حسین رفیعی
تمرکز قدرت در ایران پس از انقلاب (8)
✅ جهان از انقلاب یازده ماههی ایران به وجد آمد. انقلابی خشونتپرهیز، دمکراتیک، گسترده، با رهبری یک رهبر مذهبی، عمدتاً با تظاهرات مسالمتآمیز، پیروز شده بود.
✅ پیروزی بر حکومتی تا دندان مسلح با حامیانی در شرق و غرب در دوران جنگ سرد و با مردمانی بسیار آرام و اخلاقی. روشنفکران جهان تصور کردند که بشریت راه جدیدی خواهد یافت که او را از چنگ سرمایهداری لیبرال استثمارگر و کمونیسم عدالتخواه استبدادگر، نجات دهد. امید به راه سومی که تاکنون گم بوده است.
✅ در تظاهرات عکس تمام شهدای انقلاب، مارکسیت و مسلمان و دکتر مصدق، همراه عکس آیتالله خمینی دیده میشد. طرفداران هر گروه عکس شهدای خود را آزادانه میآوردند. در مواردی، حتی قبل از پیروزی انقلاب، در بعضی از تجمعهای مردمی، شعار «حزب فقط حزباله، رهبر فقط روحاله» هم شنیده میشد که نمودی از آیندهی انقلاب بود.
✅ پس از پیروزی انقلاب، چند اتفاق افتاد که نشان از تفکیک مردم ایران به لحاظ حقوق شهروندی داشت. از جمله:همان هفته اول پیروزی انقلاب سازمان فدائیان خلق ایران اعلام کردند که از دانشگاه تهران به سوی محل اقامت آیتالله خمینی راهپیمایی خواهند کرد تا ضمن ملاقات با ایشان، خطر کودتا توسط ارتش را مطرح کنند. قبل از راهپیمایی آقای قطبزاده که مسوول صداوسیما بود اعلام کرد که «آیتالله خمینی با فدائیان ملاقات نخواهند کرد»در دوازدهم اردیبهشت 1358 آیتالله مطهری توسط یک گروه تروریست اسلامی، به شهادت رسید. در مراسمی که در قم و در حضور امام خمینی برگزار شد. آقای هاشمی رفسنجانی به صداوسیما حمله کرد که چرا شعارهای مردم را که «مرگ بر کمونیسم» و «زنده باد اسلام» بوده، پخش نکردهاند. معلوم بود که کمونیستها در این ترور نقش نداشتهاند.
✅ رهبری آیتالله خمینی، توسط همهی مردم ایران به رسمیت شناخته شده بود. لذا فدائیان خلق هم جزء همین مردم بودند و حقشان بود که با رهبرشان دیدار داشته باشند. ممکن است به رفتار رهبران مارکسیستهای ایرانی در جنبش جنگل، نهضت ملی و سازمان مجاهدین خلق انتقادات جدی داشته باشیم ولی مارکسیسم یک نهضت ضدسرمایهداری در جهان بود که علیرغم درست و غلط بودن آن، در جنگ سرد، برای انقلاب مستقل ایران، میتوانست یک حامی نظری باشد. آیتالله خمینی از سال 1341 مبارزهی خود را علیه امپریالیسم، صهیونیسم، و استبداد شاهنشاهی شروع کرد و تا سال 1357 که انقلاب پیروز شد، یک وحدت نانوشته با مارکسیسم و در عمل با بخشی از مارکسیستها، وجود داشت.
✅ در این مبارزه، مارکسیسم یک دشمن نبود، میتوانست یک رقیب باشد و در ایجاد عدالت و دفاع از محرومان و مستضعفان و مبارزه با سرمایهداری، کمک کار «انقلاب اسلامی» باشد. این حملهی آقای هاشمی به صدا و سیما و مارکسیسم، بوی انحصارطلبی آینده را میداد.
✅ حداقل، به لحاظ نظری، در آن دوران نمیشد هم ضدسرمایهداری بود و هم ضدکمونیسم. اسلام بالقوه میتوانست الگوی سومی باشد ولی در تحقق عدالت، مارکسیسم به آن نزدیکتر بود.
✅ از قبل معلوم بود که در انقلاب ایران یک تقابل جدی بین سرمایهداری و کمونیسم، یا بطور کلی بین سرمایهداری و چپ اقتصادی (مارکسیستها و مسلمانان)، وجود خواهد داشت. در آغاز انقلاب و در شورای انقلاب، مسأله عدالت اقتصادی و حمایت از مستضعفان، امری جدی بود. حتی همین دیدگاه در قانون اساسی هم تبلور یافت.
✅ دولت موقت پس از دو سه ماه به دلایل:
✅ ضعف تجربه مدیریتی و اجرایی اعضای شورا انقلاب و دولت موقت.
✅ روحانیون درصدد کسب هژمونیک قدرت و نسبت به روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی نامطئن و از تکرار تجربه مشروطه نگران بودند.
✅ مجموعه نیروهای دولت موقت نسبت به حجم کار و توقع جامعه ناتوان بودند.
