حسین رفیعی
️ انحصاری شدن قدرت و نیروهای حواشی (2)
✅ با پیروزی انقلاب و روشن شدن ثقل قدرت، نیروهای متعددی به دور روحانیون مجتمع و با آن همراه شدند. بعضی از این نیروها از قبل با روحانیت رابطه داشتند. مانند مؤتلفه که رابطهی محکم و مستقیمی داشتند. گروههایی بعد از پیروزی انقلاب به این جمع پیوستند. مانند همفکران مظفر بقایی، سازمانهای چریکی که بعداً مجاهدین انقلاب اسلامی شدند و روشنفکرانی که ارتباط محکمی با روحانیت نداشتند، مانند میرحسین موسوی، شهید رجائی و شهید چمران و…
✅ خود روحانیت هم سعی کرد که نیروهای طرفدار خود را گسترش دهد و اقشاری را جذب کند، مانند دانشجویان پیرو خط امام که سفارت امریکا را گرفتند.
✅ پس از درگیری خونین خرداد ۱۳۶۰، در یک روال معمولی، این نیروها هم به تدریج تأثیرگذار شدند. کمکم از حواشی روحانیت به متحد آن تبدیل شده و مستقلاً عمل میکردند. به عنوان مثال مجاهدین انقلاب اسلامی در برخورد با سازمان مجاهدین خلق، نقش تعیینکننده بازی میکردند. پست و شغل گرفته بودند و تریبون داشتند. آقای بهزاد نبوی، فرد تأثیرگذار مجاهدین انقلاب همراه با دوستانش که احتمالاً در زندان تجربهی خوبی با رجوی نداشتند، از همان بدو انقلاب درصدد طرد و حذف مجاهدین خلق بودند. خود در مصاحبهها، بارها، به این امر اذعان کردهاند. بازداشت سعادتی در ارتباط با سفارت شوروی و بعد بیان در محافل که باید مجاهدین خلق را به سوی جنگ مسلحانه هدایت کنیم و بعد آنها را جمع کنیم. کوشش برای جلوگیری از ملاقات امام با رهبران مجاهدین خلق در اردیبهشت 58 و جلوگیری از شهردار کردن رجوی توسط بنیصدر و… از آن جملهاند.
✅ این نیروها به ایجاد دمکراسی و تحقق تسامح و تساهل نه تنها کمکی نکردند که برعکس، در مواردی تندتر از روحانیون در حذف دگراندیشان و انحصاری کردن قدرت، فعال بودند. همانطور که گفته شده، گروههای مسلحانه که متحد شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند، دشمنی خود را متوجه سازمان مجاهدین خلق و بنیصدر کردند. مؤتلفه و طرفداران مظفر بقایی هم، همین نقش را داشتند. حتی شخصیت مبارز معتقدی مثل شهید رجایی هم در دوراهی تقابل با بنیصدر و دیگران افتاد. جوانان دانشجویی که سفارت را گرفتند و به پشتوانه حمایت آیتالله خمینی، موجب استعفای مهندس بازرگان و تداوم نگهداری دیپلماتهای امریکا تا 444 روز شدند که به توطئهی مشترک امریکا ـ صدام به شروع جنگ ختم شد.
✅ این نیروها، همراه با دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی خارج کشور که پس از انقلاب به ایران آمدند و پستهای متعددی در ماشین حکومتی گرفتند، بعداً، تأثیرگذاری بیشتری داشتند. نگاه این نیروها به انقلاب و امکانات وسیع آن به تدریج، نگاه تصاحب مواهب بود. خود را صاحبخانه و دیگران را مهمان ناخوانده حساب میکردند.
✅ در میان مجموعهی این نیروها، تجربه و درایتی بیش از روحانیون اولیهی شورای انقلاب وجود نداشت. با شهادت آقایان مطهری، بهشتی و باهنر که در میان روحانیون حزب جمهوری اسلامی خوشفکرتر بودند، هم قدرت این نیروهای حواشی روحانیون بیشتر شد که کمکم وارد متن قدرت شده بودند و هم مدیریت و تدبیر حاکمیت ضعیفتر شد. به عنوان مثال آقای مهندس شمس اردکانی در مصاحبهای با ایران فردا، ادعا میکند که آقای بهزاد نبوی در سفر به نیویورک همراه شهید رجایی علیرغم موافقت امام خمینی جلوی توقف جنگ را گرفته است و بهزاد نبوی هم تاکنون به این ادعای مهم پاسخ نداده است!
