دکتر محمد حسین رفیعی فنود
باغ سنگی
منوی سایت

داعش؛ محصولي از تحجر تاريخي، سرمايه‌داري جهاني و ديكتاتوري منطقه‌اي

داعش

داعش

مقدمه

چندماهي است كه پديده داعش تهديد‌كننده بالفعل شده و تقريباً اجماع عمومي براي مقابله با آن به وجود آمده است. پادشاه عربستان غرب را تهديد مي‌كند كه به‌زودي داعش به اروپا و آمريكا مي‌رسد و ادعا مي‌كند كه با داعش در داخل عربستان مبارزه مي‌كند و حتي گفته مي‌شود كه هزينه مبارزه با داعش را عربستان پذيرفته است و هر شهروند عربستاني كه به داعش بپيوندد بين 3 تا 30سال زنداني خواهد شد. امير كويت وحشت كرده است كه60هزار جوان كويتي مسلح طرفدار داعش هستند. هزاران نفر از جوانان غربي- مسلمان‌زاده و مسلمان شده – به داعش پيوسته‌اند و رهبران غرب را به وحشت انداخته‌اند. در اجلاس اخير ناتو در ولز انگليس، رهبران ناتو تصميم به ايجاد نيروي ويژه به نام سر نيزه براي مبارزه با آن گرفته‌اند؛ البته بدون پياده كردن نيرو در عراق و سوريه. وزير دفاع و وزير خارجه آمريكا مي‌گويند كه مبارزه با داعش كار ساده‌اي نيست و اجماع منطقه و جهاني مي‌طلبد. داعش در منطقه‌اي فعال است كه 20ميليون سني زندگي مي‌كنند؛ حتي گفته مي‌شود كه در مناطقي از اروميه و خوزستان پرچم داعش برافراشته شده و در بعضي از شهرهاي كشور به نفع داعش و ابوبكر بغدادي ديوارنويسي مي‌شود و در ميان افاغنه مقيم ايران براي داعش پول جمع‌آوري مي‌شود. داعش حتي ديپلماسي تركيه را هم دچار چالش كرده است. اردوغان در جمع دانشمندان اسلامي استانبول هشدار داده است كه «مسلمانان به هوش باشند، بوي فتنه مي‌آيد». او گفته است كه «آنچه در حال وقوع است، فتنه بزرگ يا به‌عبارت ديگر غوغا و آشوبي است كه هدف از آن، كاشتن بذر نفرت و كينه در ميان مسلمانان است. سني‌ها و شيعيان وظيفه دارند كه در برابر فتنه طايفه‌اي در صفي واحد بايستند و براي صلح و وحدت تلاش كنند.»(النهار،نقل از ديپلماسي ايراني 12/5/93) اين حرف با عملكرد 3 سال گذشته دولت تركيه، تضاد آشكار دارد! اردوغان از مبارزان عليه بشار اسد – ازجمله داعش – حمايت مي‌كرد. ظهور و عملكرد داعش بسيار پيچيده و چندين عاملي است و احتياج به كند و كاو جدي دارد و اقداماتي عاجل. كشورهاي خاورميانه بايد قضايا را دقيق‌تر و جدي‌تر بررسي كنند. منطقه، محيط‌زيست ما و اسلام، اعتقاد ماست. ما مقيد به ادامه حيات در بين اين دو هستيم. در اين نوشتار سعي مي‌شود كه عوامل متعدد بروز اين پديده شكافته شود.

اول تحقير مسلمانان

از روزي كه اروپاييان حدود پانصد سال پيش به سمت شرق حركت كردند و پديده‌اي به نام استعمار شكل گرفت ما مسلمانان مرتبا تحقير شده‌ايم. كشورهاي اسلامي مستقيم و غيرمستقيم در چارچوب منافع استعمارگران كه عمدتا با هم رقابت هم داشته‌اند – گير افتاده‌اند و در منطقه‌ خاورميانه با تشكيل دولت صفوي و درگيري نظامي با خلافت عثماني روند تضعيف كشورهاي اسلامي شروع شد و غرب نفس تازه‌اي كشيد و در درازمدت توانست خود را از تهديد عثماني برهاند و در نهايت در دوران جنگ جهاني اول خلافت عثماني در هم پاشيد و كشورهاي اسلامي راحه‌الحلقوم غرب شدند و بعد از جنگ جهاني دوم با ايجاد كشور اسرائيل استعمارگران استخوان‌هاي جديدي لاي زخم مردم منطقه قراردادند و با هماهنگي نيروهاي استبداد داخلي در اين پانصد سال مرتبا ما ضعيف‌تر شديم و استعمارگران قوي‌تر، تهاجمي‌تر، پيچيده‌تر و تكنولوژيك‌تر.

اين تحقير پانصد ساله در دل هر مسلماني در هر نقطه جهان لانه كرده و از ناخودآكاه و خودآگاه ما زدودني نيست و دائما بازتوليد شده و رنگ و بوي جديدي هم گرفته است.

