داد، تا به پیشرفت و ترقی قدیم خود برسد.”

ناتانیاهو در دنبالۀ سخن خود گفت: ” مسیحیان حمایت دراز مدت، صمیمانه و سرانجام “کارسازی” از صهیونیسم به عمل آوردند؛ مانند حمایتی که در ادبیات انگلیسی، به صورت کتاب جرج اِلیوت ظاهر شد؛ که رمانی بود سخت مؤثر دربارۀ صهیونیسم به نام دانیِل دِرواندا، که پیشگویی کرد، یهودیان ” دولت یهودی نوینی را تأسیس خواهند کرد، بس سترگ ، ساده و دادگر، مانند عهد عتیق. جمهوری ای که در آن برابری حمایت از همگان تأمین خواهد بود. برابری ای که …. چیزی بیش از درخشش آزادی غربی را، به میان استبداد شرقی خواهد برد. زیرا که در شرق کشوری خواهد بود که فرهنگ، دوستی و محبت هر ملت بزرگی را در سینۀ خود خواهد پرورد.”

ناتانیاهو گفت: ” مسیحیان کمک کردند تا ” یک نقشۀ تخیّلی محض”، به صورت یک دولت یهودی در آید.” به عنوان مثال سخنانی را که اِدوین شِرمن والاس، کنسول ایالات متحد در فلسطین در تاریخ 1848 نوشته است، در نظر بگیرید. او در آن تاریخ نوشته بود، این سرزمین در انتظار است، مردم آمادۀ آمدن هستند و همین که حمایت جانی و مالی از آنان تأمین گردد، خواهند آمد…. این امر باید تحقق یابد. و گرنه، این پیشگوییهای پرشماری را که با قطعیت تمام ابراز شده اند، باید به عنوان مطالب بی ارزش به دور انداخت … (با این حال) جنبشهای کنونی یهودیان در بسیاری از بخشهای جهان، نشان دهندۀ اعتقاد آنان به این سخنان پیشگویانه است. چشمان آنان دارد بسوی این سرزمین – که وقتی، مال آنان بود- می گردد؛ و قلبهاشان در آرزوی روزی می تپد که آنان به صورت یک ملت بتوانند با امنیت در آن زندگی کنند.”

ناتانیاهو گفت: ” نوشتارهای صهیونیستهای مسیحی انگلیسی و امریکایی در آغاز قرن کنونی، مستقیماً بر تفکر رهبران مهمی مانند لوید جرج، آرتور بالفور، وودرو ویلسون اثر گذاشته است. اینان همه مردانی بودند که با کتاب مقدس انس و الفت کاملی داشتند. اینان همه مردانی بودند، که رؤیای “جشن بزرگ خرمن برداری” تخیلاتشان را روشن می کرد. و اینان همه مردانی بودند که از نظر سیاسی و در صحنه های بین المللی، نقش قاطعی در پایه گذاری و ساختمان دوبارۀ دولت یهود به عهده داشتند. بدین گونه اثر صهیونیسم مسیحی بر دولتمردان غربی بود که به صهیونیسم نوین یهودی کمک کرد تا موفق به زایش دوبارۀ دولت اسراییل گردد.”

ناتانیاهو در پایان سخن خود گفت:” گونه ای درک تاریخ، درک شعر و اخلاق بود که به صهیونیستهای مسیحی بیش از یک قرن پیش الهام بخشید، تا شروع به نگارش، طرح نقشه و سازمان دادن بازسازی اسراییل بکنند … چنین است اگر کسانی از آنچه که دوستی نوپای میان اسراییل و پشتیبانان مسیحی آن می نامند دچار معما شده اند، جهل خود را هم در تاریخ بر ملا می سازند و هم در اخلاق. اما ما آگاهی بیشتری داریم. ما از بستگی های روحانی ای که ماها را با این عمق و با این استحکام به هم مربوط ساخته است، آگاهی داریم. ما این مشارکت تاریخی را که به این خوبی برای تحقق رؤیای صهیونیستی عمل کرده است، می شناسیم.”

اما رؤیای هرتزل، به هیچ روی روحانی نبود؛ جغرافیایی بود. رؤیایی بود برای زمین، قدرت، آب و خاک؛ و چون چنین است، بسیاری از یهودیان در مورد صهیونیسم سیاسی، از اشتباه درآمده اند. صهیونیستها برای اینکه با وجدان آرام بتوانند خاک فلسطین را متصرف شوند، ناچار بودند فرض کنند، مردمی که مالک آن سرزمین هستند، آنجا نیستند. در آغاز صهیونیستهای سیاسی ادعا می کردند که هیچ فلسطینی در سرزمین فلسطین زندگی نمی کند. در نتیجه، وقتی یهودیان مهاجر، دیگر ساکنان فلسطین را کشف کردند – یعنی همان 93 درصد مردمان عادی بومی را- یکّه خوردند. عاموس اِلون نویسندۀ اسراییلی نقل می کند که در سال 1897، یکی از دستیاران هرتزل، گریه کنان نزد آن رهبر صهیونیست رفت و گفت:”اما، آنجا، در فلسطین، عربها هستند. من این را نمی دانستم!”

نویسندۀ یهودی امریکایی آی.اف ستون می نویسد:” از همان آغاز صهیونیسم، ما از پذیرفتن این نکته که عربها در آنجا هستند، نفرت داشتیم. ما می دانستیم عربها آنجا هستند، اما وانمود می کردیم که نیستند. در نظرتان مجسم کنید که شما مثلاً دندانپزشک یا طبیبی در بیت المقدس، یا حیفا باشید، یا اینکه ویلاای در ساحل ریویرای کوچک غربی در یافا داشته باشید- ویلاهای بسیار زیبای عرب هم در آنجا باشند – یا به فرض کشتگر و زارع باشید، یا اینکه کسب و کار تجارتی داشته باشید، یا اینکه به مدرسه بروید؛ بعد یکباره و ناگهان همه چیز از میان برود و شما خانۀ خودتان، کسب و کار خودتان، مدرسۀ خودتان و کشور خودتان را از دست بدهید. احساس تلخی در شما پدید می آید – هیچ چیز مرموزی در این قضیه وجود ندارد – و شما احساس نومیدی خواهید کرد.”

موشه مِنوهین، پدر ویولنیست معروف، یِهودی مِنوهین گفت: من به کشور تازه تأسیس یهود رفتم. به این امید که با یک بهشت روحانی روبرو بشوم. اما به این کشف رسیدم که صهیونیستها در آنجا، دارند ” نه خدا، بلکه قدرت خودشان را “پرستش” می کنند.” در سال 1981 ، منوهین که در آن موقع 88 سال داشت، نامه ای خصوصی به من نوشت. در این نامه، او از “انحطاط غم انگیز”ی که بر اثر مستقر شدن صهیونیسم سیاسی، به جای یهودیت نبوی، پدید آمده است، سوگواری کرد.

ویولونیست مشهور یهودی امریکایی آیزاک شتِرن، در مصاحبه ای با نشریۀ جروزالم پست، صهیونیسم و دولت صهیونیستی را ” رؤیای لکّه دار شده و تیر شدۀ من” نامید.

مارک بروزنسکی، نویسنده و متخصص کامپیوتر اهل واشینگتن دی.سی. هم صهیونیسم را یک رؤیای لکّه دار شده و تیره شده می نامد. بروزنسکی پیش از آنکه از صهیونیسم ببرّد و از آن جدا بشود، مدتها برای سازمانهای صهیونیستی یهودی کار کرده بود، ” من که در سیاست لیبرال هستم، صهیونیسم را با درجه های مختلفی از شور و شوق، به صورت نمونۀ یهودی خودمختاری و خودگردانی، تلقی می کردم.”

و چه چیز عقیده اش را نسبت به صهیونیسم عوض کرد؟

گفت : ” خیلی ساده، من بیش از اندازه آگاه شدم. من شروع کردم به مطالعه، و به خواندن خود ادامه دادم. فرض بر اینست که هر یهودی باید برای صهیونیسم کار کند؛ اما بی آنکه مطالب زیادی دربارۀ آن بخواند. فرض بر اینست که هر یهودی باید تاریخ صهیونیسم را قبول داشته باشد. اما حقیقتاً نمی بایست دربارۀ تاریخ آن مطالعه کرده باشد.”

او بهترین تعریف صهیونیسم، را چنین بیان کرده است:

– ” بعضی ها صهیونیسم را پایان تبعید و گردهمایی جشن خرمن همۀ یهودیان تعریف می کنند. بسیاری از عربها صهیونیسم را نوعی استعمارگری نژادپرست تعریف می کنند. هیأتهای نمایندگی ملل متحد هم در یک مورد صهیونیسم را به عنوان شکلی از نژادپرستی، محکوم کردند. جرج اوروِل گفته است صهیونیسم ویژگیهای معمولی یک جنبش ملی گرا را دارد، اما به نظر می رسد که نوع امریکایی آن خشن تر و خبیث تر از نوع انگلیسی آن باشد. و توین بی، تاریخ نویس انگلیسی، صهیونیسم را به صورت “پرستش یک خدای دروغین “و یک ” مذهب بت پرستانه “، تعریف می کند.”

بروزونسکی، تعریف خودش را از صهیونیسم چنین می گوید:

-” من صهیونیسم را یک جنبش سیاسی، توسعه طلب، استعماری گونه می دانم که به ایجاد اسراییل انجامید، و صهیونیست را کسی می دانم که دلیل اصلی کارهای اسراییل را قبول داشته باشد؛ بی آنکه در نظر بگیرد تا چه پایه خطرناک است، یا تا چه اندازه ممکن است غلط باشد.”

پرسیدم ، بنا بر این تعریف، آشکار است که مسیحیان را هم می توان صهیونیست طبقه بندی کرد؟

– ” البته، اگر مسیحیان نمی خواستید که یهودیان را در یک ” محلۀ جهودها” – که دولت یهود نامیده می شود و منحصراً برای یهودیان است – دور هم جمع کنند؛ صهیونیسم هرگز آغاز نمی شد. تراژدی در اینست که خود یهودیان هم پس از اینکه مدت دویست سال در برابر این اندیشه مقاومت کردند، سرانجام با آن همراه شدند.”

فال ول در 6 فوریۀ 1983، به تایلر خبرنگار نشریۀ تکزاسی تایمز تلگرام گفت، او موافق آنست که اسراییلی ها، بخشهاای از عراق، سوریه، ترکیه، عربستان سعودی، مصر، سودان و همۀ لبنان و کشور اردن و کویت را، تصاحب کنند؛ تا رسیدن به همۀ مرزهای فلسطین زیر قیمومیت. همۀ این سرزمینها متعلق به اسراییل است. بعد فال ول افزود:”خداوند امریکا را برکت داده است، زیرا ما در حمایت از آنچه که نزد خداوند عزیز است (یعنی اسراییل)، با خداوند همکاری کرده ایم.”

