حسین رفیعی
انحصاری شدن قدرت و عوارض آن (6)
️ تضاد ملت ـ امت
✅ انقلاب مشروطه، برای اولین بار، به دنبال ایجاد مفهوم ملت بود. حقوق ملت، قانون، تقید استبداد و تعریف سلطنت با تأکید بر نقش مردم: «سلطنت موهبتی است الهی که از طرف مردم به شاه تفویض میشود.» سه گروه اجتماعی از انقلاب مشروطه دفاع میکردند؛ روحانیون ـ تجار ـ روشنفکران. روشنفکران میدانستند که بدون حمایت روحانیون حریف دربار نخواهند شد. روحانیون قدرتمندی، مانند ملاکاظم خراسانی، عبدالله مازندرانی و آیتالله نائینی و دیگران؛ به مشروطه پیوستند و در مقابل مشروعهخواهان، به رهبری شیخ فضلالله نوری، ایستادند ولی متأسفانه با اعدام شیخ فضلالله، استخوان تیزی لای زخم جنبش مردم ایران گذاشتند که بعداً سربرآورد. در انقلاب مشروطه؛ ظاهراً مشروطه بر مشروعه پیروز شد.
✅ مقاومت شاهزادگان با مشروطه، با کمک روسیه و شیخ فضلالله به بهتوپبستن مجلس منتهی شد که با اعتراضات عملی ملیون استانها، استبداد صغیر به پایان رسید ولی به هم ریختگی جامعه ادامه داشت و مشروطه به تداوم؛ مستقر نمیشود. برای دفاع از مشروطه، جنبشهای منطقهای ملی متعددی در سراسر ایران شکل میگیرد و در بعضی نقاط هم وابستگان استعمار بریتانیا (خوزستان) به روال گذشته، حکومت میکردند.
✅ پایان جنگ جهانی اول، انقلاب 1917 روسیه و حذف موقت روسیه از معادلات استعماری در ایران، ضرورت تشکیل دولت مرکزی قوی، هم برای حفظ امنیت چاههای نقت و خطوط لوله، و هم ایجاد یک کشور منظم و سروسامان دادن به آن، تضعیف رو به فروپاشی امپراطوری عثمانی و تقسیم خیلی از متصرفات عثمانی توسط قراداد «سایکس ـ پیکو» و ایجاد کشورهای متعدد عربی (اردن، عراق، مصر، فلسطین و…) و شکست معاهدات 1907 (تقسیم ایران بین روسیه و بریتانیا) و 1919 با وثوقالدوله و واگذاری ایران؛ باعث شدند که انگلیس در سه کشور غیرعربی؛ ایران ـ ترکیه ـ افغانستان، سیستمهای حکومتی جدیدی طراحی کنند. مأموریت رضاخان که با ابتکار «ایرون ساید» انگلیسی و توافق لندن اتفاق افتاد، برانی اجرای این طرح بود.
✅ مشاوران دانای رضاخان، از جمله سفارت انگلیس، به او گفتند که بدون حمایت روحانیت، توفیق او مقدور نخواهد شد. در مجلس چهارم، شهید مدرس، مصدق و دو سه نفر دیگر با پادشاهی او مخالفت ولی با ریاست دولت او موافقت داشتند، ولی رضاخان موافقت علمای قم و نجف را قبلاً گرفته بود که اگر از جمهوری صرفنظر کند، پادشاهی او مورد توافق است. مصدق و مدرس تنها ماندند. اگر روحانیون از طرح این دو نفر حمایت میکردند، وضع ایران فرق میکرد. مجلس تقویت میشد، رضاخان کنترل میگردید، روح قانون اساسی مشروطه، دوباره فعال میشد. توسعه و پیشرفت اقتصادی ـ سیاسی ـ بروکراتیک، هم میسر میگردید.
✅ رضاشاه خیلی کارهای عمرانی کرد که میدانیم و میبینیم ولی مأموریت اصلی او توقف انقلاب مشروطه بود. جلوگیری از دموکراسی، انتخابات آزاد، آزادی احزاب و رسانهها و نهادهای مدنی و کشتار روشنفکران. او پس از استقرار، در 1307 مدرس را که از ورود او به مجلس جلوگیری کرده بود به خواف تبعید و حصر کرد. فاجعه این بود که روحانیت قم و نجف و مشهد از او که نماینده مراجع در گروه فقهای قانون اساسی در مجلس اول بود، حمایت نکردند و مدرس در 1316، پس از 9 سال حصر و تبعید و خانمانسوزی، به دست رضاشاه شهید شد. در عمل رضاشاه تنها به مدرس کفایت نکرد. از 1310 با کل روحانیت درگیر شد. به دنبال سکولاریسم از نوع ترکیه بود. جلوی فعالیتهای سنتی روحانیت را گرفت و تا توانست روحانیت را تحقیر هم کرد. به زور در دورترین روستاهای عقبمانده «کشف حجاب» کرد! جلوی مراسم عزاداری و مذهبی را گرفت و تا توانست روحانیت را محدود و منکوب کرد. موقعی که روحانیون باید از مدرس و مصدق حمایت میکردند و با تقویت مجلس شورای ملی، ابزار کنترل رضاخان را فراهم میکردند، گول خوردند، حال مجبور بودند تا شهریور 1320 صبر کنند که به «یمن» اشغال مملکت، رضا شاه فئودالشده به تبعید برود و به قول دکتر شریعتی، به آزادی مراسم مذهبی، دل خوش کنند.