دوم ناكامي در مبارزات ضداستعماري

ار حدود يكصد و پنجاه سال پيش، خودآگاهي بعضي از روشنفكران و روحانيون مسلمان به جنب و جوش آمد تا شايد بتوانند كشورهاي اسلامي و غيراسلامي منطقه را از شر استعمارگران نجات دهند. سيدجمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، كواكبي، حسن البناء، گاندي و… شروع‌كنندگان و ادامه دهندگان اين مبارزه بودند. استعمارزدايي و قانون‌گرايي در كشورهاي منطقه نضج گرفت؛ به‌طوري كه در بعد از جنگ جهاني اول و دوم به ظاهر مستقل شديم و استعمار به استقلال رضايت داد ولي روند تحقير‌شدگي و استثمار و استعمار به اشكال جديد همچنان ادامه پيدا كرد. انقلاب مشروطه و جنبش ملي شدن نفت در ايران و تشكيل اخوان‌المسلمين و حكومت ناسيوناليسم عربي و احزاب بعثي در كشورهاي عربي توفيق نيافتند كه مشكلات جوامع خود را حل كنند و با دخالت مستقيم و غيرمستقيم استعمارگران به پرونده تحقير ما افزودند. كودتاهاي استعمارگران (مانند 1299و 1332در ايران…) و كودتاهاي ملي (مانند 1952در مصر و 1969در ليبي…) كارساز نشدند و كودتاهاي استعمارگران خود ماهيت استبدادي داشتند و كودتاهاي ملي به استبدادي جديد تبديل شدند. عملا مبارزات ضد‌استعماري در كشورهاي اسلامي به استقلال واقعي و توسعه سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين كشورها تبديل نشدند. چند كشور معدود و آن هم در حدي محدود، توفيقاتي در سال‌هاي اخير به‌دست آوردند كه باز هم فاصله‌ آنها با كشورهاي پيشرفته، بسيار زياد است. فقط هند با رهبري داهيانه گاندي توانست به دموكراسي راه يابد و در مسير توسعه قرار گيرد.

جنگ تمدن‌هاي آقاي هانتينگتون، رسماً درگيري با مسلمانان را تئوريزه كرد و مي‌توان دخالت غرب در منطقه را اجرايي كردن آن تئوري حساب كرد. آقاي فوكوياما هم آب پاكي بر دست تمامي معترضان سرمايه‌داري ريخت و «پايان تاريخ» را نئولبراليسم غربي معرفي كرد؛ چيزي كه ديگر هيچ‌كس اميدي نبايد داشته باشد! جهان در ليبرال‌دموكراسي متوقف خواهد شد!

سوم تأسيس اسرائيل

در سال 1348اسرائيل توسط ابر قدرت‌هاي زمان با اشغال سرزمين‌هاي فلسطين و اداره كردن مردمان بومي تأسيس شد. تأييد و حمايت از تجاوزها و جنگ‌هاي متعدد آن با كشورهاي عربي كه حتي با عقب‌نشيني و سازگاري اجباري سازمان آزادي‌بخش و كشورهاي عربي در سي‌سال گذشته هم نتيجه‌اي نداشت، خود مزيد بر تحقير مسلمانان جهان شد. هر فرمولي براي به رسميت شناختن حقوق مردم فلسطين در عمل ورق جديدي براي تعميق و تحكيم اين حقارت شد. لفاظي‌هاي حاكمان غربي براي حقوق بشر و حقوق شهروندي و تشكيل كشور فلسطين در 70سال گذشته در حرف باقي ماند؛ ضمن اينكه عرياني حمايت يكجانبه از اسرائيل و لاينحل ماندن اين فاجعه 70ساله لكه‌ ننگي براي تمدن غرب را نشان مي‌دهد در عين حال قلدر و زورگويي آنرا هم به تصوير مي‌كشد. البته اين شيوه، تكرار عملكرد قبلی غرب در رفتار با بوميان آمريكا، كانادا، استراليا و نيوزلند هم بوده كه در اين پانصد ساله انجام شده است، ولي در قرن بيستم و بيست ويكم و در اوج پيشرفت تكنولوژي ارتباطات و اعلاميه‌هاي حقوق بشر و مبارزه با آپارتايد و تبعيض نژادي، درد و رنج عميق‌تري بود كه بر جان مسلمانان وارد شد. پديده اسرائيل؛ چه به لحاظ نحوه تشكيل و چه به لحاظ نحوه حمايت و تقويت آن توسط كشورهاي سرمايه‌داري، تحقير مستمر را تا استخوان ما نفوذ داده است و امروز كار به جايي رسيده است كه در 35سال گذشته و بعد از انقلاب ايران، تمامي تحولات منطقه (جنگ عراق عليه ايران، حمله غرب به افغانستان، عراق، ليبي، سوريه، تشكيل القاعده، طالبان، داعش و زمزمه استقلال كردستان عراق و…) به نفع اسرائيل پيش رفته و باز كار به جايي رسيده است كه پادشاهاني كه 50-40 سال پيش آرزويشان خواندن نماز در مسجدالاقصي بود، امروز از آمريكا مي‌خواهند كه «سر ما را بكوبد» (يعني به ايران حمله كند) و عملاً اسرائيل را متحد خود و ايران را دشمن خود ارزيابي مي‌كنند. از طرف ديگر، اين تحولات در حاكمان منطقه، تحول در وجدان مسلمانان را هم همراه داشته كه كينه‌ از غرب و حاكمان خود را توأماً به دل گيرند و عاصي شوند. رفتار تبعيض‌آميز غرب در مورد سلاح هسته‌اي اسرائيل و ايران و لحن رئيس‌جمهور و وزير خارجه آمريكا در مورد قربانيان چند هزار فلسطيني جنگ غزه و كشته شدن يك كودك يا يك سرباز اسرائيلي، دل كدام مسلمان و انساني در اين جهان را به درد نمي‌آورد؟ و تحقير مسلمانان را باز توليد نمي‌كند؟ اسرائيل صرف‌نظر از قلدري، زورگويي، آپارتايدي و… مجسمه‌اي زنده براي تحقير مسلمانان بوده كه در قلب كشورهاي اسلامي بر پا شده و قبح آن از بين رفته است. تشكيل دو دولت – به معني و مفهوم واقعي دولت – مضحكه‌اي شده است كه اسرائيل با حمايت آمريكا هرگز به آن تن نخواهد داد.

