دکتر محمد حسین رفیعی فنود
باغ سنگی
منوی سایت

توافق ژنو؛ مصالح، منافع و امنیت ملی

19

 

توافق ژنو؛ مصالح، منافع و امنیت ملی

وعده‌های انتخاباتی آقای روحانی

فرآیند مذاکرات تا بده و بستان قرارداد ژنو

قرارداد ژنو که متعاقب توافق بر سر سوریه انجام شد، آنچه به‌دست آمد، علاوه بر لغو بعضی از تحریم‌ها و مهمتر از آن، دورکردن شبح شوم جنگ از منطقه بود.

این شبح می‌توانست سوریه را نابودتر از آنچه هست کند و یا به قول کيسینجر تجزیه کند و بعداً به ایران هم سرایت نماید.

آنچه در این توافقنامه به صراحت آمده است عبارتند از:

– حذف اورانیوم 20 درصد از طریق تبدیل آن به میله‌های سوخت و یا رقیق‌کردن آن تا حد پنج درصد.

– توقف کمیت و کیفیت ‌سانتریفيوژهای فعال ایران در شرایط فعلی.

– تشدید بازرسی‌ها و کنترل تحولات هسته‌ای ایران برای جلوگیری از هر انحرافی.

– برنامه غنی‌سازی آینده با توافق دو طرف و منطبق بر نیازمندی‌های عملی ایران خواهد بود. ظرفیت غنی‌سازی، محل و ذخایر آن (سطح و گستره) را نیازمندی‌های عملی ایران تعیین خواهد کرد.

– پرداختن به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل با هدف قانع‌شدن نهایی دبیرکل سازمان ملل متحد (یعنی پذیرفتن قانونی‌بودن قطعنامه‌های شورای امنیت.)

– اثبات اینکه برنامه هسته‌ای ایران صلح‌آمیز است.

– توقف عملیات رآکتور آب سنگین اراک.

با توجه به لیست «داده ـ ستانده»، آنچه ایران گرفته به مراتب بیشتر از آن چیزی است که داده است. اگر به اهداف جنگ‌طلبان غرب توجه کنیم که قصد «تخریب خلاق» ایران و نابودی زیرساخت‌های نظامی ـ اقتصادی ـ سیاسی ـ خدماتی جامعه را داشتند و هنوز هم دارند و اگر قبول کنیم که برق هسته‌ای در بهترین حالت و با توجه به منابع عظیم هیدروکربوری ضروری نیست و در بدترین حالت؛ اقتصادی ـ زیست‌محیطی، نیست و اگر مسامحـه از آنچه در 30 سال گذشته و به هر دلیل در زمینه هسته‌ای اتفاق افتاده بگذریم، دستاورد ایران در این بده ـ بستان، عظیم بوده و در راستای منافع، مصالح و امنیت ملی است. کاخ سفید بارها اعلام کرده است که نمایندگان مخالف توافق ژنو در کنگره امریکا صریحاً بگویند که با «ایران جنگ کنیم» و اهداف خود را پنهان نکنند.

دستاوردهای این توافق عبارتند از:

1- جلوگیری از تخریب زیرساخت‌های نظامی، اقتصادی، سیاسی، خدماتی و… ایران و زیان ده‌ها هزار میلیارد دلار.

2- جلوگیری از کشتار صدها هزار و شاید میلیون‌ها نفر از مردم این مملکت.

3- جلوگیری از تخریب و نابودی منابع و مخازن فرهنگی و تمدن باستانی ایران.

4- جلوگیری از مهاجرت میلیون‌ها نفر در داخل و به خارج از کشور.

5- جلوگیری از به تأخیرانداختن توسعه مملکت برای ده‌ها سال.

6- جلوگیری از وابسته‌کردن کلیه شئون مملکتی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و…) به غرب و عمدتاً امریکا.

7- جلوگیری از تخریب و نابودی همین اخلاق و بنیادهای مذهبی جامعه.