✅ مراکز متعدد تصمیمگیری رسمی (امام، شورای انقلاب و دولت موقت) و غیررسمی (دادگاه انقلاب، کمیتهها، سپاه پاسداران، اعضای شورای انقلاب مستقل از شورای انقلاب، بعضی از اعضای دولت موقت و مستقل از دولت موقت، روحانیون غیرمسوول در نقاط مختلف کشور و…)
✅ حساسیت مهندس بازرگان به نظم و قانونگرایی
✅ بهمریختگی جامعه و انبوه مسائل حادث شده و فقدان دستورالعملهای لازم و ضعف کلی شورای انقلاب، کمکم با روحانیون به مشکل برخورد.
✅ در شورای انقلاب، به جز سازمان مجاهدین خلق ایران، سایر گروههای اسلامی و جبههی ملی نماینده داشتند ولی نیروهای کمونیستی، اقشار زحمتکش جامعه، کارگران، دانشگاهیان معلمان هم نماینده نداشتند.
✅ دولت موقت با استعفای خود در 14 آبان 1358 از قدرت اجرایی خارج شد ولی در شورای انقلاب حضور داشت و در مجلس اول دوستان نهضت آزادی به نمایندگی انتخاب شدند. معهذا با پایان مجلس اول، کاملاً از قدرت جدا شدند.
✅ بنیصدر، رئیس جمهور شد. او، دکتر یزدی و قطبزاده با امام به ایران آمدند و امام معرف اولیه آنها به مردم ب
ود. بنیصدر توانست در یک فضای دمکراتیک، رأی مردم را کسب کند. این رأی، او را به اشتباه انداخت. قدرت، نفوذ و کاریزمای امام و روحانیت را فهم نکرد.
✅ در شورای انقلاب روحانیون، به لحاظ تعداد، در اقلیت بودند و مسلمانان مکلّا در اکثریت روحانیون شورای انقلاب یک محور قدرتمند، آقای خمینی، داشتند و به تدریج به دلیل اصل تقلید به سوی وحدت رفتند و هر وقت هم که نظر دیگری داشتند در مقابل نظر آیتالله خمینی، سکوت و حتی حمایت میکردند. ولی مکلّاهای شورای انقلاب با مواضعی که علیه هم گرفتند، تفرق بین خود را دامن زدند. بنیصدر علیه مهندس بازرگان، دکتر پیمان، که فقط چند جلسه در شورای انقلاب شرکت کرد ـ از شورای انقلاب ناامید شد و خارج گردید ـ علیه مهندس بازرگان، موضع گرفت، حتی قطبزاده هم علیه دولت موقت عمل کرد. مهندس سحابی هم از نهضت آزادی انشعاب کرده بود و به مواضع مهندس بازرگان انتقاد داشت.
✅ موقعی که بنیصدر، رئیسجمهور شد، تفرّق روشنفکران مسلمان به اوج خود رسیده بود و هیچکدام یکدیگر را قبول نداشتند ولی روحانیون اطراف آیتالله خمینی به وحدت کامل رسیده بودند. بنیصدر که حمایت نسبی آقای خمینی را هم داشت به سوی یک توطئه رفت. قبل از وحدت با رجوی او دهها بار در شورای انقلاب، سازمان مجاهدین خلق را به استالینیسم و ضددمکراتیسم متهم کرده بود ولی با انگیزه کسب قدرت کامل، فریب رجوی را خورد. رجوی با بنیصدر بازی میکرد ولی بنیصدر با سادهاندیشی و تفرعن و قدرتطلبی به جای آیتالله خمینی، رجوی را انتخاب کرد.
✅ در پایان سال 1359، قطببندی در ساخت حاکمیت به مرحلهی تعیینکننده رسیده بود. بنیصدر، رئیسجمهور و فرمانده کل قوا و مملکت در یک جنگ جدی درگیر بود، در چنین شرایطی حاکمیت روحانیون مورد تهدید قرار گرفت. آیتالله خمینی، مجاهدین خلق را خوب میشناخت و حتی در اردیبهشت 1360، برای آخرین بار سعی کرد که ائتلاف مجاهدین ـ بنیصدر را از درگیری با روحانیت، باز دارد ولی مجاهدین و بنیصدر، در فضای متوهم خود فکر میکردند و پیروزی خود را قطعی میدانستند. درخواست آیتالله خمینی از سازمان مجاهدین خلق، تحویل سلاح آنها بود و این یک حرف قانونی بود.
✅ ائتلاف بنیصدر ـ رجوی از یکطرف و نامههای گلهآمیز روحانیون نزدیک به آیتالله به ایشان و تأکید آنها بر انتخاب آقای خمینی بین بنیصدر و روحانیت، از طرف دیگر، مسبب شروع درگیری خرداد 1360 شد. نقطهی مشترک این روحانیون و بنیصدر، انحصارطلبی بود. همدیگر را تحمل نکردند. یا او یا من! این آغاز فاجعه بود.
ادامه دارد