درست به علت همین حمایت در حدود 40 میلیون مسیحی هوادار مبلّغان انجیل و بنیادگرا است که بعضی یهودیان امریکایی از زمرۀاَندی گرین، از برونکس (امریکا) به راه می افتند و با تهدید اسلحه زمینهای فلسطینیان را می گیرند. گرین که در سال 1975 به اسراییل مهاجرت کرده، اما هنوز گذرنامۀ ایالات متحد خود را نگهداشته است، به فریدمن، در همان مقالۀ “صدای دهکده” گفت: “عربها هیچ حقی نسبت به آن زمینها ندارند. این زمینها مال ما است. مطلقاً مال ماست. کتاب مقدس این را می گوید. این مطلبی است که اصلاً بگو مگو ندارد. به همین جهت من دلیلی نمی بینم که بنشینم و با عربها دربارۀ ادعاهای متقابل گفتگو کنم. هر کس که قوی تر باشد، آن زمینها را می گیرد.”

بنا برهمان مقالۀ صدای دهکده، حنّان پورات، یکی از رهبران روشنفکر ” گوش ” می گوید: ” حق حاکمیت کامل بر اسراییل، و رؤیای کشور پادشاهی روحانی؛ و به وجود آمدن امّت مقدس، پیش شرطهای کامل شدن دنیا هستند. اگر این پیش شرطها تحقق نیابند، صلحی وجود نخواهد داشت.”

همۀ صهیونیستها- چه مسیحیان و چه یهودیان – بویژه رهبران جنبشهای تروریستی یهودی مانند کاخ و گوش آمونیم، در این دیدگاههای استعماری – مسیحیایی پورات، شریکند. آنها سرزمین اسراییل را یک امر مطلقِ اخلاقی می دانند. هم صهیونیستهای مسیحی و هم صهیونیستهای یهودی، اصرار دارند که این مطالب استعماری – رمزی حاکی از مفاوضه با خدا، بخش سالم میراث مذهبی آنان را تشکیل می دهد. خاخام موشه لِه وینگِر، سر حلقۀ تروریستهای محکوم شده، به خاطر توطئه برای کشتن آن سه شهردار فلسطینی و ویران کردن قبّة الصخره، صهیونیسم را برای خودش و بسیاری از صهیونیستهای دیگر، بدین گونه تعریف می کند:

” صهیونیسم، یعنی همین مطالب استعماری – رمزی مفاوضه با خدا. اگر شما صهیونیسم را از ریشه های استعماری – رمزی – مسیحای آن ببرّید، پژمرده خواهد شد. صهیونیسم جنبشی است که بر طبق استدلال عقلی – یا بر طبق اصول عملی سیاست، روابط بین المللی، یا آرای مردم جهان، یا جمعیت شناسی، یا تحرک اجتماعی، فکر نمی کند؛ بلکه بر طبق فرمانهای الهی فکر می کند. تنها چیزی که برای صهیونیسم اهمیت دارد، وعدۀ خداوند به ابراهیم است، همانطور یکه در ” سفر پیدایش” ثبت شده است.”

مطالب نقل شده از اندی گرین، حنّان پورات، خاخام لةوینگِر، همه از مقالۀ پیش گفتۀ رابرت فریدمن، زیر عنوان ” در درونِ گروههای زیر زمینیِ تروریستیِ یهودی” است که در نشریۀ صدای دهکده، منتشر شده.

 

چرا اسراییل به جستجوی اتحاد با مسیحیان دست راستی نوین برآمد

فعال ترین و مشهورترین لیبرالهای یهودی در شمال شرق امریکا و در مرکزهای عمدۀ شهری زندگی می کنند، بویژه در شهر نیویورک . آنها با هوادارانِ مبلّغانِ انجیل و بنیادگرایان که بیشتر در جنوب، غرب میانی و غرب بودند، چندان علاقه یا آشنایی نداشتند. این دو گروه، نقاط مشترکی نداشتند، یا اگر هم داشتند سخت اندک بود. بسیاری از بنیادگرایان جنوبی، جنبۀ محلی داشتند و آشکارا نژادگرا بودند. اینان اعتقاد داشتند که به عنوان سفید پوست، آنگلوساکسون، پروتستان بر سیاهان، سرخ پوستان، کاتولیکها، چینی ها و ژاپنی ها، هندی ها و مسلمانان و یهودیان، برتری دارند.

میلیونها امریکایی سفید پوست، آنگلوساکسون، پروتستان، این میراث کوته فکری و کینه را به ارث برده اند. مسیحیان دست راستی مانند جرالد وین رود، نظرهای آشکارا ضد یهودی خود را تبلیغ و از راه مجلۀ ” دیفِندِر ” منتشر می کردند. دیگر مسیحیان دست راستی از جمله جرالد ال. کی. سمیث، ویلیام دادلی پِلی، ویلیام کالگرِن، وِسلی سویفت، و ویلیام ال. بلِسینگ، رسماً تبلیغ می کردند که امریکای ” مسیحی”، خالی از حضور یهودیان، کشور بهتری خواهد بود.

بنیادگرایان مسیحی اعتقاد دارند که باید یهودیان را از دین یهودیشان نجات دهند و به ایشان نشان دهند که مسیحیت، همان تحقق حقیقی دین یهود است. یهودیان لیبرالِ مستقر شده در شرق، همانند نه یهودیان اصیل این منطقه ها، برنامۀ کار اجتماعی پرخاشگر و محافظه کارانۀ بسیاری از هواداران مبلّغان انجیل و بنیادگرا، از جمله پشتیبانی آنان را از ساختن بمبهای هسته یی بیشتر، برقراری مراسم دعا و نماز در مدرسه ها و تدبیر اندیشی های ضد سقط جنین، رد می کردند. یهودیان لیبرال امریکایی، از همان آغاز، با کاتولیکها و پروتستانهای لیبرال امریکایی در پشتیبانی از تدبیر اندیشی های اصلاحگر شفابخش و سازنده متحد بودند و این مسأله بویژه پس از ایجاد اسراییل، بیش از پیش صدق می کرد.

از 1948 تا 1967، رهبران یهودی امریکایی، بطور منظم و هماهنگ با هر دو جریان مسیحی امریکا، یعنی کنفرانس اسقف های کاتولیک ایالات متحد(که نمایندۀ حدود 40 میلیون کاتولیک هستند) و شورای ملی کلیساها ( که نمایندگی حدود 40 میلیون مسیحی دیگر را دارند)، دیدار می کردند.

با در نظر گرفتن این حقیقت، باید دید از چه وقت و چرا یهودیان امریکایی و اسراییلی، به جستجوی اتحاد با محافظه کاران دو آتشه و بنیادگرایان مبلّغ انجیل، برآمدند؟ از آنجا که روابط و عقاید متقابلاً مشترک نیست که هواداران بنیادگرای مبلّغ انجیل را به یهودیان پیوند داده، پس چه چیز دیگری موجب این پیوند شده است؟ ایستگاههای تلویزیونی مبلّغ انجیل، مرتب برای ما تکرار می کنند که دولت یهود برایشان مکانی را آماده می سازد که در آن می توانند با مسیح دیدار کنند و از سعادت ابدی برخوردار گردند. بسیاری از مبلّغان عمدۀ انجیلی، اعتقاد دارند که هر یهودی، یا کشته خواهد شد و یا به دین مسیح خواهد گروید، یهودیان چرا باید اعتقادهای ژرف خداشناسی و بشر دوستانه شان را کنار بگذارند و با بنیادگرایان دست راستی، دست اتحاد بدهند؟

خاخام مارک آر. تانِن بااوم، یکی از مسئولان مشهور ارتباط یهودیان با مسیحیان امریکایی، پاسخ این پرسش را می دهد: اسراییل و یهودیان امریکایی پشتبان اسراییل، به این دلیل به جستجوی این اتحاد تازه برآمدند، که مسیحیان لیبرال و بویژه شورالی ملی کلیساها (NCC )، آنها را ” رها کردند”.

تانِن بااوم این تغییر خط را به این ترتیب خلاصه می کند:

” از جنگ 1967 تاکنون، جامعۀ یهودی احساس می کند که پروتستانها و کلیساهاای که در دور و بر شورای ملی کلیساها خوشه بسته اند؛ به علت همدردیشان با امور جهان سوم، دیگر دارند از سازمان آزادیبخش فلسطین حمایت می کنند و آنها را ترک کرده اند. در نتیجه در حمایت افکار عمومی از اسراییل، یک فضای خالی، ایجاد شده بود که توسط مسیحیان بنیادگرا و مبلّغان انجیل، شروع به پر شدن کرده است. ”

اما رهبران شورای ملی کلیساها (NCC )، این اتهام تانن بااوم را که گویا شورا، جامعۀ یهودیان امریکایی و اسراییل را ” رها کرده” است، رد می کنند.

دکتر جونز، دبیر کل پیشین هیأت مدیران کلیساهای متحد متودیست، جامعۀ کشیشان و رئیس هیأت رئیسۀ NCC در پروژهشهای خاورمیانه، چنین گفت: ” NCC در سیاستها و موضعگیریهای عملی خود، قویاً هوادار اسراییل است.”

دکتر والتس از فعالان قدیمی شورای کلیساها گفت: ” در این ضمن، NCC درصدد برآمد بیانیه هاای را فرمول بندی کند که نشان آگاهیش از رنج و عذاب فلسطینیان باشد و همۀ رهبران NCC دقت می کردند که این بیانیه ها، عادلانه و برای همۀ طرفهای جنگ و دعوا، آشتی جویانه باشد. رهبران NCC به کوششهای خود برای رسیدن به یک موضعگیری در مسایل خاورمیانه که به نفع مصالح عالی همه، از جمله اسراییل باشد، ادامه دادند. اما دستگاه صهیونیستی یهودیان امریکا هر گونه اقدام منصفانه و بیطرفانه از این دست را، به عنوان اینکه به قدر کافی حمایت آمیز نیست و بنابراین مخالف ما است، بشدت رد کرد.”

دکتر ماریا روحانی مسیحی که پدر و مادرش در سوریه به دنیا آمده اند، گفت: ” همه چیز بر اثر جنگ 1967 تغییر کرد. امریکاییان بطور کلی چشم انداز متفاوتی را از اسراییل دیدند. تا سال 1967، آنها اسراییل را داوود کوچکی در برابر جالوتهای بس زورمندتر عرب، به حساب می آوردند. اما ناگهان اسراییلی ها به همسایگان خودشان حمله بردند. آنها در یک حملۀ برق آسای نوع پِرل هاربور، نیروی هوایی مصر را غافلگیرانه در روی زمین درهم شکسته، نابود کردند. اسراییلی ها وارد شبه جزیرۀ سینا شدند و ساحل غربی، بیت المقدس عربی، نوار غزه و ارتفاعات جولان را متصرف شدند.”

دکتر ماریا چنین ادامه داد: ” در طی جنگهای 1967، من هر روز در تلویزیون، اسراییلی ها را می دیدم که چنان مصریان را می کشند، که گویی مورچه هستند و اسراییلیانی را در ارتفاعات جولان می دیدم که سوری هاای را که شبیه پدر و برادر مرحومم هستند، دارند می کشند. من سربازان اسراییلی را نگاه می کردم که دارند با سرنیزه زنان و کودکان فلسطینی را از روی پل آلن بی، به خاک اردن می رانند. با این حال می دانستم که بسیاری از امریکاییانی که به پای تلویزیون نشسته اند، چه مسیحی، چه یهودی، از اینکه می بینید عربها دارند کشته و زخمی می شوند، برای اسراییلی ها، هورا می کشند.”