8- جلوگیری از نابودی امنیت کنونی جامعه

9- جلوگیری از جنگ داخلی و حتی تجزیه‌ ایران (مانند عراق، سوریه، لیبی، افغانستان و…)

و…

ممکن است کسانی در ایران از درگیری نظامی با امریکا يا با کل غرب یا با امریکا- اسرائیل استقبال و فکر کنند که از آن منتفع خواهند شد ولی چشم‌انداز چنین درگیری نظامی‌ای آن‌قدر وحشتناک و غیرقابل‌تحمل برای مردم خواهد بود که باید خود را در آیینه‌ای ببینند که در آن مردم عراق، سوریه و لیبی و افغانستان می‌بینند. (کتاب، زمستانی سیاه از بهار بغداد، نوشته نویسنده و یکی از همکاران به تفصیل پیامدهای حمله به عراق را بیان می‌کند) حال این پرسش مطرح می‌شود که امریکا با چه تحلیلی و پس از اینکه 10 سال پیش دست رد بر سینه ایران گذاشت، آماده انجام این توافق شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، فرض سه سناریو مطرح می‌شود. این سناریوها عبارتند از:

سناریوی اول؛ انتخاب ایران به‌عنوان متحد استراتژیک امریکا در منطقه

اين سناريو بر مفروضات زير استوار است:

1- امريكا فعلاً خطر اصلي در جهان اسلام را القاعده، تكفيري‌ها و پيروان متنوع بن‌لادن مي‌داند و نه اسلام شيعي جمهوري‌اسلامي.

2- طرح ژاندارمی تركيه از طرف ناتو، تاكنون موفق نبوده است.

3- هيچ كشوري در منطقه پتانسيل ايران را ندارد. ايران بالذات يك ابرقدرت منطقه‌اي است. اين پتانسيل عبارت است از:

– جمعيت و نيروي انساني متخصص و طبقه‌ متوسط فعال،

– منابع خدادادي عظيم هيدروكربوري و غير آن،

– شرايط نيمه‌دموكراتيك و تجربه يك‌صدساله پارلمان و قانون‌اساسي،

– ضعف القاعده‌گي و بنياد‌گرایی در ايران،

– موقعيت ژئواستراتژيك ويژه،

– تمدن كهن و فرهنگ غنی،

– زيرساخت‌های صنعتي نسبتاً قابل قبول،

4- عربستان علي‌رغم اينكه متحد استراتژيك امريكاست يكي از منابع صدور نيروهاي القاعده مي‌باشد. تفكر وهابي‌‌گری منشأ اين نيروهاست و امريكا، حداقل، به اهداف عربستان مشكوك است.

5- يك تعادل طرفدار غرب را مي‌توان در بين پنج كشور؛ تركيه، ايران، عربستان، مصر و اسرائيل، ايجاد كرد تا هر كشور به درجاتي متحد امريكا و غرب باشد. چيزي شبيه زمان شاه.

6- اسرائيل را بايد وادار كرد تا طرح دو دولت را عملياتي كند و از تنش در منطقه بكاهد. فشار او‌باما و کری روي اسرائيل به اين منظور است. اخیراً، کری در کنفرانس امنیت بین‌المللی در مونیخ هشدار داد که؛ «روز به روز کمپین‌های بیشتری برای عدم مشروعیت اسرائیل به راه می‌افتد. مردم به این موضوع بسیار حساس شده‌اند. حرف‌هایی از تحریم اسرائیل در میان است. آیا اینها وضعیت را برای ما بهتر می‌کند؟» (VOA، 14/11/92). این اظهارنظر خشم مسئولان اسرائیل را به همراه داشت.

7- امريكا توجه خود را بيش از پيش به سمت اقيانوس آرام ـ عمدتاً چین ـ متمركز كند و بايد از تنش در خاورميانه و نيروهايش بكاهد.

8- ماشين نظامي امريكا در این مقطع، توان گشودن جبهه جدیدی در منطقه را ندارد.

در اين سناريو ايران با جذب سرمايه و تكنولوژي غرب خواهد توانست توسعه اقتصادي خود را در چارچوب الگوي جهاني‌سازي نئولیبرالیسم امريكايي انجام دهد.

طرفداران این سناریو در غرب معتقدند که، بلندپروازي‌هاي ايران در ايجاد يك هلال شيعي و متحدانش در لبنان، سوريه، فلسطين، بحرين و…. قابل كنترل خواهد بود و نتايج تحريم‌ها تا هم‌اكنون، رهبري جمهوري اسلامي را براي حمايت از اين سناريو قانع كرده است. كشورهاي عربي خليج‌فارس، اردن، پاكستان، افغانستان و عراق نيز قابل ادغام در اين سناريو خواهند بود.