چهارم- فروپاشي شوروي و حذف آلترناتيو سرمايه‌داري

با فروپاشي بلوك شرق در دهه 1990و چرخش چين به اقتصاد سرمايه‌داري و قطع حمايت از جنبش‌هاي اعتراضي، سرمايه‌داري جهاني را يكه‌تاز ميدان حكومتمداري جديدي كرد كه اميد در دل معترضان رهايي از نظام سرمايه‌داري را، كشت. اگرچه شوروي با اشغال افغانستان در دهه 1980، خود موجب تحقير مسلمانان شده بود ولي سقوط كشورهاي گروه شرق به لحاظ نظري هم اميد را از بين برده است. ديگر در دنياي بعد از دهه 1990، ايدئولوژي‌اي‌ براي تمسك و مبارزه باقي نمانده بود. پس از آن بود كه آمريكا نظم نوين جهاني را مطرح كرد و تبديل به امپراتوري شد. مهم‌تر اينكه، احزاب قدرتمند ماركسيستي در كشورهاي اسلامي (اندونزي، سوريه، عراق و…) نتوانسته بودند انقلاب كنند (همچون روسيه، چين، ويتنام، كره‌شمالي و…) و عملا در اين كشورها سركوب و منزوي شدند.

بلوك شوروي، مشكلات زيادي در درون خود داشت. عدم‌رعايت حقوق بشر، عدم‌آزادي‌ها، فساد گسترده ماشين دولتي و… موجب سقوط اين بلوك شد ولي وجود آن تعادل‌بخش بود كه با حذف آن، تجاوز غرب به حقوق مردم جهان گسترده‌تر شد. از اين گذشته الگوي اميدبخش ديگري كه توده‌هاي مستأصل جهاني را از نظام سرمايه‌داري به آينده دلخوش مي‌كرد از بين رفت. پس‌از اين واقعه بود كه اميد مردم متدين (مسيحي، مسلمان، شنتو و…) بازگشت به مذهب بود. رشد سازمان‌هاي مبارز و ميليشياي مسلحانه با سرمايه‌داري در آمريكا، خاورميانه، آفريقا و ژاپن (فرقه آئوم) در چارچوب اعتقادات مذهبي، طبيعي بود؛ خاصه وقتي كه يك الگوي متمدن مذهبي سازگار با حقوق بشر، حقوق شهروندي و قادر به تعامل با غرب شكل نگرفته بود.

پنجم- انقلاب ايران و بازسازي اميد

انقلاب اسلامي1357ايران در دوران نهضت خود چند ويژگي منحصر به فرد داشت؛ مسالمت‌آميز، مدني، دموكراتيك، ضد‌ديكتاتوري، ضد‌استعماري (امپرياليسم)، مذهبي (اخلاقي)، عمومي (توده‌اي) و… لذا دريچه‌ جديدي به روي بشريت گشود. روشنفكران جهان، رهبران مذهبي جهان سرخوردگان از سرمايه‌داري و ماركسيسم، اميدوار شدند كه شايد راهي جديد و مفري نو بيابند؛ اما با مشكلات خارجي و داخلي براي اين انقلاب، نتوانستيم آن‌را به‌عنوان يك الگوي جديد در جهان تثبيت كنيم. پس از پيروزي انقلاب؛ اختلافات داخلي و درگيري‌هاي خونين همراه با جنگ تحميلي و تداوم اين جنگ به‌مدت 8سال، وحدت ملي را خدشه‌داركرد. جنبش اصلاح‌طلبي قانونگراي 1376و جنبش‌هاي پس از آن، خوب مديريت نشد و اميدي كه در كشورهاي اسلامي ايجاد شده بود، نتوانست آن‌چنان‌كه بايد به يك الگوي قابل اعتنا به‌عنوان يك بديل سرمايه‌داري ارائه شود.