” من در این کشور به دنیا آمده ام. در طول همۀ عمرم سعی کرده ام مثل یک امریکایی خوب زندگی کنم. از سال 1942 تاکنون، در سازمانهاای که درگیر فعالیتهای بشر دوستانه، آموزشی و سیاسی هستند، فعالیت کرده ام، تا سیاستِ بسودِ امریکا و بسودِ صلح در خاورمیانه – که به عقیدۀ من مبارزه طلبی اولویت دار امریکا در سراسر جهان است – پیش برود. اما وقتی می دیدم که امریکاییان، کشته شدن مسیحیان و مسلمانان را تحسین می کنند، چون عربها را “بد” به حساب می آوردند، تیره ترین لحظه های عمرم بود. کارکردن در درون کلیساهای مسیحی، در این لحظۀ نومیدی، به من الهام شد.”

 

دکتر ماریا، دیگر رهبران مسیحی امریکایی را به کنفرانس در بوستون فراخواند؛ و آنان ضمن درخواستی از پرزیدنت جانسون تقاضا کردند، به اسراییل دستور بدهد، ” از ساحل غربی، بیت المقدس عربی، غزه و ارتفاعات جولان، عقب نشینی کند.”

ماریا گفت: ” این عقب نشینی صورت نگرفت، اما دست کم ما کاری را آغاز کردیم تا برخی از امریکاییان دریابند، بی عدالتی هاای وجود دارد که حکومت ما از آنها حمایت می کند. وقتی یکی از رهبران اسراییل از پرزیدنت جانسون خواست تا سرزمینهاای را که در 1967 تسخیر شده است، به عنوان بخشی از خاک اسراییل به رسمیت بشناسد، پرزیدنت جانسون پاسخ داد: شما از من می خواهید که مرزهای شما را به رسمیت بشناسم؛ اما شما هرگز مرزهای اسراییل را مشخص نکرده اید.”

من در سفر سال 1982 خودم به لندن، با لرد کارادون، این شخصیت برجستۀ انگلیسی ملاقات کردم. او، نخستین بار، در سالهای آخر دهۀ 1920، به عنوان پایین درجه ترین افسر برای خدمت در حکومت قیمومیت انگلیس در فلسطین، به بیت المقدس رفته بود. ما در حالی که از فنجانهای خود چای را می نوشیدیم، او دربارۀ آن روزها چنین گفت:

” من در همان هفتۀ ورودم، شاهد بلوای 1929 دیوار ندبه شدم. پس از آن، در تمام مدت شورش و تظاهرات خشونت آمیز عربها در سالهای پایانی دهۀ 1920، در فلسطین خدمت می کردم. من تقریباً ده سال در نابلس بودم و سه سال هم در امّان. یکبار، تنها و با پای پیاده، از صیدا، از بالای کوه هرمون، به دمشق رفتم. همۀ روستاییان این مسیر، من را با مهربانی زیادی پذیرفتند. پیاده روی در آن منطقه بسیار لذت بخش بود. من همۀ دهکده های شمال بیت المقدس را دانه به دانه می شناختم. هر روز صبح دوشنبه، با یک بازرس کشاورزی راه می افتادیم و می رفتیم دنبال کارمان. آدم می توانست در هر دهکده ای که دلش می خواست، توقف کند. روستاییان آن دهکده ها از پذیرایی آدم شاد می شدند. ”

لرد کارادون که پیشامدهای جنگ جهانی دوم و آدم سوزیها و کشتارهای همگانی آن را در آلمان مرور می کرد، توضیح داد که چگونه دنیای غرب که نسبت به یهودیان اروپایی احساس همدردی می کرد، از بدن فلسطین، یک سرزمین مادری برای قربانیان نازیسم کَند. او گفت: ” عربها را وادار کردند تا کفّارۀ جنایتهای هیتلر را بپردازند. ”

شورای ملی کلیساها با تکیه بر مصاحبه های فراوان با مردم دارای عقاید گوناگون، در سال 1980 بیانیه ای صادر کرد، که در آن از سیاستهای اشغالگرانۀ اسراییل انتقاد، و از تشکیل یک دولت جداگانۀ فلسطین در ساحل غربی و غزّه پشتیبانی شده بود. شورای جهانی کلیساها نیز در گردهمایی 1983 خود در وانکووِر، قطعنامۀ مشابهی را تصویب کرد. در طی این مدت، کنفرانس ملی اسقفهای کاتولیک، از خیلی پیش، یعنی 1974، قطعنامه هاای را تصویب کرده بود که نسبت به توجه بیشتر به حقوق فلسطینیان و ایجاد دولت فلسطین، اصرار می ورزید.

حتّا اگر این سخن راست بوده باشد- و رهبران ش.م.ک. اصرار دارند که راست نیست- رهبران اسراییل و رهبران یهودیان امریکا به این نتیجه رسیدند، که حتی اگر پشتیبانی کامل شورای ملی کلیساها را هم بکلی از دست بدهند، باز زیان خیلی بزرگی نکرده اند.

و این نکته به سه علت درست است: نخست اینکه رهبران اسراییل و رهبران یهودیان امریکا، بدرستی اطمینان خاطر دارند که خط اصلی رهبران کلیسا، برضد اشغال سرزمینهای عرب توسط اسراییل موضعگیری قاطی نخواهد کرد؛ که در واقع نیز چنین موضعی نگرفتند. صهیونیستها می توانند احساس خاطر جمعی کنند، که حتی اگر فرد فرد رهبران پروتستان یا کاتولیک لیبرال، برای رنج و عذاب فلسطینیان ابراز دلسوزی بکنند- و در موردهای نادری این دلسوزیها را ابراز هم بکنند.

اَلکساندر شیندلِر، خاخام اصلاحگر و رئیس اتحادیۀ اجتماع یهودیان امریکایی، اعتقاد دارد: “ وقتی ما اجازه می دهیم که یهودی بودن ما، کم و بیش منحصراً در مشارکت نیابتی ما در زندگی اسراییل خلاصه شود؛ به خودمان زیانهای جبران ناپذیری وارد می سازیم.” با این حال او می افزاید که “ بیشتر رهبران یهودی تا وقتی کلام خوبی دربارۀ اسراییل می شنوند، حاضرند هر چیزی را نادیده بگیرند.”

ژاک تورژینر، یکی از مقامهای اجرایی بخش امریکایی سازمان جهانی صهیونیستی، با اظهار اینکه برای صهیونیستها، نزدیکی با مسیحیان دست راستی نوین، کاملاً طبیعی است، می گوید: “ ما(یهودیان) پیش از هر چیز باید به این نتیجه گیری برسیم که متفقان طبیعی صهیونیسم، واپس گرایان دست راستی هستند، نه لیبرالها.”

آلک رِسینک، رئیس سازمان صهیونیستهای امریکا اعلام کرد: “ بنیادگرایان مسیحی، بزرگترین پشتیبانان اسراییل هستند و ما وقتی صحبت از بسیج کردن پشتیبانان برای اسراییل پیش می آید، در میان آنان به انتخاب نمی پردازیم.”

شورای خاخامها که براهمیت اتحادش با بنیادگرایان مسیحی وقوف داشت، خاخام آبنر وایس را به عنوان رابط خود با مسیحیان دست راستی نوین منصوب و سرپرستی گردهمایی هوستون را مرکب از تقریباً 100 یهودی ارتودوکس و بنیادگرای هواخواه تبلیغ انجیل، به عهده گرفت.

رهبران یهودیان امریکایی که از اتحاد با مسیحیان دست راستی نوین پشتیبانی می کنند، عبارتند از خاخام سِیمور سیگِل، از سمینار خداشناسی یهود (محافظه کار)؛ خاخام جوشوا هابِرمَن، از اجماع یهودیان واشینگتن (اصلاح طلب)؛ خاخام جاکوب برونِر، مدیر اجرایی جامعۀ بِلتز هاسیدیک؛ دکتر هارولد جاکوبس، رئیس شورای ملی اسراییل جوان ( ارتودوکس)؛ و خاخام داوید پانیتس، از انجمن ضدافترای ” بنای بریث “.

سخنان رهبران یهودی و مسیحیان دست راستی، ما را به این جمع بندی می رساند که، این دو گروه، به این دلیل این اتحاد را برقرار کرده اند که هر دو هدفهای واحدی را دنبال می کنند و برای دست یافتن به آنها می کوشند. رهبران هر دو اردوگاه از ساخت نامحدود سلاحهای هسته یی و دیگر تسلیحات در هر دو کشور، جانبداری می کنند. هر دو ملی گرا و نظامی گرا هستند؛ و هر دو به جزمیاتی اعتقاد دارند که بالاترین اولویتهای زندگی شان را تشکیل می دهد- یعنی جزمیاتی که در دور و بر اسراییل و پرستش سرزمین آن متمرکز شده است.

تحول تدریجی اسراییل و در آمدنش به صورت یک قدرت استعماری و نظامی و نیز اتحادش با مسیحیان دو آتشۀ دست راستی، بسیاری از یهودیان لیبرال امریکایی را دچار حالت گیجی و ناراحتی کرده است. ایروینگ هاو و برنارد روزِنبرگ، در نشریۀ نیوکانسر واتیوز می نویسند: “ اکثریت نزدیک به تمام اندیشۀ یهودی و نوشتارهای آن در امریکا در طی چندین دهۀ گذشته، لیبرالی بوده است”، به طوری که نسبت آن، از نسبت کل جمعیت در مجموع، بالاتر بوده. با این همه، یهودیان لیبرال ایالات متحد، اکنون دچار سرگشتگی شده اند و اسراییل در مرکز سرگشتگی آنها جای دارد.”

“ نکتۀ متضادی که باید آن را پذیرفت، اینست که، تا آنجا که اسراییل، به عنوان یک دولت و در معامله با دیگر دولتها عمل می کند- و باید هم بکند- اثرش بر یهودیان امریکایی، محافظه کارانه است- و شاید هم باید باشد.” روبِرتا شترواس فویِرلیخت، که در بروکلین از پدر و مادری اورتودوکس یهودی به دنیا آمده است، هشدار می دهد که یهودیان امریکایی، بسوی پرستش خدای دروغین صهیونیسم منحرف شده اند؛ و با این کار، “ بسیاری از پولها و همۀ توان و قدرت یهودیان امریکا” را به “ الیگارشی” کوچکی از سران یهودی واگذار کرده اند.

فویِرلیخت در کتاب پژوهشی درخشان خود به نام “سرنوشت یهودیان” خاطر نشان می سازد که نخستین دست آورد بزرگ یهودیت، قانون اخلاقی آن بود؛ و اینکه افتخار یهودیت نه در پادشاهانش، بلکه در انبیایش بود. او یادآوری می کند که، جهانگردان در درون قلعۀ قدیمی مَسادِه یعنی محلی که در آن یهودیان دسته جمعی خودکشی کردند تا به اسارت در نیایند، جمع می شوند و کارگزاران اسراییلی آنان را به آنجا می آورند تا پیمان ببندند که هرگز دچار مَسادِۀ دیگری نخواهند شد.