رونق اقتصادي و رشدي كه با همكاري غرب و طبقه متوسط ايران تحقق خواهد يافت شعارها و آرمان‌هاي انقلابي را در خود خواهد بلعید. بورژوازي صنعتي، تجاري و مالي خواهد توانست بورژوازي فعلي نظامي ـ مافيايي ـ دلالي ـ قاچاق‌گري را خنثي و در خود مستحيل كند. در يك نظرسنجي كه در 64 كشور و از 162هزار و994 نفر پرسش‌شونده انجام شده است و روزنامه وال‌استريت‌ژورنال امريكا به آن اشاره كرده نفوذ ارزش‌هاي دموكراسي در جامعه ايران در مقايسه با كشورهاي عربي (اردن، مصر و مراكش) و آسيايي (كره جنوبي، تايلند، مالزي و هند) و اروپاي شرقي (نظير روماني، اسلواكي، روسيه و اوکراین) بيشتر و بهتر است.

سناريوي دوم؛ ايجاد يك رقابت هسته‌اي در منطقه و يك بازار مناسب براي غرب

در اين سناريو، فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران شفاف شده و حتي توانايي‌هاي بالقوه ايران- مانند حدود 40 كشور ديگر در جهان- براي ساخت سلاح هسته‌اي؟ خطري متوجه منافع امريكا و غرب و اسرائيل نمي‌كند.

كشورهاي غربي ـ حتي چين و روسيه ـ مي‌توانند يك رقابت بسيار پرسود را براي ايجاد نيروگاه‌هاي هسته‌اي، تكنولوژي‌هاي هسته‌اي و حتي به‌طور غيررسمي براي سلاح هسته‌اي در درازمدت ـ بين كشورهاي ثروتمند منطقه، به وجود آورند. اين رقابت از عمان تا مصر و تركيه را دربرخواهد گرفت. در اين سناريو امريكا به ايران خيلي نزديك نخواهد شد و تخاصم هم نخواهد داشت. براي متحدان كنوني خود عربستان، اسرائيل، تركيه و امارات و… يك چتر حفاظتي سلاح هسته‌اي ايجاد خواهد كرد و رقابت بين اين كشورها تشديد خواهد شد. فروش سلاح پيشرفته كلاسيك و غيرهسته‌اي هم بازاري بهتر از هم‌‌اكنون پيدا خواهد كرد. اسرائيل همچنان هژمونی سلاح هسته‌اي را خواهد داشت.

مركز تحقيقات World Nuclear Associationدر نوامبر 2013، وضعيت كشورهايي كه در خاورميانه و شمال آفريقا درصدد هسته‌اي شدن هستند را اعلام كرد. در جدول زير اطلاعات مربوط به اين كشورها آمده است.

 

ليست نيروگاهاي هسته‌اي فعال، در حال ساخت و طراحي شدن در خاورميانه و شمال آفريقا

         واحدوزن:تن                   واحد نیرو: مگاوات                   واحد پول: ميليارددلار

كشور نيروگاه فعال درحال ساخت مبلغ قرارداد پيمانكار سال راه‌اندازي طراحي شده مبلغ پيش‌بيني سال راه‌اندازي پيمانكار ذخیره اورانیوم
تركيه 48004 واحد 20 روسيه -2018 2021 46004 واحد 22 2023 ژاپن 7400
ايران 915 و 5 40+ 20000
امارات متحدعربي 56004 واحد 20 كره جنوبي 2017 تا 2020 000/14
عربستان سعودي 1800016 واحد 80 2032
قطر 7900
كويت 40004 واحد 2022
اردن 750 و 1200 8/9 2020 تا 2025 روسيه 000/140 و 000/59
مصر 60005 واحد 20 روسيه
اسرائيل 5 و × 70
تونس 600 – 1000 14/1 000/50
الجزاير 15 و 1 000/26
مراكش 20002 واحد 2020 960++
سودان 2030
جمع 84450 مگاوات

 

نويسنده در ادامه دلايل و شواهد زيادي آورده كه در اين رقابت هسته‌اي منطقه‌اي، برق هسته‌اي اقتصادي نيست و مقاله مستقل را مي‌طلبد.