✅ اشتباه دیگر روحانیون این بود که سرکوب روحانیت و دیکتاتوری رضاشاه و حتی اعدام شیخ فضلالله را به حساب روشنفکران گذاشتند، در حالیکه شیخ فضلالله با حکم مراجع تقلید نجف و قضاوت یک روحانی اعدام شده و رضاشاه نمایندهی روشنفکران ایرانی نبود، او نمایندهی دولت بریتانیا و از جنس دولتمردان سنتی بود که شبهمدرنیسم دستوری و تمدید قرارداد نفت از 1933 برای 60 سال در دستور کارش بود. به قول یک استاد دانشگاه، امروز قضاوت در مورد رضاشاه در تظاهرات خیابانی، «سلاخی تاریخ» است. درگیری رضاشاه با روحانیت از جنس درگیری مشروطه و مشروعه نبود، از جنس شبهمدرنیست دستوری غربی با سنت مذهبی بود. مدرن کردن جامعه!
✅ بعد از شهریور 1320، جنبش ملی کمکم جان گرفت. آزادی محدود انتخابات، آنهم
فقط در تهران و چند شهر دیگر امکانی فراهم آورد که مصدق با یک اقلیت درصدد، دمیدن روح مشروطه در فضای سیاسی برآمد. او قصد داشت، حکومت، سیاسیت و اقتصاد (نفت) را ملی کند. دربار را از چنگ خارجیها و روستاها را از چنگ فئودالها و مجلس را از چنگ نظامیان ـ درباریان ـ فئودالها، نجات دهد. هسته اصلی و قدرتمند روحانیت ـ مراجع تقلید و حوزههای علمیه ـ از او حمایت نکردند. آیتالله کاشانی تا جایی آمد ولی شیطان نفس او را گرفتار کرد و به کودتاچیان پیوست. آیتالله بهبهانی که از اول با کودتاچیان بود و شبکههای قدرتمند روحانیت یا ساکت بودند و یا اسیر توطئههای سفارت انگلیس و ارتش شدند با این توهم که «مصدق کمونیسم را میآورد»!جنبش ملی دکتر مصدق درگیری مشروطه با استبداد تاریخی ایران بود. او ضدشرع نبود، خود یک متشرع بود و سعی داشت روحانیون را از مسیر دموکراسی و صندوق رأی وارد مجلس کند تا با تشکیل فراکسیون روحانیت در مجلس، ایفای نقش کنند. متأسفانه روحانیون، با رهبری آیتالله بروجردی به میدان نیامدند و جنبش ملی شکست خورد. و باز جنبش ملی را تقابل مشروطه ـ مشروعه، معرفی کردند. چیزی که تا انقلاب هم ادامه داشت و عملاً حذف روشنفکران را در نهایت به دنبال داشت.
✅ انقلاب 1357 و تجربهی شخص آیتالله خمینی و تعدادی از روحانیون با نفوذ، و حضور روشنفکران مذهبی و ملی، در اوایل، ملغمهای از مشروطه و مشروعه بود. حتی در قانون اساسی 1358 هم این اختلاط دیده میشود و چه بسا که وزن بخش مشروطه، در مجموع، بیشتر از مشروعه بود. متأسفانه با حذف بنیصدر و مسابقهی خونین «ترور ـ اعدام» از همان خرداد 1360، مشروعه با تمام وجود به میدان آمد و بخش مشروطهی قانون اساسی، رنگ باخت و در بازنگری قانون اساسی در 1368، با تأکید بر مشروعه تقریباً بخش مشروطهی قانون اساسی به محاق رفت. گویی انتقام خون شیخ فضلالله را از مشروطه میگرفتند.
✅ تغییر قانون اساسی در 68 هم برای آقایان باز کفایت نکرد. با نظارت استصوابی شورای نگهبان و بعد با تفسیر خبرگان رهبری از نظارت بر رهبری، مشروعه را کاملاً حاکم کرد. در نظارت استصوابی، سه نهاد انتخابی مهم (مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و مجلس خبرگان رهبری) تحت کنترل سفت و سخت شورای نگهبان درآمد و دیگر دموکراسی و انتخابات آزاد و پلورالیسم در این سه نهاد منتفی شد. با تعبیر مجلس خبرگان رهبری از انتخاب رهبری و کنترل آن که با عبارت، «کشف رهبری» مطرح شد، پروژه کامل شد. هنر خبرگان انتخاب نبود، کشف بود. یعنی موهبتی خدادادی وجود دارد که خبرگان آن را کشف میکند، لذا، چنین موهبتی را نمیتوان انتخاب کرد و نمیتوان از او سؤال کرد و نمیتوان از نهادهای متعدد و قدرتمند زیرمجموعهی رهبری که در سال 1368 وارد قانون اساسی شده بود، سؤال کرد یا آنها را بازرسی نمود. در این مقطع مشروعه بر مشروطه، پیروز شد. شمای زیر، سیکل بستهی قدرت را در جمهوری اسلامی نشان میدهد. آنچه در قانون اساسی 1368 آمده و آنچه در عمل اتفاق افتاده است.
http://s15.picofile.com/file/8409577992/Corona_35_Edit4.jpg
http://s15.picofile.com/file/8409578100/Corona_35_Edit5.jpg