اما خداوند به یهودیان فرمان داد که نمیرند، بلکه زندگی کنند؛ و او فرمان خداوند را نقل می کند: “ و من در برابر تو حیات و مرگ را قرار دادم …. بنابراین حیات را انتخاب کن.” با این حال، این خانم نویسنده اضافه می کند که اسراییلیان با قرار دادن ایمان و اعتقاد خود به ارتشها و سلاحها؛ و با کرنش کردنشان به ژنرالها به جای انبیا، دارند نه حیات، بلکه مرگ را انتخاب می کنند.

و این بانوی نویسنده هشدار می دهد، آنانی که پرستش اسراییل را به جا می آورند، دارند همۀ ما را به آن سو می رانند.

 

از این اتحاد، چه چیزی گیر اسراییل می آید؟

“ پول “

اسراییل پول می خواهد؛ می خواهد که کنگرۀ ایالات متحد همۀ حرفهای سیاسی آن را طوطی وار تکرار کند؛ و می خواهد که کنترل انحصاری و کامل خود را بر شهر بیت المقدس برقرار سازد. مسیحیان دست راستی نوین، برای رسیدن به هر سۀ این هدفها به اسراییل کمک می کنند.

پروفسور اسراییل شاهاک، استاد دانشگاه عبری می گوید: در 1985، مالیات دهندگان امریکایی 5 میلیارد دلار پول به اسراییل فرستاده اند.

“ این به معنی آنست که شما امریکاییها، به هر مرد، زن و کودک اسراییلی برابر 1700 دلار پرداخته باشید؛ یا به دیگر سخن به هر خانوادۀ پنج نفری، هر سال تقریباً 8000 دلار. شما به ما روزی 14 میلیون دلار و 365 روز در سال پول می دهید، بی آنکه هیچ قید و بندی این پرداختها را مشروط سازد. شما از ما انتظار ندارید که بهرۀ این پولها را به شما بدهیم. حتّا باز پرداخت اصل سرمایه را هم از ما طلب نمی کنید. این میلیاردهای شما یک هدیۀ رک و راست است.”

“ برخی از ما اسراییلیان و همچنین معدودی از دوستان امریکایی- چه یهودی و چه مسیحی – می پرسند که آیا این مبالغ هنگفت در دراز مدت کمکی به اسراییل می کند؟ من احساس می کنم که دادن این میلیاردها دلار به اسراییل، درست مانند آنست که مواد مخّدر بیشتری به یک معتاد بدهند. امریکا برای تشویق ما به اینکه، ما مسئولیت زندگی خودمان را، سرنوشت خودمان را به دست بگیریم، هیچ کاری نمی کند.”

شاهاک گفت: “ ماهیت صهیونیسم چنان بوده است که همیشه به دنبال یک حامی یا یک تأمین کنندۀ نیازها می گشته. در آغاز صهیونیستهای سیاسی، دنبال انگلیس بودند و انگلیس نیازهای آنان را تأمین می کرد. حالا صهیونیستها، بطور کامل دنبال ایلات متحد و وابسته بدان هستند؛ و این اتفاق و اتحاد خودشان را با مسیحیان راست نوین- که هر اقدام نظامی یا جنایتکارانه ای را که اسراییل مرتکب می شود، صحّه می گذارند- برقرار ساخته اند. او با گفتن این جمله، سخنش را پایان داد که حتی اگر گروه معدودی از اسراییلیان و امریکاییان دریابند که، انتقال نامحدود این میلیاردها دلار، اسراییل را عملاً فلج می کند و بدان آسیب می رساند، “ اتحاد دست راستی های اسراییل با مسیحیان دست راستی اصرار خواهند کرد که شما امریکاییان به فرستادن مبالغ روز افزون کمکهای خود ادامه بدهید.”

فیندلی از مسوولان پیشین کمیتۀ فرعی امور خارجه در مجلس نمایندگان یادآوری کرد:” خود مردم امریکا هیچ بخت آن را ندارند که خودشان در موضوع اینکه میلیاردها دلار کمکهای خارجی به کجا برود، رأی بدهند. این کار را مجلس سنا و مجلس نمایندگان می کنند. و دربارۀ بسته های کمک به اسراییل هم کنگره بی استثنا، با اکثریت قاطع، به فرستادن هر مبلغ پولی که اسراییل بگوید نیاز دارد، رأی می دهد.”

“ کنگره، در مورد کمکهاای که به هر کشور دیگری می کند، یا برای کمکهاای که برای ناهار شاگردان مدارس، یا مادران باردار، یا تأمین بودجۀ برنامه های تأمین اجتماعی تصویب می کند، ممکن است پرس و جو بکند؛ و این کار را هم می کند. اما همین کنگره در مورد کمک به اسراییل همیشه رای می دهد. اسراییل تنها با 4 میلیون جمعیت، نخستین کشوری است که از بالاترین برنامه های کمکهای خارجی بهره مند می شود. اسراییل در حدود یک سوم همۀ کمکهای خارجی ایالات متحد را می گیرد.”

پرسیدم، آیا فیندلی در طی 22 سالی که در تپۀ کاپیتول بوده، هیچ دیده است که یک تقاضای کمک اسراییل رای نیاورد؟

گفت:” نه، هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است. در این مورد، گروه فشار اسراییل، خودش صورتحساب را می نویسد. این گروه در هر تقاضای پولی برنده می شود. به استثنای تنها دو یا سه لایحه، که در مورد فروش تسلیحات ایالات متحد به کشورهای عرب بود. گروه فشار اسراییل هرچه می خواهد می گوید و کنگره رای پرداخت آن را می دهد. حتی می توان گفت که این گروه، عموماً سیاست ما در خاورمیانه را، دیکته می کند.”

پرسیدم، از آنجا که گروه فشار هواخواه اسراییل به گونۀ سنّتی با دموکراتهای امریکا همکاری داشت و هر چه را که می خواست، از کنگره به دست می آورد؛ حالا اسراییل از تشکیل دادن اتحاد تازۀ خود با مسیحیان دست راستی نوین، چه چیزی عایدش می شود؟

– “ گروه فشار اسراییلیان، آنقدرها رند و زرنگ هستند که دوستیِ دوستان قدیمی لیبرال دموکرات سنّتی خود را حفظ کنند، و در همان حال دوستان تازه ای در میان جمهوریخواهان محافظه کار و فرامحافظه کاری دست و پا کنند، که حوزه های انتخابی شان در بسیاری موردها از پیروان جری فال وی و دیگر رهبران مسیحیان دست راستی نوین، تشکیل شده است. این گروه فشار، با در جیب داشتن هم دموکراتهای لیبرال و هم محافظه کاران؛ می تواند در مورد سیاستهاای که در خاورمیانه می خواهد عملی بکند، به رایهای به اتفاق آرا، یا تقریباً به اتفاق آرا، دست یابد.”

و سخنرانی آن واعظ اهل لینچ برگ، در گشت سیاحتی خودم با فال ول در 1983 را برای فیندلی نقل کردم که در یک کنفرانس مطبوعاتی در اورشلیم گفت: “ روزی خواهد رسید که در امریکا، هیچ نامزدی که احساسات دوستانه با اسراییل نداشته باشد، به هیچ سِمَتی در ایالات متحد انتخاب نخواهد شد” و با بازگو کردن آن برای فیندلی پرسیدم، آیا او به این نکته باور دارد؟

گفت:” وضع امروز کنگره ایالات متحد تا حدود زیادی شبیه همین است. بحث چندان هم بر سر ” نا دوستانه ” بودن نیست. این گروه فشار اصلاً نمی خواهد که هیچ قانونگزاری بگوید، در قضیۀ جنگ عرب- اسراییل دو طرف وجود دارند. به جای آن می گوید، هر نامزد نمایندگی باید صددرصد طرف اسراییل باشد و گرنه شکست خواهد خورد.”

از او پرسیدم، آیا نمونه ای را می تواند بیاورد؟

– “ چاک پرسی و خود من، مثالهای خوبی از این نکته هستیم.”

پرسیدم چرا خود او، یعنی مشخصاً فیندلی، کرسی نمایندگیش را از دست داد؟

– “ من خواهان آن بودم که در برداشت خودمان نسبت به مسألۀ خاورمیانه، روش بیطرفانه تر و منصفانه تری داشته باشیم. اما گروه فشار هوادار اسراییل این گفتۀ مرا که در جنگ عرب و اسراییل دو طرف وجود دارند، به عنوان انتقاد از اسراییل تلقی کرد. این گروه فشار می خواهد هرگونه صدای انتقاد از اسراییل را در کنگره، در مطبوعات و در دانشگاهها از میان ببرد؛ و برای رسیدن به این هدف، می خواهند آزادی سخن را خفه کنند. در نزد آنها، انتقاد کردن از اسراییل، و حتی ذکر کلمۀ فلسطین، در حکم ضد سامی گرایی است.”

“ 31 کمیتۀ یهودی امور سیاسی (یا PAC )، مبلغ 104،325 دلار به رقیب من، که از نظر سیاسی هیچ شهرتی نداشت، پرداخت کردند. این مرتبه، تنها مسابقه ای بود که در آن جمع پرداختهای PAC ها از 100،000 دلار فراتر رفت؛ و من با اطمینان می توانم بگویم که اگر گروه فشار اسراییلی مرا راحت گذاشته بود، من این انتخابات دوباره را می بردم.”

– و چارلز پِرسی، رئیس پیشین کمیتۀ روابط خارجی مجلس سنا، چه کرده بود که خشم گروه فشار اسراییلی را بر انگیخت؟

– “ او در سال 1981 به فروش هواپیماهای سیستم هوابرد آژیر و کنترل- یعنی آواکس- به عربستان سعودی، رای مثبت داد؛ و آن رای با اینکه پرسی از همۀ لایحه های کمک به اسراییل حمایت کرده بود، پیمانۀ برکناریش را پر کرد. شبکۀ PAC های یهودیان مبلغ 82/1 میلیون دلار برای هزینۀ تبلیغاتی نامزدهای مجلس سنا در انتخابات 1984 تصویب کرده بود و 44 درصد این مبلغ به رقیبان انتخاباتی 5 سناتور که به نفع فروش آواکسها رأی داده بودند، اختصاص یافت که پرسی هم در میان آنان بود.”

“ PACهای یهودیان مبلغ 329،825 دلار را تنها برای یک منظور خرج کرد: شکست دادن سناتور پرسی. علاوه بر این مبلغ مایکل آر.گولاند، یکی از سرمایه گذاران کالیفرنیا در امور املاک، که با یکی از PACهای یهودی بستگی هاای دارد نیز مبلغ 1/1 میلیون دلار در یک تلویزیون “مستقل” ارتباط مستقیم و کارزار تبلیغاتی و تابلو آگهی های تبلیغاتی، بر ضد سناتور پرسی خرج کرد .”

گفتم، همه، عموماً می دانستند که صهیونیستهای اسراییلی میخواهند پرسی را بیرون کنند. اما بطور مشخص آنها چگونه از اتحاد خودشان با مسیحیان  دست راستی نوین برای این کار، بهره برداری کردند؟

– “ آنها بویژه در این مورد بهره برداری کردند.