اميد به انقلاب ايران را نبايد كم ديد. جهان، خاصه مسلمانان، خسته و مستأصل از نظام طماع و متجاوز سرمايه‌داري و نااميد از سوسياليسم استالينيستي و به ستوه آمده از ديكتاتوري‌هاي خشن بومي به انقلابي دل بست كه با ويژگي‌هاي فوق‌الذكر اميدي تازه ايجاد كرده بود و بر يكي از ديكتاتورهاي مستحكم و ژاندارم غرب در منطقه ثروتمند خاورميانه با روش مسالمت‌آميز مدني و با اخلاق مذهبي پيروز شده بود.

اين انقلاب دستاورد جديدي نه براي مسلمانان تنها كه كل مردم جهان مي‌توانست و مي‌تواند داشته باشد.

ششم- تجاوز و تخاصم و كهنگي سرمايه‌داري

سرمايه‌داري كه سيصد سال پيش توانسته بود به‌عنوان يك نظام مترقي بر فئوداليسم اروپايي مسلط شود و ترقي و پيشرفت علمي، تكنيكي، فرهنگي و… به ارمغان آورد، با تهاجم به كشورهاي آسيايي، آفريقايي و آمريكايي، چه به‌صورت استعمار – امپرياليسم و چه به‌صورت تجارت و تصاحب منابع طبيعي اين كشورها همراه و همزاد فقر، عقب‌ماندگي، اختلاف طبقاتي، فساد، خشونت، جنگ و … در اين كشورها ديگر از سكه افتاده است. امروز كم نيستند از متفكران غربي و غيرغربي كه مشكلات زيستي 3 ميليارد از 7 ميليارد جمعيت كره زمين را به گردن عملكرد نظام سرمايه‌داري مي‌اندازند. اين نظام بعد از جنگ جهاني دوم با تأسيس نهادهاي اقتصادي، نظامي، رسانه‌اي، تبليغي و دخالت‌هاي مستقيم در آرايش‌هاي‌ سياسي كشورها مسبب عقب‌ماندگي و مشكلات اين كشورها بوده است.

با انتشار كتاب آقاي توماس پيتكي، سرمايه‌داري قرن 21، اثبات شد كه در چارچوب نظام سرمايه‌داري حتي از موضع محض اقتصادي، اميدي به بهبود شرايط زيست آن 3 ميليارد نفر نيست و اختلاف طبقاتي رو به رشد است و بايد فكر ديگري كرد.

جنبش‌هاي هنري (پانك‌ها، بيتل‌ها و…)، جنبش‌هاي مدني (سبز‌هاي اروپا و…)، جنبش‌هاي چريكي (بايدرمنهف آلمان، IRA در بريتانيا، در ژاپن و …) در دهه 1960و 1970در كشورهاي سرمايه‌داري و اخيرا پيوستن شهروندان كشورهاي سرمايه‌دار به القاعده، طالبان، بوكوحرام، داعش و … نمودي از اعتراض اين شهروندان به نظام سرمايه‌داري است.

ديگر سرمايه‌داري از ديد مردم محروم، آرمان و ايده‌آلي كه نيست، هيچ، بلكه مغاير و آرمان‌هاي بشريت معرفي مي‌شود و بخشي از شهروندان خودش را هم خسته كرده است.

هفتم ديكتاتورها در كشورهاي اسلامي

در كشورهاي اسلامي؛ چه نظام‌هاي سنتي (عربستان، شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس و …)، چه نظام‌هاي كودتايي مترقي (مصر، ليبي، افغانستان، عراق و…) و چه نظام‌هاي كودتايي غربي (ايران، اندونزي و…) نتوانستند يك الگوي زيستي مطلوب را براي شهروندان خود فراهم كرده و عملا به ديكتاتوري، سقوط و به‌هم‌ريختگي اجتماعي منتهي شدند.

اين ديكتاتورها يا از اول مورد حمايت كشورهاي سرمايه‌داري بوده‌اند (ايران، اندونزي، افغانستان موردحمايت انگليس و بعد شوروي، عربستان و…) يا بعدا مورد حمايت آنها قرار گرفته‌اند (مصر و تونس و…). از چشم مردم اين منطقه؛ ديكتاتوري، خشونت، سركوب، عقب‌ماندگي سياسي، اقتصادي و فرهنگي نتيجه همكاري ديكتاتورها با كشورهاي سرمايه‌داري است.