✅ ورود و جذب این نیروها از داخل و خارج به بدنهی اجرایی ـ تقنینی کشور و حتی در بخش خصوصی اقتصادی، عملاً، کمکی به پیشرفت درست انقلاب و توسعهی کشور به روحانیت نکرد بلکه ماشین انحصارطلبی و نفی دمکراسی و بازداری توسعه را با سرعت بیشتری به پیش برد. از 1360 تا 1375 که به تدریج آثار انحصارطلبی روشن شد، بخشی از این نیروها که احساس خطر کرده بودند جنبش اصلاحی دوم خرداد 1376 را تشکیل دادند و همراه با آقای خاتمی به قوهی مجریه و مقننه (مجلس ششم) وارد شدند.
✅ در این مقطع اگرچه نسبت به گذشته خود هوشیارتر و مطلعتر شده بودند ولی با عجلهای که داشتند، موجب حساسیت آیتالله خامنهای شدند و شعارهای تحققناپذیر زیادی دادند و کل نیروهای مقابل را فعال کردند و گفتیم که قتلهای زنجیرهای، حمله به دانشگاه و کوی دانشگاه، بستن فلهای مطبوعات و بازداشت جمعی ملی ـ مذهبیها، طرحهایی برای زمینگیر شدن اصلاحات بودند. شخصیت خاتمی، از برخورد گسترده و قهرآمیز بیشتر با حاکمیت جلوگیری کرد ولی در بازداشت ملی ـ مذهبی معلوم شد که حاکمیت برای بازداشت انبوه اصلاحطلبان برنامه جدی دارد. با انتخابات احمدینژاد در سال 1384 این برخورد برای چهار سال به تعویق افتاد. در 1388 که هم آثار عملکردی و برنامههای احمدینژاد، همه را متوحش کرد و با آمدن میرحسین به عرصهی انتخابات، حاکمیت برنامه قبلی س
رکوب انبوه اصلاحطلبان را عملیاتی کرد.
✅ از خرداد 1388 که انبوه اصلاحطلبان به زندان افتادند مزهی زندان و محرومیت را از یکطرف و فضای زندان و قوه قضا و قوه امنیت را از طرف دیگر، به طور جدی چشیدند. محاکمه و زندان را با صبوری تحمل کردند و به امید آینده، متعرض بیقانونی و محدودیتها نشدند و در دل از اتفاقات بعد از انتخابات 1388 و جنبش سبز ناراضی بودند و تقصیر را گردن میرحسین میاندازند که از مهر حاکمیت و مزایای فراوان قدرت، آنها را محروم کرده است! میرحسین و کروبی به حصر رفتند و آقایان و خانمهای اصلاحطلب به سکوت و صبر تن دادند. و این حصر، چیزی شبیه حصر شهید مدرس بزرگ شد که روحانیون قدرتمند آن موقع سکوت کردند تا بعد از 9 سال حصر او را بکشند.
✅ و هماکنون که یازده سال از آن حصر طولانی در تاریخ جمهوری اسلامی میگذرد، این اصلاحطلبان به تعادل نسبی در اندیشهی خود با حاکمیت رسیدهاند. گروهی از آنها پیشنهاد میکند که تضمین دهیم که در مسائل سیاسی ـ فرهنگی دخالت نخواهیم کرد، بگذارند فعالیتهای اقتصادی خود را بکنیم. چیزی که از قبل هم ممکن بود و مگر تاکنون نکردهاند؟ پیرمردان اصلاحطلب نه برنامهای دارند و نه اعتراضی، دوران کهولت و انتظار را میکشند. جوانان آنها که حساستر و دلسوزترند، میکوشند که راهحلهایی بیابند و جبههای متشکل از سیاسیون ـ سندیکاها ـ نهادهای مدنی، تعریف کنند تا شاید در آینده تأثیرگذار شوند.
ادامه دارد