“ گروه فشار اسراییل، با شریک فال ول، ریچارد ای. ویگوئری، یکی از بنیادگذاران مورال مجاریتی همکاری می کردند. ویگوئری اعلامیه ای صادر کرد مبنی بر اینکه خواستار شکست چاک پرسی است.” و فیندلی با این جمله سخن خودش را پایان داد:

“ بدین گونه، این محافظه کاران دو آتشه، فال ول و ویگوئری، همۀ حمایت خودشان را پشت پل سایمون لیبرال دموکرات گذاشتند، که چون 100 درصد هوادار اسراییل بود، نامزد مورد نظر گروه فشار اسراییل بود.”

گروه فشار اسراییل از مسیحیان دست راستی نوین، نه تنها برای کمک به شکست دادن نامزدهای انتخاباتی بهره برداری می کند، بلکه برای تغییر دادن قلب و روح قانونگزارانی که صهیونیست نیستند نیز، آنها را به کار می گیرد. جِس هِلمز، مثال خوبی بر این مدعا است.

هلمز در قضیۀ تهاجم اسراییل به لبنان که به کشته و زخمی شدن 100،000 لبنانی و فلسطینی انجامید، نیز شهرت یافت. او در مصاحبۀ خود با واشینگتن پست، به عنوان اعتراض راه حل زیر را پیشنهاد کرد:

“ روابط (با اسراییل) راقطع کنید. من خوب می دانم که این حرف پشت آن گروه فشار (اسراییل) را که تا امروز، این اندازه نیرومند است، می لرزاند. اما روابط با آنها را قطع کنید.”

بعد، هلمز، بطور ناگهانی، 180 درجه تغییر جهت داد. او در صحن مجلس سنا، به جای انتقاد از اسراییل، ناگهان شروع به حمد و ثنای اسراییل کرد.

چه اتفاقی افتاده بود؟ برای پی بردن به پشتک و واروی هلمز، نظر آلِن کِلوم، سردبیر “مید ایست آبزرور” می گوید: “ اما، آنهاای که عملاً، صاحب امتیاز پشتک و وارو زدن سناتور هلمز هستند، یک گروه فشار محافظه کار یهودی می باشند به نام “امریکاییان هوادار یک اسراییل در امان.” آنها این کار را کردند.” AIPAC و محافظه کاران گروه فشار اسراییل، در کارها و معاملات دیگری هم وارد هستند. AIPAC در امور کمک و معاملات اسلحه وارد است؛ در حالی که گروه امریکاییان هوادار یک اسراییلِ در امان، برنامۀ محافظه کارانۀ نوینی برای خودش دارد: هدفش اینست تا امریکاییان را متقاعد سازد بر اینکه اسراییل برهمۀ بیت المقدس و سراسر سرزمین فلسطین حق انحصاری دارد.”

کلوم گفت: “ مسیحیان دست راستی نوین، علاوه برکمک به گروه فشار اسراییلی ها در کنگره، در دست یابی بیشتر به کاخ سفید هم یه صهیونیستها کمک می کنند.”

او یکباره مزمور شماره 110 داود را که در آن از اینکه چگونه یَهُوَه سر کافران را لِه کنان، زمین را از لاشۀ آنان پر کرده بود؛ و نیز مزمور شماره 137 داود که از آرزوی انتقام از بابلیان، با بلند کردن بچه های کوچک آنان و کوبیدنشان به صخره ها، سخن رفته بود؛ از حفظ برایم خواند.

ماروین گفت : “ همین طور است که اسراییلی ها باید با عربها رفتار کنند.”

“ امریکایی ها باید جنگ کردن را از اسراییلی ها یاد بگیرند.”

پرسیدم، آیا ماروین اعتقاد دارد که اسراییلی ها به علت آموزش بهترشان است که در همۀ این جنگها که بر ضد عربها کرده اند، برنده شده اند؟

گفت: “ نه، حقیقتاً نه، علت آن خداست. هر جنگی که سربازان یهود می کنند، نبردی است که توسط خود خداوند، هدایت می شود.”

“ پیش از آنکه مسیح بتواند ظهور کند، یهودیان باید مالک تمام سرزمینهاای که خداوند به آنها وعده داده است، شده باشند. اما وقتی رهایی کامل سرزمین صهیون صورت گرفت، ظهور چندان طول نخواهد کشید.”

در واشینگتن دی.سی. اطلاع پیدا کردم که برخی مسیحیان که بسیاریشان پستهای بالای دولتی هم دارند، برای فرا رسیدن لحظه ای که فلسطینیان، دیگر در زمین زادبومی خودشان نباشند؛ و بنابراین سرزمین فلسطین بتمامی از آنِ یهودیان باشد، دعا می کنند. اطلاع پیدا کردم که مسیحیان در واشینگتن دی.سی. به آن کاخ نیم میلیون دلاری می روند و دعاهای خودشان را، نه برای همۀ ملتها در همه جا، نه برای صلح در روی زمین، نه برای فقیران، گرسنگان و بی خانمان یا محرومان؛ بلکه به جای آن برای زمین دعا می کنند. زمینی که حالا فلسطینیان مالک آن هستند. زمینی که آنها می خواهند از این فلسطینیان گرفته شود و به دست یهودیان اسراییل سپرده شود.

بانو بابی هروماس، همسر دکتر لسلی هروماس، یکی از کارکنان عالیرتبه و یکی از پیمانکاران دفاع از ساحل غربی، آن کاخ را خریده است. این خانم می گوید که این کار تنها به یک منظور کرده است: فراهم ساختن دستگاهی برای مسیحیان، تا در آن، برای “رهایی” سرزمین دعا کنند. بانو هروماس که خانه های دیگری در حومۀ لوس آنجلس و همچنین بیت المقدس دارد، سازمان خودش را تراست مسیحی امریکایی می نامد. من دربارۀ سازمان این خانم، نخستین بار از چارلز فیش بین، اهل واشینگتن دی.سی. مطالبی شنیدم، که یازده سال از عمر خود را در امور اجتماعی یهودیان صرف کرده و مدیر اجرایی صندوق ملی یهود است. یک روز فیش بین که حالا دهۀ 40 سالگی خود را می گذراند، با یک مصاحبۀ ضبط شده روی نوار، با من موافقت کرد.

فیش بین چنین شروع کرد: “ روزی در اکتبر 1982، پس از سه سال کار در سِمتِ مدیریت اجرایی صندوق ملی یهود در منطقۀ آتلانتیک میانی، جیدعون شَمرون، رابط سفارت اسراییل در واشینگتن با مسیحیان امریکایی مرا احضار کرد. او از من خواست که با بابی هروماس، بنیان گذار و مدیر تراست مسیحی امریکایی که بتازگی خانۀ مسکونی گرانقیمتی را در شمال غربی واشینگتن خریداری کرده بود، ملاقات کنم.”

“ من به این خانۀ مسکونی رفتم و با بانو هروماس ملاقات کردم. او برایم توضیح داد که تراست او به منزلۀ چتری برای پوشش دادن به چندین جنبش عمدۀ مسیحیان هوادار تبلیغ انجیل، عمل می کند و کارش هدایت و فرستادن مستقیم پول به اسراییل است.”

“ این تراست از مزایای بند (3)(جزءC ) مادۀ 501 برخوردار است و وجوهی را از افراد حقیقی، املاک و سازمانهای بزرگ بنیادگرایان هوادار تبلیغ انجیل دریافت می کند. من به عنوان بخشی از کار ارتباطم با او، با وی در خانۀ هروماس در رولینگ هیلز کالیفرنیا دیدن کردم. او از دفتری در تورانس نیز استفاده می کند و با گروهی به نام ان آگاپ (باعشق)(در جشن عشاء ربانی) همکاری دارد و از کسان مشهور هالیوود و همین طور تکزاسی های ثروتمند مانند خانوادۀ کلینت مارچی سون مالکان پیشین دالاس کاوبویز و کاوبویز فوتبال کوچ، و تام لَندری، که تلویزیون تجاری انجیل را می گرداند، وجوهی دریافت می کند.”

“ این تراست به نوبۀ خود این پولها را به اسراییل، بویژه برای مهاجرنشینان یهودی در ساحل غربی می دهد. این پولها یا مستقیماً به سفارت اسراییل در واشینگتن تحویل می شود، یا توسط خود بانو هروماس به اسراییل منتقل می گردد یا اینکه از راه هِریتِیج اینترنشنال بَنک در بِتِسدا مریلند، که توسط دونالد والپ، رئیس پیشین سازمان صهیونیستهای امریکا پایه گذاری شده است، انتقال داده می شود. این بانک نخستین و تنها بانک ایالات متحد است که در اسراییل شعبۀ بانکی دارد.”

“ بانو هروماس به من گفت که ” تراست ” طرحی برای جمع آوری یکصد میلیون دلار برای خرید زمین جهت مهاجر نشینهای یهودی در ساحل غربی، در دست اجرا دارد. هدف کنونی این طرح، شهر فلسطینی حبرون است. وی گفت که پیش از این هم دهها میلیون دلار یا به دولت اسراییل و یا به مهاجر نشینهای خصوصی در حبرون پرداخت شده است. به من گفته شد که این کار به تحقق پیشگوییهای کتاب مقدس کمک خواهد کرد.”

“ بانو هروماس دربارۀ ارتباطهایش با واعظان عمدۀ بنیادگرایِ هوادار تبلیغ انجیل، از جمله جری فال ول، پت رابرتسون، جیمی سواگارت و دیگران، خیلی آشکار و بی پرده صحبت می کرد. او دربارۀ ارتباط خودش با دوستان دیرین ریگان مانند والترآنِن بِرگ، اِدوین میس، جِیمس وات وزیر پیشین کشور و هِرب اِلینگ وود، دوست نزدیک ریگان و مشاور چندین دهسالۀ او هم خیلی بی پرده حرف می زد.”

“ کمی پس از نخستین ملاقاتهای من با بانو هروماس، این خانم به من مراجعه کرد و گفت که پرزیدنت ریگان و هرب الینگ وود می خواهند به یاد سکات، پسر ادوین که در یک حادثۀ رانندگی کشته شده است، یک بیشه درخت بکارند. الینگ وود می خواهد که این درختها در حبرون کاشته شوند و اد میس هم با این کار موافق است. من به بانو هروماس گفتم به علت وضع خاصی که صندوق ملی یهود، از نظر معافیت از پرداخت مالیات دارد، ما، یعنی صندوق ملی یهود نمی توانیم این پول را بگیریم و آن را به ساحل غربی انتقال بدهیم. او گفت که از راه سفارت مسیحی در اورشلیم، ترتیب کاشته شدن این درختها در حبرون را می دهد؛ و اینکه میل دارد مبلغ 5000 دلار به صندوق ملی یهود بپردازد، تا یک بیشه درخت هم در اورشلیم به نام سکات، کاشته شود.”

“ مقامهای سفارت اسراییل و صهیونیستهای امریکا، براثر پرداختهای فراوان بانو هروماس به اسراییل، تصمیم گرفتند از او بزرگداشتی بکنند؛ و به من مسئولیت دادند که ضیافت شامی به افتخار او ترتیب بدهم. وی- اگر نگویم تنها- یکی از معدود نه یهودیانی بود که با این ترتیب تجلیل می شد. در این ضیافت، هرب الینگ وود، انجیلی را که توسط پرزیدنت ریگان امضاء شده بود، به بانو هروماس اهداء کرد.”