مردم اين منطقه مخلصانه از نظام‌هاي مترقي خود حمايت كردند ولي بعدا فساد گسترده در هيأت حاكمه همراه با سركوب، كشتار، شكنجه و زندان توسط همين حاكمان و در مورد زيادي با پشتوانه كشورهاي سرمايه‌داري، فقر و نابساماني و عقب ماندگي را اشاعه داد.

حقوق بشر، دموكراسي و عدالت كه تجربه‌ ارزشمند سيصدساله بشريت است و كشورهاي سرمايه‌داري كم وبيش آن‌را در كشورهاي خود پياده كرده‌اند در كشورهاي اسلامي آن ‌را مفيد ارزيابي نكردند و از منحط‌ترين ديكتاتورها به حمايت برخاستند و در غارت اين مردم با حاكمان آنها شريك شدند.

عقب‌ماندگي همه‌جانبه‌ اجتماعي اين كشورها باوجود ثروت نجومي آنها جز در حكومت ديكتاتورها و حاميان غربي آنها ممكن نمي‌شد. داعش در عراق هم امروز مركز ثقل تمامي گروه‌هاي سني عراقي ناراضي از عملكرد حكومت 8ساله شيعيان به رهبري مالكي شده است. داعش جرقه‌اي بود كه البته با حمايت امريكا، انگليس، و متحدان منطقه توانسته برخي از اهل تسنن عراق را كه از تبعيض شيعيان حاكم به ستوه آمده بودند، با خود همراه كند.

نه سوسياليسم بعثي عراق و سوريه و نه سوسياليسم مصر و سودان و نه «سوسياليسم اسلامي» قذافي و… نتيجه‌اي به بار نياورد تا توده‌هاي مسلمان اميدي به حاكمان بومي خود داشته باشند. آيا رفتار آقاي مالكي با اهل تسنن عراق كه نسبت آنها در بغداد2003 از 40 درصد به 15 درصد در شرايط كنوني كاهش داده و محدوديت‌هايي كه براي آنها به وجو‌دآورده و آنها از روي اجبار و تبعيض امروز متحد داعش شده‌اند نبايد تجربه‌‌اي خطرناك ارزيابي شود؟

هشتم- بنياد گرايي اسلامي

از اوايل دهه 1980كه درگيري نظامي مجاهدين افغان با ارتش شوروي سابق در افغانستان شروع شد، مبارزات آنها رنگ دين گرفته بود و آموزش‌هاي مدارس مذهبي پاكستان و افغانستان آشكارا فرهنگ، مفاهيم و نمادهاي ديني داشت. پس از آن هم كه القاعده، طالبان، بوكوحرام، جيش‌العدل، جبهه نصرت، داعش و… پيدا شده‌اند،علي‌رغم شرع ‌آنها، اين ويژگي را حفظ كرده‌اند. خيلي از پژوهشگران ديني ما اعتقاد دارند كه آنها خود را با يك تفكر اسلامي و جزمي نمايان كرده‌اند، هرچند كه اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي پيچيده‌اي پشت آن پنهان است در جاي ديگر اين نوشتار به آن پرداخته يا خواهيم پرداخت. اين فقيهان –از جمله آقايان محمد تقي فاضل ميبدي مجتهد شبستري شادرون آيت اله صالحي نجف آبادي و … – معتقدند كه مايه‌ي اصلي اين تفكر تنها در گروه‌هاي فوق الذكر سني خلاصه نمي شود اين تفكر در همه مذاهب و در ميان افراد تندرو يافت مي‌شود. به ويژه در كتاب جهاد كه در اين روزگار قابل دفاع نيست مورد استفاده افراد افراطي قرار مي گيرد و خيلي از قتل ها و كشتارها به استناد به آن فتاوي صورت مي پذيرد. خوشبختانه در ايران به علت بنيادگرايان نتوانسته‌اند همچون كشورهاي اسلامي با اكثريت اهل تسنن هرموني پيدا كنند ولي اين خط كاملا منتفي نيست و هستند كساني كه با دمكراسي،انتخابات، حقوق بشر، تسامح و تساهل و …. علنا مخالفت مي‌كنند ولي هنوز غالب نيستند كه پادزهر اين گرايشات در دست علماي ديني از فرق اسلامي است كه بايد با تشكيل سمينارها، كنفرانس‌هاي عمومي و به‌دنبال شيوه آيت‌الله بروجردي – شيخ شلتوت- اين خطرات را رسما و علنا از بنيادهاي تفكر مسلمانان بزدايند و حقوق بشر، حقوق شهروندي، دموكراسي و چرخش نخبگان را در كشورهاي اسلامي با تكيه بر اصول متقن اسلامي سازگار با اين مفاهيم تحكيم بخشند و الا غرب همچون گذشته، همچنان كه خواهد آمد از اين بنيادگرايان براي اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود سوءاستفاده خواهد كرد.