سناریوی سوم؛ لیبیائیزه‌کردن ایران

در این سناریو، بازسازی و تکرار رفتار غرب با لیبی مورد نظر است. قذافی در سال 2003 و پس از حمله امریکا به عراق، خطر حمله به لیبی را جدی دید و درصدد مصالحه با امریکا و غرب برآمد. در مذاکراتی که انجام داد، خسارت هنگفت قربانیان انفجار هواپیمای ‌Pan Am در لاکربی اسکاتلند و انفجار دیسکوته در آلمان که باعث کشته‌شدن چند صد نفر شد را پرداخت، سپس کلیه مدارک مربوط به سلاح کشتار جمعی و از جمله اطلاعات مربوط به سلاح هسته‌ای و ارتباط عبدالقدیرخان پاکستانی با لیبی، ایران و کره‌شمالی را به امریکا، تحویل داد. علاوه بر این عقب‌نشینی‌ها، 600 هزار سند اطلاعاتی مبادله‌شده بین سرویس امنیتی – اطلاعاتی لیبی و سرویس‌های اطلاعاتی سایر کشورها را هم به امریکا تحویل داد و عملاً به اعتماد سایر کشورها، بدون اطلاع آنها، خیانت کرد(culturallogic.blogspot.com).

قذافی که حدود 40 سال شعار انقلابی و ژست‌های جدی ضدامپریالیستی داده و گرفته بود و از خیلی از سازمان‌های چریکی و انقلابی در کشورهای مختلف- از جمله در کشورهای اروپایی- حمایت کرده بود؛ با این عقب‌نشینی، شأن و منزلت خود را در داخل کشور از دست داد و تمام اهداف خود را وانهاد. قذافی، چند سال بعد از به قدرت‌رسیدن، علی‌رغم وعده‌های خود در کتاب سبز، شیوه دیکتاتوری را پیشه خود ساخت. شکنجه، کشتار، حبس و ترور ناراضیان و معارضان او را به یک رهبر منفور در بخش متوسط جامعه ليبی، درآورده بود. او حتی از سوسیالسیم خودساخته خویش هم که معتقد بود ریشه در اسلام دارد، صرف‌نظر کرد و اقتصاد نئولیبرالیسم امریکایی را پذیرفت. مرزهای لیبی برای ورود سرمایه‌گذارن و تاجران غربی باز شد. او فکر می‌کرد که از طرف امریکا «بخشیده» خواهد شد. درحالی‌که رهبران کشورهای غربی، قصد انتقام‌گیری از مواضع گذشته او را داشتند و لیبی جزو هفت کشوری بود که پس از 2001 در امریکا سرنگونی حاکمان آنها تصویب شده بود (عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران- Wesley Clark, 5 March 2007,CNN و کیسینجر در Global Reasearch). قذافی راه مقابله با این توطئه بر علیه کشورش را ندانست و نفهمید. نخواست و نتوانست وحدت ملت ـ دولت را تحقق بخشد. وقتی اعتراضات محدودی در شهرها شروع شد و دستگاه‌های جاسوسی غربی هم به این اعتراضات دامن زدند و دخالت کردند، غرب با فریب روسیه و چین در شورای امنیت، قطعنامه‌ای قابل تفسیر، تصویب کرد و بعد حمله هوایی توسط ناتو شروع شد. بعد هم، کسانی مانند چاوز رئیس‌جمهور ونزوئلا که خواستند بین اپوزیسیون و قذافی تفاهم ایجاد کنند غربی‌ها نگذاشتند و مانع شدند و تصمیم خود را به‌طور جدی برای سرنگونی او عملیاتی کردند. بمباران هوایی لیبی حدود هشتصد میلیارد دلار به زیرساخت‌های نظامی، صنعتی و خدماتی این کشور، خسارت وارد کردند و قذافی را هم به شکل مشمئزکننده و وحشیانه‌ای در جلوی دوربین‌ها کشتند تا او نتواند در دادگاه؛ ساخت و پاخت خود با امریکا را علنی کند. امروز لیبی به کشوری بدون حکومت مرکزی تبدیل شده و بخشی از آن کشور طرفدار استقلال است و طرفداران القاعده و بنیادگرایان بسیار فعال هستند و عملاً به دو کشور ناپدیدار تبدیل شده است(Independent 3 September, 2013). می‌بینید که چگونه یک کشور ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی و حتی با خدمات خوب اجتماعی و اقتصادی به مردم (Powered By Expert Column.com) ولی دیکتاتور و ضددمکراتیک، این چنین ویران شد و این بهترین هدیه به اسرائیل بود، چیزی که قبلاً در عراق انجام شده بود و الان در سوریه در حال انجام است. در این سناریو، پس از کشاندن کشورها به میز مذاکره مرتباً درخواست‌ها و پرونده‌های کهنه را با استفاده از ضعف این حکومت‌ها در رفتار با مردم خود، گسترش می‌دهند و باز می‌کنند. زمانی که این رهبران، درگیر «میز مذاکره» شدند، مرتباً ادعای جدید مطرح می‌شود و مذاکره‌کننده جهان سومی که ضعف او برای غربی‌ها شناخته‌شده، مجبور است گام‌به‌گام عقب‌نشینی کند تا جایی که شأن و منزلت ملی او خد‌شه‌دار شود و از طریق این مذاکره، در داخل کشور خود، ضعیف شود و از چشم مردم خود بیفتد.

