گفتوگو با حسین رفیعی
روزنامه مستقل، دوم بهمن ۱۴۰۰
اميرحسين جعفري:
مهدي بازرگان اگرچه براي عموم نخست وزير دولت موقت است اما به واقع بازرگان در سمت هاي مختلف و حساس ديگري نيز بروز و ظهور داشته است كه كمتر ديده مي شود از جمله حضور در شوراي انقلاب، مجلس اول و سپس رد صلاحيت براي انتخابات رياست جمهوري در سال64 كه پس از آن و با وخامت شرايط دهه60 بازرگان نوعي بازنشستگي سياسي را آغاز كرد و اين روند را تا پايان عمر خود در سال73 ادامه داد.
به جهت بررسي زيست سياسي مهدي بازرگان پس از دوران نخست وزيري گفتگو كرديم با حسين رفيعي، فعال سياسي ملي-مذهبي كه مشروح آن را مي خوانيم:
*بازرگان پس از نخست وزيري با بازرگان نخست وزيري چه تفاوت هايي از نظر زيست سياسي دارد؟
اين دو بازرگان با هم تفاوتي ندارند. از ويژگي هاي مهم مهندس بازرگان اين بود كه اعتماد به نفس داشت و باعث مي شد موضع گيري شفاف داشته باشد و اين قدرت را در درون خود داشت. به همين دليل زمانيكه در نخست وزيري ديد دخالت ها زياد است و اختلافاتي كه در روشنفكران مذهبي هم بود و حملات زياديكه به ايشان مي شد در حاليكه شايسته اين حملات نبود استعفا داد. در مجلس نيز اعتماد به نفس او مشخص است سخنراني هاي قبل از دستور مهندس را نگاه كنيد همه از يك آدمي بر مي آيد كه اعتماد به نفس داشته باشد. بايد برگرديم به سال 60كه فضاي بسيار مسموم و خشني بود و اكثريت نمايندگان مجلس هم از يك خط بودند همه طرفدار خط امام محسوب مي شدند. مهندس بازرگان به دليل سن و تجربه و معلومات خطرات را پيش بيني مي كرد و با اعتماد به نفس ويژه اي كه داشت مسائل روز را مطرح مي كرد. اگر مطالبي كه بازرگان در مجلس مي گفت را منتشر كنيد معلوم مي شود كه اين آدم بسيار اعتماد به نفس دارد. من در اشخاص مطرح در انقلاب مهندس بازرگان و آيت الله طالقاني را با اعتماد به نفس مي دانم كه به درستي راه خود مطمئن هستند و مهندس فرقي نكرد. حتي بعد كه دوره مجلس تمام شد تا زمانيكه زنده بود همين اعتماد را به راه و عقيده خود داشت و در كتاب ها و مقالات و مواضع خود مشخص است كسي كه در مواقع حساس بسيار نادر بود و كسي جرئت نمي كرد حرف بزند اما ايشان حرف منطقي را با اعتماد به نفس مي زند.من تغييري در مهندس بازرگان نمي بينم حتي در دادگاه زمان شاه هم اين اعتماد به نفس را نشان داد زمانيكه به شاه هشدار داد نسل بعد از ما با قانون سخن نخواهد گفت.
*اين گزاره كه بازرگان حتي پس از انقلاب هم معتقد بود بايد فرزند شاه قدرت را بدست بگيرد و در اصل موافق انقلاب نبود تا چه حد درست است؟
قبل از سال 56اين گزاره درست است. بازرگان پيش بيني مي كرد كه انقلاب خيلي هزينه دارد و بسيار قرباني خواهد گرفت اما موقعي كه از اواخر سال56 آثار انقلاب ظاهر شد، پيشنهاد مهندس اين بود كه شاه برود بعد يك شوراي سلطنت تشكيل شود و مجلس منحل گردد و انتخابات آزاد انجام شود و شخصيت هاي ملي معتبر در قدرت حضور داشته باشند در مجلس نيز قانون اساسي بازنگري شود و جمهوري تصويب شود.البته آقاي بازرگان به جمهوري اسلامي معتقد نبود و به جمهوري دموكراتيك تاكيد داشت ايشان ايران را براي همه ي ايرانيان مي خواست مشكلي كه امروز داريم زيرا جامعه ي ما قطبي شده است و اين اتفاق بسيار خطرناك است.
