حسین رفیعی
واگرایی نیروها؛ شورای انقلاب ( 3)
✅ دولت موقت در 14 آبانماه 1358 استعفا داد ولی عدهای از اعضای آن در شورای انقلاب ماندند. با حذف دولت موقت و با این استعفا، دست سازمانهای انقلابی بازتر شد و اعضای روحانی شورای انقلاب در کارهای اجرایی بیشتر دخالت میکردند. دیگر نیروی تعدیلکننده (یا بازدارنده) در امر اجرا، وجود نداشت. مهندس بازرگان، به عنوان نخستوزیر و شخصیت صاحبنظر، امکان ارتباط رسمی با مردم را از طریق روابط جمعی از دست داد و فقط در شورای انقلاب اظهارنظر میکرد.● دکتر یزدی که وزیر خارجه بود، از قبول ادامهی کار به دعوت روحانیون شورای انقلاب، سرباز زد ولی آقای مهندس توسلی، شهردار تهران، تا یک سال بعد از استعفای دولت به کار ادامه داد. روند حرکت به سمت یکپارچه شدن قوای مملکت بود. روشنفکران مذهبی، یک پایگاه مهم قدرت، دولت، را از دست دادند و اگر مناسبی حاشیهای، مانند سرپرستی کیهان توسط دکتر یزدی، را هم داشتند به تدریج به دلیل رشد اختلافنظرها، زیاد دوام نیاورد.● اشتباه استراتژیک بعضی از اعضای دولت موقت این بود که روحانیون نمیتوانند مملکت را اداره کنند، بعد سراغ ما خواهند آمد و این بار دولت را با اختیارات کامل در اختیار ما خواهند گذاشت. این اشتباه بود. زیرا: اولاً ـ قدرت جاذبه فوقالعاده دارد و صاحبان قدرت به توانایی خود در حکمرانی مطلوب توجه نمیکنند. به حکمرانی فقط توجه دارند. معدود انسانهای فرهیختهای در تاریخ بودهاند که ناتوانی خود را اقرار و کار را به انسانهای توانا واگذار کنند. به همین دلیل است که انتخاب مسوولان را به عهدهی مردم ـ از طریق انتخابات ـ گذشتهاند تا دوران انتخاب مسوولان محدود و مسوولیت با مردم باشد. همه گاندی و نلسون ماندلا و مصدق نیستند، بلکه مردمی، عادی با تمام ویژگیهای انسانی خود میباشند. راه درست این بود که دولت موقت پیشنهاد آقای خمینی را میپذیرفت و استعفا نمیداد و اگر استعفا داد، هر کدام از اعضای آن از روش مهندس توسلی تبعیت میکردند و به کارشان ادامه میدادند.ثانیاً ـ روحانیت که از تجربه مشروطیت و دوران رضاشاه به شدت عصبانی بودند، حال که به قدرت رسیدهاند، آن را محکم چسبیدند و میخواستند اتفاق مشروطه نیفتد. آیتالله خمینی هم که سعی داشت یک تعادل در قدرت بین روحانیون و روشنفکران دینی ایجاد کند و خود به قم رفت و روحانیون را از کارهای اجرایی برحذر میداشت و به بازیابی قدرت در قوهی مقننه و قضائیه میاندیشید، با عدم انسجام روشنفکران دینی و اختلاف آنها با هم، موفق نشد و عملاً به مدت کوتاهی روحانیون، هر سه قوه را در اختیار گرفتند.
✅ قوه مقننه میتوانست آوردگاهی بین روحانیون و روشنفکران دینی باشد، همچون مجلس اول که دو فراکسیون نسبتاً قوی از نهضت آزادی و دوستان مهندس سحابی را داشت و بعد از خرداد 1360 بود که این قوه هم در مرحله بعدی به انحصار روحانیون و وابستگان مستقیم آنها درآمد.
✅ در حالت عادی روند تحولات جامعه به نفع روشنفکران دینی بود ولی عملکرد بنیصدر آن را به سمتی برد که پس از خرداد 1360 به حذف تمامی روشنفکران ایرانی تمام شد. نه تنها روشنفکران ایرانی حذف شدند که هنرمندان، نویسندگان، ادیبان، فرهیختگان، کارشناسان و… هم منزوی، مهاجر، زندانی و… شدند.
✅ در جامعهای که قدرت متکثر باشد، تعامل و بهگزینی مقدور میشود. در جامعهای که قدرت متمرکز شد، این قدرت فرهنگ خود را هم میسازد، ارتباطات خود را هم خلق میکند، عوامل خود را هم پیدا میکند، قوانین خود را هم مصوب میکند، در حیطهی محدود خود عمل میکند و متوهم است که درست عمل میکند. دموکراسی، تجربه ارزشمند سیصد سالهی گذشته بشریت است. قدرت از طریق دموکراسی اگر شکل گرفت، مطلوب است و الا اگر اول قدرت از طریق دیگری شکل گرفت، همه چیز را شکل خواهد داد و دمکراسی میمیرد!
ادامه دارد