اين تضاد از صدر اسلام وجود داشته و هنوز هم حل نشده ولي امروز در قرن 21ديگر به‌طور جدي مسئله‌ساز شده است و بايد علماي اسلام براي آن فكري كنند و در اين اقدام جمهوري اسلامي مي‌تواند نقشي تعيين‌كننده داشته باشد.

نهم- سابقه تاريخي صدر اسلام

در صدر اسلام يك ايدئولوژي انقلابي يعني اسلام بر يك بستر عقب‌مانده قبيله‌اي در مدتي كوتاه دست به فتوحاتي زد كه بسيار عجيب و شگفت‌انگيز بود. كشورها و تمدن‌هاي قدرتمند و باسابقه منطقه (ايران، مصر، يمن، حبشه و…) را در زماني نسبتا كوتاه فتح كرد و غنائم فراواني را به‌دست آورد. در آن فتوحات ضمن تصرف اين كشورها و غنايم نجومي (در مقياس زمان)، اسير گرفتن، كنيز گرفتن، برده كردن، سر بريدن، تخريب و كشتارها كم نبوده است، علي‌بن‌ابي‌طالب، يكي از كساني است با تخريب و كشتارها مخالف بوده و طبق روايت تاريخي در حمله به ايران تا حد مقدور از آن جلوگيري كرده است. ديدگاه حضرت علي درباره حقوق بشر در فرمان به مالك اشتر نمايان است ولي به اين ديدگاه توجه نشده و امروز داعش و شبه‌داعش‌ها همان عملكرد لشكريان بني‌اميه و بني‌عباس در فتوحات صدر اسلام را ملاك قرار مي‌دهند.

دهم- سوءاستفاده غرب از بنيادگرايي

سوءاستفاده استعمارگران از تفكرات خرافي مذهبي در كشورهاي اسلامي سابقه طولاني دارد. در ايران اين سوءاستفاده به اشكال مختلفي ازجمله ايجاد معجزه، ايجاد فرقه‌هاي جديد، تشديد تضاد سني و شيعه، تبليغ فرهنگ خرافي و… ديده شده است نزديك‌ترين اين سوءاستفاده كه اسناد و مدارك آن مفصلا منتشر شده، تشكيل، تجهيز و حمايت جريان‌هاي بنيادگراي مسلمانان جهان در تشكيل القاعده و طالبان در مبارزه با اشغال افغانستان توسط شوروي و تشكيل يك دولت بنيادگراست كه اسناد و مدارك آن را آقاي جان كالي در كتاب سيا و جهاد (نشر صمديه) افشا كرده است.

برنامه‌ريزي آمريكا، انگليس، فرانسه و… اسلحه توليدي در كارخانجات شوروي سابق در مصر، پول عربستان، امارات و… سرزمين پاكستان و حتي حمايت ايران از برادران مجاهد افغاني، گرچه شوروي را به عقب‌نشيني وا داشت ولي غولي را از شيشه خارج كرد كه بعدا به طالبان و امروز در نظر خود تبديل به داعش شده است. كم نيستند تحليلگراني كه دستگاه‌هاي جاسوسي غرب – اسرائيل را در تشكيل تجهيز و حمايت داعش عامل مي‌دانند. نوع سازماندهي مديريت نظامي و امكانات مالي گسترده هم اين نظر را تقويت مي‌كند كه غرب و متحدان منطقه‌اي‌‌اش براي تشديد تضاد سني- شيعه و مستهلك كردن توان مسلمانان دست به اين كارها مي‌زنند كه جان مسلمانان و پول كشورهاي ثروتمند آنها صرف مي‌شود.

حمايت غرب و متحدان منطقه‌اي‌ آن از همين داعش در سوريه براي سرنگوني حكومت استبدادي بشاراسد در چند سال گذشته، داعش كوچك را به داعش غول امروز تبديل كرده است، هرچند بشار اسد هدف اصلي نبود؛ هدف اصلي ايران بود. نوع مبارزه آمريكا با داعش در عراق هم «انتخابي» است و نه همه‌جانبه. آمريكا به داعش هشدار مي‌دهد كه به حيطه‌ اقليم كردستان عراق نزديك نشود ولي هر كاري در مناطق سني‌نشين كه مي‌خواهد بكند، بكند. شواهدي در دست است كه احتمالا آمريكا و اسرائيل ممكن است براي كردستان عراق خواب‌هاي خطرناك ديده باشند و شروع خاورميانه جديد كه خانم رايس آن ‌را اعلام كرد، با استقلال كردستان عراق باشد. فريب خونسردي و طمأنينه رهبران كرد عراق را نبايد خورد. وزير دفاع آمريكا مي‌گويد كه مبارزه با داعش با جمعيت 20ميليون سني در عراق و سوريه به سادگي ممكن نيست؛ بايد اجماع بين‌المللي ايجاد شود.

آمريكا با اين بيانات مي‌خواهد مبارزه زميني با داعش را هم به گردن نيروهاي نظامي، سلاح و پول كشورهاي منطقه‌اي بيندازد و در عين حال زخم كهنه‌ تشديد تضاد سني و شيعه را تازه نگه‌دارد و در ضمن مديريت را دوست داشته باشد.