از فیش بین پرسیدم، آیا او، در دیدارهای متعددش از خانۀ مسکونی تراست مسیحی امریکایی، نماز خانه ای را که مسیحیان در آن دعا می کنند تا اسراییلیان سرزمینهای بیشتری را از عربها تصرف کنند، دیده است؟

گفت: “ بله، بابی هروماس آن را به من نشان داد. این نمازخانه در طبقۀ همکف عمارت قرار دارد. این خانۀ مسکونی در محل تقاطع خیابان سی و نهم و رنو رُود، درست روبروی سفارت کبرای اسراییل قرار دارد.”

پرسیدم، آیا این خانم از روی عمد محلی را درست روبروی سفارت اسراییل انتخاب کرده است؟ و اگر اینطور باشد، به چه منظور؟

فیش بین گفت:” بله، او این محل را به عمد انتخاب کرده است تا با بیشترین حد ممکن، به سفارت و به نوبۀ خود به سرزمینی که دعا و نماز خود را برای آن اقامه می کند – یعنی سرزمین اسراییل – نزدیکتر باشد. این خانم پس از آنکه خانه را خرید، نمازخانه را به آن اضافه کرد. این نمازخانه طوری طراحی شده است که، وقتی شما در آن نشسته و برای اسراییل دعا و نماز می خوانید ؛ گه گاه می توانید به آیینۀ بزرگی که در برابر شماست و تصویر سفارت اسراییل را منعکس می سازد؛ نگاهی بیاندازید. این نمازخانه یک در اختصاصی برای خودش دارد و بانو هروماس از اعضاء کنگره، مجلس سنا، ستاد مشترک و حتّا شخص پرزیدنت ریگان دعوت می کند تا در مراسم دعای 24 ساعتۀ او برای اسراییل شرکت کنند. به من گفته شده است، مقامهای امنیتی در خواست کرده اند، شیشه های مخصوصی در پنجره های این نمازخانه نصب شوند، تا از دیدار کنندگان داخل نمازخانه محافظت نماید.”

من آن محل را می شناختم. رفت و آمد و ترافیک آن سنگین است. پرسیدم، سر و صدای خیابان مزاحم نمازگزاران نیست؟

گفت : “ نه، این نمازخانه در برابر صدا، کاملاً نفوذ ناپذیر است. شما هیچ صداای را از بیرون نمی شنوید.” او عشق خودش را نسبت به اسراییل، مدیون مادرش، دکتر پولین ای. پارهام، اهل دالاس می باشد. زنی که در سالهای 70 سالگی خود، به عنوان یک روحانی اسمبلیز اف گاد (مجامع خدا) به سراسر دنیا سفر می کند.

چند روز بعد، بانو ادنا چاپیک، کد بانوی عمارت تراست، زنی درشت اندام و خوشرو و متولد تکزاس، نزدم آمد و از من دعوت کرد در مراسم “ احیای دعا و نماز” شرکت کنم. پذیرفتم. پس از اینکه به محل عمارت رسیدیم، بانو چاپیک نوار ضبط شدۀ 45 دقیقه ای بانو هروماس را گذاشت، که لزوم گرفتن زمینهاای که حالا در دست فلسطینیان است و دادن آنها به دست یهودیان را، توضیح می داد. زیرا در جز این صورت – یعنی اینکه این زمینها رهایی پیدا نکنند- ما دومین ظهور مسیح را به تأخیر می اندازیم.

از گفتار بانو هروماس که در خانه اش در کالیفرنیا بر روی نوار ضبط شده بود، میل جانسوزی تراوش می کرد که تمنّا داشت سخنش در پیشگاه الهی شنوده شود. در صحبتش پرسش کرده بود منظور از این شب بیدار ماندن برای احیاء چیست؟ و خود پاسخ داده بود: “ این برای استدعا و تضرّع به درگاه خداوند است. شما به خدا خطاب می کنید و می گویید: خدایا، در این باره کاری بکن، هیچ کس جز تو نمی تواند کاری بکند. این مراسم احیای دعا و نماز برای نشستن و در خود فرو رفتن نیست. منظور این شب احیاء این نیست؛ منظور آنست که حتّا یک لحظه هم خدا را راحت نگذاریم تا خداوند به مناجات ما پاسخ بدهد. دعا کردن یعنی این. خداوند این مناجات شما را رد نخواهد کرد. او از ما می خواهد که اقدام کنیم. به هر کاری که باید بشود، دست بزنیم. این از شما یک مسیحی تمام عیار می سازد. زیرا وقتی شما در پیشگاه پادشاه زمین الحاح می کنید …. و تضرع می کنید، دیگر هیچ گفتگوای با دشمن ممکن نخواهد بود …. “.

چون برای مراسم احیاء به آنجا رفته بودم، چند نماز و دعا را برای خودم برنامه ریزی کردم. و چون هر نماز و دعاای سه ساعت طول می کشید، فرصت پیدا کردم که دعاهای خودم را در دفترچۀ یادداشتم، ثبت کنم. این دعاها مطالب تکراری دعاها را ندارند؛ اما دعاهاای هستند نه تنها برای رهبران امریکا و اسراییل، بلکه برای همۀ ملتها – که زندگی شان تا این اندازه در برابر یک هارمجدّون هسته یی آسیب پذیر است، هارمجدّونی که با مصادره کردن زمین فلسطینیان، به این آسانی ممکن است آغاز گردد.

با این همه، هواداران مشیّت الهی، این را به گونۀ دیگری می بینند: آنها به اسراییلی ها پول می دهند تا به ایشان کمک کنند که زمینهای فلسطینیان را، با هر وسیله ای که در اختیار دارند، از آنها بگیرند. کلاهبرداران زمین، یکی از این وسیله ها است.

یک جنجال بزرگ کلاهبرداری زمین در 6 اوت 1985 برملا شد؛ یعنی وقتی که پلیس سه اسراییلی را که مظنون به جعل سند در مورد خرید قانون ستیزانۀ هزاران جریب زمینهای عربها در ساحل غربی بودند، بازداشت کرد. این سه نفر، که شخصیتهای مشهوری بودند و ارتباطهای گسترده ای با مقامهای نظامی و دولتی داشتند، متهم شده بودند که بیش از دو میلیون دلار امریکایی پول گرفته اند تا با تزویر و کلاهبرداری، زمینهای فلسطینیان را بگیرند. احتمال دارد که بخشی از این پولها از سوی مسیحیان دست راستی آمده باشد که بالاترین امید خود را، با ایمان و اطمینان خاطر، به این بسته اند که یهودیان، همۀ زمینهای فلسطینیان را تصرف کنند.

چنانکه یکی از مقامهای وزارت دادگستری اسراییل گفته است، مبالغی تا حدود 100 میلیون دلار برای هزاران جریب از املاک زیر مالکیت عربها، دست به دست شده است. این املاک از راه جعل سند، جعل امضاء، فریبکاری، ترسانیدن و ارعاب و گاهی اعمال زور، از صاحبانشان گرفته شده است.

دو عضو پارلمان اسراییل، یوسی سارید و دودی زوکِر، ضمن نامه ای که به وزیر پلیس نوشته اند، اظهار کرده اند “ سوء ظن وجود کلاهبرداری در مقیاسهای غول آساای می رود”. اینان اضافه کرده اند که این معامله های فریبکارانۀ زمین “ زیر سرپرستی نهادهای دولتی”، صورت گرفته است.

تهدیدهای آن سه نفر بازداشت شده به اینکه نام مقامهای بالا را افشا خواهند کرد، موجب ایجاد موجهای وحشت در ائتلاف دست راستی لیکود گردید، که این طرحهای دروغین خرید زمین را طراحی کرده بود. یک اسراییلی که ریاست سازمان اسراییلی زمین را به عهده داشت، استعفا کرد در حالی که دیگران یا فوراً پای خودشان را از این جنجال کنار کشیدند، یا کوشیدند که اثر آن را در افکار عمومی ملایم تر سازند.

در 19 اوت 1985، اسحق شامیر رهبر لیکود و وزیر خارجه به اسراییلیان هشدار داد که موضوع را خیلی هم جدی نگیرند. او گفت: “ با موضوع رهایی زمین درگیر نشوید. گاهی توسل به حقه ها و توطئه ها و استفاده از وسایل نامعمول برای بازخرید و رها ساختن زمینها لازم می شود. تحمل پذیر نیست که تحقیقات و پیگیری موردهای جداگانۀ خرید زمین، به یک دزدبگیری عام دربارۀ همۀ معاملات زمین (در فلسطین اشغال شده) مبدل شود. هدف این جنجالها، جلوگیری از اجرای مأموریت صهیونیستی است.”

این مأموریت سیاسی صهیونیستهای جنگجو، عبارت است از گرفتن همۀ زمینهای فلسطینیان.

درسال 1918، فلسطینیان 90 درصد جمعیت را تشکیل می دادند و مالک 98 درصد زمینهای آن بودند و یهودیان تنها 2 درصد زمینها را داشتند.

درسال 1947، فلسطینیان مالک 96/93 درصد زمینها بودند و یهودیان تنها 04/6 درصد. در آن سال سازمان ملل متحد رای به تقسیم فلسطین داد- و نیمی از فلسطین را به یهودیان و نیم دیگر را به عربها اختصاص داد. موشه شِرتوک، که در آن زمان ریاست شعبۀ سیاسی آژانس یهود را به عهده داشت، ضمن اظهاریه ای به کمیتۀ ویژۀ ملل متحد دربارۀ فلسطین گفت: “ امروز، ما تنها مالک بیش از 6 درصد زمینها در ناحیۀ فلسطین هستیم.”

اسراییل در جنگ 1967 خود، بخشهای گسترده ای از سرزمین عربها را متصرف شد؛ و از آن وقت تاکنون از تسلیم شدن به قوانین بین المللی که تصریح دارد زمینهاای را که با تسخیر نظامی، به دست آمده باشد، بر طبق قانون نمی توان حفظ کرد؛ خودداری می کند. در اوایل سال 1986 سربازان اسراییل در بیش از نیمی از زمینهاای که قطعنامۀ ملل متحد به عربها اختصاص داده بود، حضور داشتند. تنها در حدود 20 درصد زمینهای سرزمین فلسطین زیر قیومیت، هنوز در دست بومیان فلسطینی قرار دارد.

متعصبان دو آتشۀ مسیحی مانند ماروین و بابی هروماس متقاعد شده اند- و صمیمانه هم اعتقاد دارند- که باید به اسراییل کمک کرد تا از این اندک زمینهای باقی مانده هم، از فلسطینیان سلب مالکیت کند؛ زیرا چنانکه ماروین گفت: یهودیان نسبت به این زمینها “حقوق تاریخی” دارند. ه.ج. ولز، نویسنده و تاریخ نگار برجستۀ انگلیسی در این باره می گوید: “ اگر درست باشد که یک دولت یهودی را پس از اینکه بیش از 2000 سال وجود نداشته است، ” بازسازی ” کنیم، چرا یکهزار سال دیگر عقب تر نرویم و دولت کنعانیان را بازسازی نکنیم؟” کنعانیان، برخلاف یهودیان، در سراسر تمام تاریخ، پیوسته همان جا بوده اند.

