حسین رفیعی
🔴 اگر به تجربهی بشری نگاه کنیم، سه تجربهی اصلی در زمینه تقدم عدالت و آزادی وجود دارد. اولین تجربه مربوط به «اتحاد جماهیر شوروی» (با محوریت عدالت) است که در سال ۱۹۶۰، به ازای ۲۵۰ میلیون نفر جمعیت، دو و نیم میلیون پزشک و به ازای هر ۷ نفر محصل، یک معلم وجود داشت. مسکن و اشتغال دغدغهی جامعه نبود اما کمتر از سی سال بعد این نظام فروپاشید چون آزادی وجود نداشت.
🔴 مدل دوم مربوط به «آمریکا» است که مهد آزادی و تکنولوژی تلقی میشود اما در حال حاضر حدود ۶۰ میلیون آمریکایی زیرخط فقر زندگی میکنند. در واقع آزادی باعث شده است تا برخی رشد کنند و برخی تا سطوح پایین زندگی در کنار خیابان زندگی کنند. در آمریکا همه کار میکنند، دستمزد خوبی هم میگیرند اما همه را باید صرف مخارج اجتماعی یا مالیات کنند.
🔴 الگوی سوم مربوط به «کشورهای اسکاندیناوی» مانند سوئد است. این کشور در سال ۱۹۰۰ کشوری فقیر با اقتصادی بر پایهی شکار، صید و کمی کشاورزی بود. اما امروزه کشوری پیشرفته با رشد اقتصادی مناسب و نظام تامین اجتماعی صحیح است که در راس هرم دانش (بر اساس آمار بانک جهانی) قرار دارد. در این کشور ترکیب مناسبی از عدالت و آزادی برقرار شده است که مثالهای آن را در ادامه مورد اشاره قرار خواهیم داد.
🔴 من هم معتقدم دولت باید دخالت کند و بازار با منابع محدود و وجود منافع شخصی نمیتواند وظیفه توزیعی را بر عهده بگیرد و اگر این نقش را به بازار بسپاریم، همان گرفتاری رخ میدهد که در جامعهی آمریکا پدیدار شده است. این تجربهای است که بشریت (به خصوص در اروپا) پس از دو قرن خونریزی و کشتار به آن رسیده است. در «سوسیال دموکراسی» هم بخشی از عملکرد بازار پذیرفته میشود اما در توزیع برابر فرصتها بر اساس اعلامیهی جهانی حقوق بشر، این وظیفه به دولت سپرده شده است.
🔴 اجازه بدهید من در این بخش از اقتصاددانانهای طیفهای مختلف کشور انتقاد کنم. نه از این جهت که حرفهای آنها از نظر من غلط باشد، خیر. به نظرم همگی بخشی از واقعیت را میبینند و هر کدام از زاویهی دید خود به مشکلات نگاه میکنند. از نظر من مشکل کنونی ایران الگوهای اقتصادی نیست و ما به الگوهای کلانتری نیاز داریم. اقتصاد ما در گروه سیاست است و معتقدم برای توسعه در وهلهی اول نیازمند آرامش هستیم، باید بدانیم این آرامش چگونه حاصل میشود. یک فرآیند وحدتسازی باید انجام شود که به وحدت ملی میانجامد و در نهایت به مشارکت گروههای مختلف منجر میشود که میتواند منجر به شکلگیری یک الگوی توسعه شود.
🔴 باید بپذیریم جامعهی ما جامعه متلاطمی است. زمانی که وقایع سال ۷۸ یا ۸۸ را دارید یا زمانی که هر روز فعالان رسانهای، زیستمحیطی و صنفی در معرض بازداشت قرار میگیرند، نمیتوان به اقتصاد و توسعهی پایدار امیدوار بود. اینها در واقع مسائل پشت مسائل اقتصادی است که باید توسط اقتصاددانها مطرح شود؛ وگرنه نسل آینده ما را متهم به کمکاری و پنهانکاری میکند. اقتصاددانان باید به صورت هماهنگ و در طی یک فرآیند گفتوگوی ملی، مشکلات را به بخشهای حاکمیتی منتقل کنند.
🔴 اقتصاددانان باید رابطهی ارگانیک عدم توسعهیافتگی با ساختارها و استراتژیهای داخلی و خارجی را بررسی کنند و به جامعه و نهادهای حاکمیتی انتقال بدهند. آنها نباید تنها از منظر اقتصادی به قضایا نگاه کنند. باید مشکلات را زنده و ارگانیک ببینند تا بتوانند به راهحلهای معقول و عملیاتی برسند.
🔴 پیشنهاد من این است که اقتصاددانان از لاک اقتصادی خود، جامعهشناسان از لاک جامعهشناسی خود و سایر متخصصین علوم انسانی از فضای محض رشتهی خود بیرون بیایند و مسائل ایران را به عنوان یک کل نگاه کنند. نگرانم اگر بهموقع این اتفاق نیفتد و روشنفکران به جنجالهای آکادمیک و حزبی ادامه دهند، ممکن است فرصت از دست برود.