*اتهاماتي كه در مجلس بخصوص توسط جناح تندرو به بازرگان زده مي شد، بر مبناي اختلاف سياسي بود يا به واقع آن ها با شخصيت و منش بازرگان در مواجهه با انقلاب مشكل داشتند؟
انقلابي يعني چي؟در شهريور57 هم ايشان يك نامه اي به آقاي خميني نوشته است و همين پيشنهادات را مي كند كه بايد تغيير را آرام آرام انجام دهيم و يك دفعه به جامعه شوك وارد نكنيم. اتهاماتي كه به بازرگان وارد مي شد منصفانه نبود. تجربه و بينش سياسي ايشان را از كتاب هايش مي توان فهميد كه اين اتهامات درست نبود.بحث بر سر اين بود كه شاه برود و مجلس منحل گردد و در انتخابات آزاد معلوم بود چه كساني انتخاب مي شوند در آن مجلس نيز كميته اي تشكيل شود و قانون اساسي مشروطه را بررسي كنند و چند اصل آن را عوض كنند و به قانون اساسي جمهوري تبديل شود منتهي اين پيشنهاد را آقاي خميني قبول نكردند و استدلال ايشان هم اين بود كه شور و هيجان مردم فروكش مي كند و باز هم ممكن است مشكل 28مرداد به وجود بيايد در صورتيكه كودتا مقدور نبود چون ارتش توسط آمريكا خنثي شده بود و آمريكا از طرف ارتش صحبت مي كرد و ارتش نيز به انقلاب پيوست، كودتا را نيز آمريكايي ها قبول نداشتند و اين بود كه مهندس بازرگان طرفدار سلطنت نبود اما روش خود را داشت و روش گام به گام را كه مطرح مي كرد امروز متوجه مي شويم چه مي گفت.
*پايان عمر سياسي بازرگان از زمان رد صلاحيت در انتخابات رياست جمهوري تا مرگ او چگونه گذشت؟آيا هنوز بر تمامي ايده هاي گذشته ي خود ايمان داشت؟
بايد آثار بازرگان را ديد ايشان يك كتابي به نام «انقلاب در دو حركت» دارد و انقلاب را نقد مي كند يعني يك حركت بايد انجام مي شد كه نشد يعني همه ي مردم در امور دخالت داشته باشند و در اين كتاب پيش بيني مي كند در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد و جمله معروفي دارد كه امام ايران را براي اسلام مي خواهد و من اسلام را براي ايران مي خواهم. بحث اين بود كه با ايدئولوژي مترقي اسلام، ايران را بسازيم اين است كه بعد از مجلس نيز همين روش اعتماد به نفس را در مهندس مي بينيد و فرقي با قبل ندارد. پايان عمر بازرگان همان مقاله معروف ايشان است كه با تجربه جمهوري اسلامي مي گويد هدف انبيا خدا و قيامت است كه برخي گفته اند اينگونه نيست و فقط يكي از اهداف انبيا پرستش خداست و روي اين موضوع مانور داده شده است در نهايت مي خواهد بگويد دين از قدرت جداست اين به معني جدايي دين از سياست نيست زيرا دين همچنان در سياست دخالت مي كند منتهي از طريق نهاد هاي دموكراتيك در انتخابات شركت مي كنند و در مجلس مي روند اما از كانال و مسير دموكراسي اين كار را مي كنند.
*نكته آخر
بنظر من بازرگان پدر روشنفكري ديني است كه فعاليت خود را از 1320 شروع مي كند زمانيكه مي گفتند دين با علم در تعارض است و شاهكار بازرگان اين است كه ثابت كرد دين و علم با هم در تعارض نيستند و اين مسئله كوچكي نيست يعني بايد به 80سال قبل برگرديم به زمانيكه دوش حمام و ماشين و تلويزيون و راديو حرام بود! در اين زمان بازرگان ثابت كرد علم و دين تضاد ندارند. عمده كار مهندس نيز فرهنگي بود.