اما تا آنجا که به “ حقوق تاریخی “ مربوط می شود، اگر قرار باشد دنیا منحصراً برپایه قواعدی اداره شود که مدعیان داشتن چنین حقوقی تدوین یا اعلام می کنند، مورها (مغربی ها) که 700 سال در اسپانیا بودند، می توانند اعلام کنند که نسبت به آن سرزمین حقوق تاریخی دارند و از اسپانیایی ها بخواهند از آنجا بیرون بروند؛ و نیز سرخ پوستانی که در طی هزاران سال پیش از “کشف” آمریکا توسط سفید پوستان اروپایی، در امریکا زندگی می کردند می توانند به، جز سرخپوستان امروزی ساکن امریکا بگویند: ما، در اینجا ” حقوق تاریخی ” داریم، پس شما بروید گم شوید. باید برای این موضوع نقطۀ شروعی پیدا بشود، تا ما مردم، نه مانند مهاجران یهودی فلسطین اشغال شده- به زور مسلسلهای یوزی – بلکه برپایۀ حقوق جامعه ها، دولتها و قوانین بین المللی، زندگی کنیم.

تا آنجا که به اسراییل مربوط می شود، قطعنامۀ 1947 ملل متحد، همین نقطۀ شروع است؛ که ممکن است موافقتنامه هاای را هم که در زیر سرپرستی ملل متحد دربارۀ مرزهای آتش بس سال 1949 به دست آمد، بدان افزود.

همۀ رهبران جهان، اعتبار این قطعنامه را تأیید کرده اند. در این قطعنامه آمده است که سرزمین فلسطین، هم در اختیار مهاجران یهودی باشد و هم فلسطینیان بومی. افزون بر این، بسیاری از بزرگترین رهبران یهودی دنیا، از جمله برونو کرایسکی نخست وزیر پیشین اتریش و فیلیپ کلوتزنیک، اهل شیکاگو، رئیس افتخاری کنگرۀ جهانی یهود انکار می کنند که یهودیان حق داشته باشند، سرزمینهاای را که دولت اسراییل پس از تأسیس خود به کمک تسخیر نظامی تصرف کرده است، همچنان حفظ کند. اینان خاطرنشان می سازند، ادعای یهودیان نسبت به داشتن “حقوق تاریخی “، به معناای بیرون از قلمرو مذهبی آن، و فراتر از مرزهاای که ملل متحد معین کرده است، یعنی عقب گرد به روزهای ” سرنوشت آشکار”- یعنی عقب نشینی به سیاست قرن نوزدهمی توسعه طلبی امپریالیستی. امروز، اینان تاکید می کنند که ما می کوشیم در یک جوّ ضد اتسعماری و احترام به حقوق بشر قرن بیستم زندگی کنیم.

اما، چندین میلیون مسیحی امریکایی، اعتقاد دارند که قانون ساختۀ ذهن و فکر انسانها، در این باره اعمال شدنی نیست؛ و مشتاق هستند که یهودیان، همۀ زمینهای فلسطین را مصادره کنند، و از آن راه آنها را ” رها سازند”. اگر هم در نتیجۀ این کار، جنگ سوم جهانی، و یک هارِ مَجِدّون هسته یی، پیش بیاید؛ خواهند گفت که خواست خدا را به تحقق رسانده اند.

 

از این اتحاد، چه چیزی گیر اسراییل می آید؟

“ پشتیبانی همگانی مسیحیان “

کریگِر، رهبر نه روحانی بنیادگرای هوادار تبلیغ انجیل، در رساله ای تحلیلی که برای رهبران اسراییل و رهبران یهودیان امریکا تهیه کرده، فهرست 250 سازمان هوادار تبلیغ انجیل هواخواه اسراییل را “ که دارای اندازه های مختلف و عمق نفوذهای متفاوتی در امریکا” هستند، ارائه داده است.

کریگر اعلام می کند که “ بسیاری از این سازمانها در طی پنج سال گذشته، یعنی در طی سالهای دهۀ 1980، به وجود آمده اند.” و می افزاید که، سازمانهای یاد شده در زمینه هاای مانند “ گردهماییها برای همبستگی با اسراییل” یا “ گردهماییهای آگاهی دربارۀ اسراییل”، در درون کلیساهای پروتستان، جنبۀ تخصصی پیدا کرده اند. “ باز کلیساهای دیگری هم هستند که گشتهای سیاحتی تشکیل می دهند یا انتشارات روحانی، یا کنفرانسهای نبوی یا پشتیبانی های خدا شناختی، و مانند اینها دارند. گروههای معدودی هم هستند که درگیر پشتیبانی سیاسی مستقیم شده اند؛ و در کوششهای گروههای مختلف فشار، از قبیل کارزارهای تبلیغاتی، نامه نگاریهای مستقیم، مداخله می کنند و یا سازمانهاای دارای جنبۀ رسانه های گروهی هستند که در گرایشهای نیرومند هواخواه گسترش اسراییل با آنها شریکند.”

صهیونیستهاای که در اتحاد با بنیادگرایان هوادار تبلیغ انجیل به وجود آمده اند و در زیر، تنها نام برخی از آنها آورده می شود، گروه بسیار اندکی از این سازمانها را تشکیل می دهند که عبارتند از:

  • کنفرانس ملی رهبری مسیحیان برای هواداری از اسراییل (NCLCI ) که فرانکلین اچ. لیتل، صهیونیست مسیحی و استاد دانشگاه تِمپل در پنسیلوانیا، رئیس آن است. دکتر لیتل که متودیست و شاید یکی از پر سروصداترین پشتیبانان اسراییل باشد، در طی یک مصاحبۀ شخصی به من گفت: “ مسیحی بودن، یعنی یهودی بودن” و اینکه وظیفۀ مسیحیان این است که حمایت از نارض اسراییل “ را بالاتر از همۀ وظیفه های دیگر قرار دهند. او عشق خود را نسبت به اسراییل، نه بر پایۀ نظام اعتقادی هواداران تحقق مشیّت الهی، بلکه بر پایۀ این عقیده استوار کرده است که، لازم است کفّارۀ رنج و عذاب یهودیان در کشتارها و آدم سوزیهای نازی ها را، مسیحیان بپردازند.

کنفرانس ملی رهبری مسیحیان برای هواداری از اسراییل، جهت بسیج کردن پشتیبانی از حملۀ مسلحانه به لبنان در سال 1982، یک آگهی تبلیغاتی در یک صفحه کامل واشینگتن پست و نیویورک تایمز منتشر کرد. عنوان این آگهی تبلیغاتی چنین بود: “ همبستگی مسیحیان با اسراییل”. این مسیحیان می گفتند:

“ همبستگی ما با امّت یهود و دولت اسراییل، ناشی از تعهد ما نسبت به صلح و عدالت برای همۀ ملتهای خاورمیانه است. ما اعتقاد داریم که حق و وظیفۀ بنیادی هر دولت، عبارت است از ” تضمین ایمن بودن و امنیت شهروندان خودش”. البته آن آگهی، دربارۀ منافع و نگرانیهای ملتهای دیگری که در خاورمیانه زندگی می کنند، و مردمانشان کیش مسیحی یا مسلمان دارند، چیزی نگفته بود. مسیحیانی که این آگهی را امضاء کرده بودند، می گفتند که پشتیبانی کامل خود را از تهاجم اسراییل به لبنان، اعلام می دارند و ابراز کرده بودند، کسانی که با سیاستهای اسراییل مخالفت می ورزند، سامی ستیز هستند.

اسحق سی. روتِن بِرگ، یهودی گرویده به پروتستانتیسم اصلاح شدۀ هلندی، در سمت مدیر اجرایی این سازمان خدمت می کند؛ و با سفارت بین المللی مسیحی در بیت المقدس ارتباط نزدیکی دارد. او از زمرۀ وفادارترین کشیشان پشتیبان هوادار تحقق مشّیت الهی مانند و.آ.کریزِول، جیم باکِر و پت رابرتسون به شمار می رود.

  • کنگرۀ ملی مسیحیان (NCC )، که از سازمان پیش گفته، یعنی NCLCI زاییده شده، و پیش از رأی موافق مجلس نمایندگان امریکا دربارۀ فروش هواپیماهای دارای سیستم رادار (آواکس) به عربستان سعودی، تشکیل گردیده است.

پروفسور لیتل گفته بود NCC به منظور آن تشکیل شده است تا مسیحیان را از پراکندگی آرا و اختلافهای سازمانی نجات دهد و آنان را در نگرانی مشترکشان از بابت تضمین امنیت سرزمین زادبومی یهود، متحد سازد. او در دنبالۀ مطلبش گفته بود که پیشنهاد فروش این هواپیماها به عربستان سعودی، معرف “ بحرانی ترین زمانها در سراسر تاریخ بقای اسراییل” به شمار می رود؛ و NCC با وظیف شناسی کامل، صدای اعتراض شدید خود را نسبت به پیشنهاد فروش آن هواپیماها بلند کرده است.

در گردهمایی تأسیس NCC در حدود 100 نفر شرکت کرده بودند. این شرکت کنندگان تنها از بنیادگرایان نبودند، بلکه نمایندگان کنفرانس ملی اسقف های کاتولیگ، و شورای ملی کلیساها هم در آن حضور داشتند. جک کِمپ، نمایندۀ جمهوریخواه نیویورک در این جلسه اظهار داشت، تأسیس دولت اسراییل در 1948، “تحقق پیشگویی انجیلی “ است. او گفت که خودش را “یک دانشجوی جدی کتاب مقدس” می داند و افزود: نقش ایالات متحد عبارت است از” حفظ فرصتها (دراسراییل) تا آنکه پیشگوییهای کتاب مقدس، تحقق پیدا کند.”.

  • مسیحیان متحد هوادار امنیت امریکا، به نظر می رسد که این سازمان تنها برای یک هدف ایجاد شده باشد: اعلام نامهاای به عنوان مؤسسان، برای آگهی های تبلیغاتیِ یک صفحه ای کامل، به جهت ابراز مخالفت با فروش تسلیحات دفاعی به عربستان سعودی. دهها نفر از صهیونیستهای مسیحی این آگهی را امضا کردند، از جمله جری فال ول و یک زن تارک دنیای کاتولیک رومی که رئیس کالج مانهاتان ویل، است.
  • روحانیان هوادار تبلیغ انجیل تاو، که منظور از تاو، آخرین حرف الفبای عبری است. در سال 1982، در طی تهاجم اسراییل به لبنان، صهیونیستها، برای ترتیب دادن چند کنفرانس از بنیادگرایان هوادار تبلیغ انجیل، همراه با رهبران یهودی در ساحل غربی، از این سازمان تاو، استفاده کردند. در ماه نوامبر همان سال، سازمان “تاو” ابتکار و برگزاری روحانی بزرگ این کنیسه، خاخام جوشوآ. او. هابِرمَن نقش میزبان را به عهده داشت. شماری از خاخام ها و نیز رئیس هیأت مدیرۀ سازمان صهیونیستهای امریکا و نمایندگان گروه فشار اسراییل، یعنی کمیتۀ روابط عمومی امریکا و اسراییل ( AIPAC )، در این مراسم شرکت داشتند. افزون بر اینها، AIPAC، نزدیک به 1500 نفر از بنیادگرایان مسیحی و رهبران یهودی را در پایتخت کشور گردهم جمع کرده بود تا اینکه رسماً – و با پشتیبانی و پوشش دادن روزنامۀ واشینگتن پست- از تهاجم اسراییل به لبنان، حمایت کنند.