با تجربه «مجاهدين» مسلمان كشورهاي مختلف در افغانستان كه پس از بازگشت به كشورهايشان دست به ترور و مزاحمت زده‌اند، غربي‌ها هم از بازگشت شهروندان خود در آينده نگران هستند و سعي مي‌كنند كه ريشه‌ تمايل شهروندان به داعش و عمليات تروريستي آتي آنها را به تضاد سني – شيعه كاهش دهند.

يازدهم- بهار عربي

بهار عربي، تجربه ديگري بود كه باز مي‌توانست كشورهاي اسلامي را اميدوار كند. اين تجربه به جز در تونس كه رهبران مسلمانان از شعور و درك مناسبي برخوردار بودند در ساير كشورها از چاله به چاه افتادن بود.

در مصر، بزرگ‌ترين كشور عربي با تجربه 80ساله اخوان‌المسلمين، تماميت‌خواهي آقاي مرسي و اخوان در تصويب قانون اساسي و بي‌توجهي به جريان سكولار كشور، شرايط را براي كودتاي نظامي فراهم كرد؛ كودتايي كه مورد حمايت آمريكا هم قرار گرفت و معلوم نيست تا كي در مصر بتوان از انتخابات و دموكراسي سخن گفت!؟

وضع ليبي، سوريه و يمن هم نياز به توضيح ندارد. خلاصه اينكه چه در كشورهايي اسلامي با تجربه بهار عربي و چه كشورهايي كه با حمله آمريكا قرار بوده دموكراتيك شوند و حتي در كشورهائي مثل پاكستان جز كشت و كشتار و آينده‌اي خونين و نامشخص دورنمايي نمي‌توان ديد. فقط در 2 كشور عربي اردن و مراكش كه سال‌ها قبل به‌طور نسبي دموكراسي و پلوراليسم را پذيرفته بودند، آرامشي ديده مي‌شود. نتيجه اينكه تجربه بهار عربي هم نتيجه‌اي جز شكست و تحقير توده‌هاي مسلمان نداشت. رهبران مسلمان اين جنبش‌ها، اخوان در مصر و گروه‌هاي بنيادگرا در ليبي و سوريه، يا نتوانستند يا نخواستند راه‌حلي دموكراتيك و پلوراليسم را پيش ببرند و لذا توطئه‌هاي رهبران غربي و دستگاه‌هاي اطلاعاتي آنها هم وارد عمل شدند و اين تجربه‌اي كه ابتدا خيلي‌ها را اميدوار كرده بود، به شكست منتهي شد.

دوازدهم- نتيجه‌گيري و جمع‌بندي

پس از انقلاب ايران در سال 1357، خاورميانه و بعدا بخشي از آفريقا دچار چالش‌هاي جدي شده است. ظهور و عملكرد وحشيانه گروه‌هاي بنيادگرا يا سلفي همچون القاعده، طالبان، بوكوحرام جبهه نصرت‌، الاشباب، جيش‌العدل و داعش نتيجه‌اي هستند از دو عامل:

  • عامل خارجي:

سرمايه‌داري غرب حدود 3 قرن است كه به كشورهاي اسلامي تجاوز كرده و تخاصم ورزيده‌است. تشكيل، تجهيز و حمايت از رژيم آپارتايد و اشغالگر اسرائيل، مسلمانان را تحقير كرده و مي‌كند.

تفكر بنيادگرايان مسلمان، بستر مناسبي براي غربيان بوده كه از آن سوءاستفاده كنند. در تجاوز شوروي به افغانستان در 1979، غرب باز سعي كرد كه از اين بستر سوءاستفاده كند. القاعده و بعد طالبان با حمايت غرب و متحدان منطقه‌اي آن بر اين بستر رشد كردند. اين بنيادگرايان شمشير دو دم شدند به‌طوري كه پس از حمله به عراق در 2003، «هلال شيعي» مطرح شد كه شيعيان بحرين، عربستان، ايران، عراق، سوريه و لبنان را دربرمي‌گرفت. در 2006 خانم كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه وقت آمريكا از كشورهاي سني منطقه خواست كه در مقابل هلال شيعي جبهه‌اي متحد تشكيل دهند. او گفت كه خاورميانه جديدي متولد مي‌شود كه اين اتفاقات «درد زايمان» آن است.

غرب و متحدان منطقه‌اي آنها باز همين گروه‌هاي بنيادگرا را تشويق و حمايت كردند تا در سوريه و عراق عليه شيعه‌ها بجنگند.

نئوكان‌هاي آمريكايي، هلال شيعي را «تهديد بزرگ» تازه ناميدند و براي مقابله با آن كوشيدند. امروز داعش كه ثروتمندترين گروه بنيادگراست با كمك كشورهاي سني و ثروتمندان حقيقي و مجهز به پيشرفته‌ترين سلاح و روابط مديريتي استثنايي يك‌‌سوم عراق و نصف سوريه را در اختيار دارد. داعش به نقطه ثقل نيروهاي ناراضي از حاكمان عراق و سوريه هم درآمده است.بيشترين نيروهاي خود را از تونس، عربستان، مراكش و در كشورهاي غيرمسلمان از روسيه، فرانسه و… عضو‌گيري كرده‌ است.

امروز اين شمشير دو دم باز خود را نشان مي‌دهد و رهبران غرب را به چاره‌انديشي واداشته تا مبارزه با داعش را هم باز به گردن كشورهاي منطقه بيندازند. سناتور جمهوري‌خواه آمريكا «رندپاول» اخيرا گفته است كه ايران، سوريه و تركيه رهبري مبارزه با داعش را بر عهده بگيرند، چون اين كشورها توانايي، ابزار و انگيزه لازم براي مبارزه با داعش را دارند! امروز كه تي‌شرت‌هايي با آرم داعش در غرب هم جذاب شده و غربيان نگران بازگشت شهروندان خود از عراق، سوريه و اقدامات تروريستي هستند به فكر راه چاره افتاده‌اند. آقايان اوباما – كامرون در 13شهريور 93 در تايمز لندن نوشتند كه «مرعوب قاتلان وحشي نخواهند شد». اين دو به ‌ساير متحدان خود هم انتقاد مي‌كنند و مي‌گويند: «آنها كه خواهان اتخاذ رويكرد انزواطلبانه هستند… درباره ماهيت امنيت در قرن 21 دچار سوءتفاهم هستند. تحولات در ساير نقاط جهان به‌خصوص عراق و سوريه امنيت ما در خانه را تهديد مي‌كند». ترس اين آقايان جدي است چون اين بنيادگرايان لبريز از كينه و دشمني با غرب و تربيت‌شده حوزه‌ اينترنت هستند؛ برعكس بنيادگرايان اوايل قرن 20 كه اهل تفكر و انديشه بودند.

  • عوامل داخلي

عوامل داخلي درون خود مسلمانان است؛ يكي تفكر و اعتقادات بنيادگرايي كه ريشه در تفكر فرق اسلامي دارد و با شرايط قرن 21سازگار نيست. ديگري ديكتاتوري و پيوند حاكمان اسلامي با غرب كه اين دو نتوانسته‌اند مشكلات كشورهاي خود را حل و يك جامعه قابل‌قبول براي شهروندان خود فراهم سازند.

پس مشكل اصلي در داخل كشورهاي اسلامي است و كشورهاي غربي بر اين مشكلات سوار شده و سوءاستفاده مي‌كنند.

چه بايد كرد؟

  • غرب بايد رياكاري و تخم‌ريزي جنبش سلفي در جهان را متوقف كند.
  • دفاع از حقوق ذاتي انسان همگاني شود؛ انسان غربي با انسان مسلمان و ديگران متفاوت نباشد.
  • كشورهاي اسلامي كنفرانس‌هاي علمي برگزار كنند تا فقها و دانشمندان فرق مختلف اسلامي با تئوري‌ها و فقه بنيادگرايان برخورد كنند و توافق ديدگاه‌هاي اسلام نوگرايانه را با حقوق بشر، حقوق شهروندي و آزادي‌هاي دموكراتيك تبيين كنند. در اين زمينه كشورهايي مانند ايران، تركيه، مراكش و مالزي مي‌توانند پيشقدم شوند.
  • ديكتاتورهاي كشورهاي اسلامي تشويق به اجراي مباني حقوق بشر و اسلام رحماني و نجات‌بخش شوند. اين موج نه‌تنها ديكتاتوري آنها كه پايداري كشورشان را هم تهديد مي‌كند.
  • غرب و جهان اسلام به جاي برخورد تمدن‌ها و تئوري «پايان تاريخ » غرب، رو به«گفت‌وگوي تمدن‌ها» گذارند و بيشتر با مباني تمدني هم آشنا شوند. غرب به تعامل با جهان اسلام اهميت دهد و نه مقابله و جنگ و تهاجم.

و بالاخره اين با خود مردم منطقه است كه با تلاش پيگير خود در كسب آزادي‌هاي سياسي، رعايت حقوق بشر و اجراي عدالت و دموكراسي براي همه و نيز اتخاذ سياست و رويكرد تشنج‌زدا در جهان و منطقه و ممانعت از رشد تضادهاي شيعه و سني بكوشند و گرنه با چشم‌انداز كنوني40-30 سال در اين منطقه گرفتار جنگ و جدال بين فرق اسلامي و دخالت غرب و كشت و كشتار خواهيم بود؛ همچنان‌كه حدود 70سال از جدال مسلمانان با اسرائيل مي‌گذرد و بيش از 35سال است كه افغانستان در آتش و خون دست و پا مي‌زند و…

Tags: ,

امکان نظر دادن وجود ندارد