دکتر جان وال وورد، رئیس سمینار الهیات دالاس، به من گفت که او هم یکی از سخنرانان این گردهمایی بوده است. “من برای حاضران دربارۀ وعدۀ خداوند به امّت اسراییل صحبت کردم و آنها خوششان آمد.”

  • ائتلاف امریکایی در راه ارزشهای سنّتی (ACTV )، که نوک پیکان آن را واعظ اهل سان دیه گو و نویسندۀ مردم پسند، تیم لِه هِی، هوادار سوگند خوردۀ تحقق مشیّت الهی و هواخواه اسراییل تشکیل می دهد. ACTV بازوی سیاسی سازماندهندۀ همگانی دست راستی های مذهبی است. هدف این گروه- چنانکه در جزوۀ تبلیغاتی آن آمده – عبارت است از تشویق 45 میلیون بنیادگرا، از راه یک “کارزار تهاجمی ثبت نام رأی دهندگان و کشاندن آنان به پای صندوقهای رأی در روز انتخابات” و انتخاب بنیادگرایان برای خدمات دولتی، توسط “بانک استعدادهای خودمان”. رهبران این سازمان، از جمله عبارتند از: فال ول، سواگارت، جیم باکر و پَت رابرتسون.
  • صدای مسیحی که پایگاهش در کالیفرنیا است و یک دفتر گروه فشار هم در واشینگتن دی. سی. دارد. این دستگاه ادعا می کند که دارای 190،000 عضو است که 37،000 نفرشان روحانی هستند. برآوردی از بودجۀ سالانۀ آنها برابر 5/1 میلیون دلار است. بازوی فعالیتهای سیاسی آن، یعنی صندوق حکومت اخلاقی صدای مسیحی، عملیات یک کارزار هواداری سوگند خورده ای را تشکیل داده است که نامش “مسیحیان هوادار ریگان” می باشد.

کریگر، در میان بنیادگرایان هوادار تبلیغ انجیل، که بشدت هواخواه اسراییل هستند، اِدمَک آتیر، از گروه “میزگرد مذهبی” را، به عنوان “انوار هدایتگر” گروه معرفی می کند، که هر سال “مراسم دعای صبحانه برای هواداری اسراییل” را سرپرستی می کند. دیگر “انوار هدایتگر” این گروه عبارتند از: بن آرمسترانگ، مدیر اجرایی شرکتهای سخن پراگنی مذهبی ملی؛ آدریان راجرز کشیش عالیرتبۀ کلیسای باپتیست بل وو در ممفیس؛ و دبلیو. ای. کریس ول، کشیش عالیرتبۀ نخستین کلیسای باپتیست دالاس.

 

درهم آمیزی سیاست و دین

 

میان ماههای اکتبر 1984 و آوریل 1985، برنامۀ مخصوص تلویزیونی یکساعته ای به نام “اورشلیم دی. سی.” از 250 ایستگاه تلویزیونی پخش شد. بعد در آن تجدید نظر به عمل آمد، و از هنرپیشگان حرفه ای در آن استفاده شد، که باز در طی تابستان 1985 پخش شد. با این هدف ظاهری که مالیات دهندگان امریکایی را در برابر تقاضای کمک سیری ناپذیر اسراییل از کنگرۀ ایالات متحد، نرم تر سازد و دولت ایالات متحد را به پشتیبانی از این هدف صهیونیستی متقاعد سازد که سفارت خود را از تل آویو، به بیت المقدس منتقل گرداند.

یک سال بعد، اوانس باز در کاخ سفید است: “در سال 1984، رئیس جمهور تقریباً 90 نفر از پرنفوذترین رهبران هوادار تبلیغ انجیل را به کاخ سفید دعوت کرد تا با چند تن از خاخامهای عالیرتبۀ یهودی و رهبران یهودی جهان، ملاقات کنند.”

“در حالی که در بال شرقی کاخ سفید در کنار دوستم جیمی سواگارت نشسته بودم، رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی به ما گفت که سیاست خارجی ایالات متحد را نمی توان از روی انجیل معین کرد؛ و که اورشلیم پایتخت اسراییل نیست، و اظهار داشت که وضع اورشلیم را باید در گفتگوی با دنیای عرب معین کرد.”

“ من رو کردم به جیمی سواگارت و گفتم: جیمی، خیال نداری نسبت به این مطالب واکنشی نشان بدهی؟ او گفت: مایک، خداوند تو را به دفاع از اسراییل برانگیخته و مسح کرده است. تو باید برخیزی و حرف بزنی.”

“ من برخاستم و به آقای مَک فارلِین گفتم که کلام انجیل هیچ گفتگو پذیر نیست؛ و اگر امریکا به کلام مقدس خداوند پشت کند، خداوند امریکا را برکت نخواهد داد. بعد گفتم که مسیحیان هوادار تبلیغ انجیل در هیچ شرایطی، به امت یهود یا کلام خدا، پشت نخواهند کرد.”

“همه شروع به کف زدن کردند، از جمله 40 تن از قدرتمندترین خاخامهای امریکا.”

اِوانس می گوید: بعد، در ژانویۀ 1985، “پرزیدنت ریگان، از جیم باکر، جیمی سواگارت، جری فال ول و من و چند تن دیگر دعوت کرد، که ملاقاتی خصوصی با او داشته باشیم. من آنچه را که او به ما گفت، هرگز فراموش نمی کنم. پرزیدنت از اعتقاد خود بر اینکه امریکا در آستانۀ یک بیداری معنوی است، سخن گفت. او گفت که من با تمام قلبم به این نکته اعتقاد دارم. خداوند مردمانی مانند شما و من را برپا می خیزاند تا با دعای شفاعت آمیز و عشق، دنیا را برای بازگشت شاهِ شاهان و سرورِ سروران، آماده کنیم.”

اوانس می گوید، اسراییلی ها از طرح تهاجم خود به لبنان، “دو روز پیش از آنکه صورت بگیرد” با من صحبت کردند. او می نویسد: “من همراه با (نخست وزیر) بگین، مدت 24 ساعت تمام، درست پیش از شروع تهاجم سال 1982 به لبنان، دعا کردیم.”

 

پایان سخن

 

با گوش دادن به موعظه های فال ول و خواندن کتاب شِل و کارل ساگان، می بینیم که آنها از دو دیدگاه مختلف، در انتظار نابودی احتمالی همۀ فرداهای آینده هستند. من به موعظه های فال ول دربارۀ یک هارِ مَجِدّون هسته یی گوش دادم و دیدم، که چهره اش از این فکر بشّاش و درخشان شد.

من کوشیده ام نشان دهم که اتحاد بنیادگرایان اسراییلی و ایالات متحد، تلاقی دو نظر عالمانۀ خداشناسی، یا دو اعتقاد معنوی روحانی نیست. بلکه بیشتر گونه ای مشارکت کاری است، که بر پایۀ عاملهای تعیین کننده ای که بیشتر سیاسی و نظامی هستند تا خداشناسانه، استوار شده است. جز این نمی تواند باشد، زیرا تأکید بر جنبۀ مذهبی- که ویژگی دولت یهود را معین می کند- بر این اصل یهودیت استوار است که مسیحیان را نودینان مرتدی به شمار می آورد؛ و این یکی از دو مقدمه منطقی بنیادگرایان آنهاست، که برای وجود جماعت یهودیان به عنوان یک  امّت، تهدیدی است بس عمیق.

شورای کلیساهای خاورمیانه که نمایندۀ حدود 10 میلیون مسیحی در خاورمیانه است، گزارش می دهد که ایالات متحد و روسیه همراه با آلمان غربی، انگلستان و فرانسه، خاورمیانه را به نقطۀ کانونی مسابقۀ تسلیحاتی خودشان مبدل کرده اند. این شورا در شمارۀ آوریل – مه 1984 مجلۀ خودش به نام پرسپکتیوز (چشم اندازها) چنین می افزاید:

“ پنجاه درصد از همۀ تسلیحاتی که در جهان تولید می شود، به خاورمیانه می آید، که اکنون بالاترین هزینۀ سرانۀ همۀ جهان را در تسلیحات داراست.”

“ در سال 1965، اسراییلی های دو آتشه، بیش از 752 پوند اورانیوم، از “شرکت مواد و تجهیزات هسته یی” در آپولوپنسیلوانیا، بلند کردند، که برای ساختن 38 بمب اتمی به اندازۀ بمب هیروشیما کافی است. زالمان شاپیرو، دانشمندی که وقتی رئیس این کارخانه بود، با دولت اسراییل، مشترکاً صاحب شرکت ایزوراد هستند، که مرکز آن در اسراییل است و آن تجهیزات را ساخته است.”

یک گزارش “سیا “، که در 1986 منتشر شد، با تأیید توانایی هسته یی اسراییل قید می کند، که اسراییل توانایی ساختن بی سروصدای سلاحهای هسته یی را دارد، گزارش سیا، این برآورد را هم داده، که اسراییل دارای 12 تا 20 بمب هسته یی است.

از سال 1980 تا 1982، یک سوداگر اهل کالیفرنیا، به گونه ای قانون ستیز، 15 محموله دستگاههای زمان دهنده ای به نام کریترون را به اسراییل صادر کرده است که به صورت چاشنی سلاحهای هسته یی، به کار می رود. گزارشهای خبری 16 مه 1985 حاکی است که هیأت عالی قضات فدرال لول آنجلس، که ادعانامۀ علیه این سوداگر را بررسی کرده بود، او را قابل تعقیب تشخیص داد. در این کیفر خواست، ادعا شده بود، که این سوداگر که به گونۀ مرموزی ناپدید شده است، انتقالهاای را از شرکت بین المللی میلکو در کالیفرنیا، به شرکت بازرگانی هِلی، که در تل آویو، مستقر می باشد، صورت داده است.

روزنامۀ داوار، سخن وزیر پیشین دفاع، پین هاس لاوون را نقل می کند که گفته بود: “اگر سر به سامان بگذارند، ما دست به دیوانگی می زنیم.” (نیشتاجیه) شارِت، سخن یکی از سردمداران حزب کارگر، یعنی داوید هاکوهِن را هم نقل می کند، که پس از حملۀ 1973 اسراییل به مصر، اخطار کرد: “ما هیچ چیزی را از دست نمی دهیم. پس بگذارید دست به دیوانگی بزنیم؛ آن وقت دنیا خواهد فهمید ما به کجا رسیده ایم.”. این “عقدۀ سامسون” امروزی، با این احساس تقویت می شود که “ همۀ دنیا بر ضد ما است “ زیرا بطور درمان ناپذیری ضدسامی است. و این رؤیای بیمارگونه ای است که تا حدود زیادی مدیون نظام اعتقادی صهیونیستهای مسیحی می باشد.

 

امکان نظر دادن وجود ندارد