جمهوری‌ اسلامی هم با غرب مسائل زیادی دارد، در 35 سال گذشته به دلیل تخاصم و دشمنی این دو، صدها پرونده ساخته شده است که باید در یک روند مسالمت‌آمیز حل شوند. ايران قبل از گشودن اين پرونده‌ها، بايد جبهه خود را تقويت كند. البته ايران هم دست خالي نيست و در اصل از امريكايي‌‌ها و‌ غرب طلبكار است.

ارزیابی سه سناریوی غرب برای ایران

گفتیم که در چرخش غرب به سركردگی امریکا، سه سناریو قابل تشخیص است. برای هر کدام از این سناریوها؛ شواهد و مستنداتی وجود دارد و در ادبیات کارشناسان و سیاستمداران غربی دیده می‌شود. به این پرسش باید پاسخ داد که هر کدام از این سناریوها در رابطه با منافع، مصالح و امنیت ملی، چگونه باید دیده شوند؟ پرسش دوم این است که آیا ایران سناریوی دیگری مستقل از غرب، نمی‌تواند طراحی کند؟ ما به پرسش اول در اینجا خواهیم پرداخت و به پرسش دوم در پایان، سخن خواهیم گفت.

سناریوی اول، انتخاب ایران به‌عنوان متحد استراتژیک امریکا یا «برادر بزرگتر» در خانواده متحدان منطقه‌ای امریکا؛ هدف امریکا مستحیل‌کردن کامل ایران در نظم جهان سرمایه‌داری و یا «جهانی‌سازی» امریکایی است. چیزی شبیه زمان شاه. در این سناریو، سرمایه و تکنولوژی خارجی ـ با توجه به نیاز و استقبال موجود ایران ـ به داخل سرازیر خواهد شد، جمهوری ‌اسلامی، اقتصاد نئولیبرالیسم غرب را خواهد پذیرفت و در بهترین حالت چیزی شبیه ترکیه و در بدترین حالت شبیه مصر حسنی مبارک خواهد شد، البته با تمام تفاوت‌هایی که وجود دارد و خواهد داشت.

امریکا، کمتر و اروپا بیشتر روی حقوق بشر و دموکراسی حساسیت جدی خواهند داشت و به توسعه‌ انسانی و عدالت اجتماعی هم توجه نخواهند کرد. در این طرح، انقلاب، قانون‌اساسی و آرمان‌های آنها، آرام‌آرام کمرنگ و بی‌رنگ و آزادی‌های اجتماعی بیشتر خواهند شد. استقلال ملی، وحدت ملت ـ دولت، توسعه‌ درون‌زای بومی به حاشیه رانده و طبقه‌ جدیدی که طرفدار غرب باشد، شکل جدی خواهد گرفت. در این سناریو؛ امنیت منطقه به ترکیبی از ایران ـ ترکیه، ایران ـ عربستان ـ ترکیه، ایران ـ مصر ـ ترکیه، ایران ـ عراق ـ ترکیه یا ترکیب دیگری و یا حتی منحصراً به ایران واگذار خواهد شد و امریکا، آن‌چنان که بعضی از کارشناسان می‌گویند؛ متوجه اقیانوس آرام و کنترل چین، هند و روسیه خواهد شد. فشار بر اسرائیل برای اجرایی‌کردن دو دولت در سرزمین فلسطین تشدید شده تا منطقه «آرامش نسبی» پیدا کند.

در این سناریو موارد زیر، حداقل در ایران چالش جدی خواهد داشت:

اول ـ نه مصر مبارک و نه ترکیه اردوغان، ایده‌آل انقلاب‌ ایران نبوده و هنوز هم نیستند. پتانسیل ذاتی ایران و مردمش، بیشتر از این می‌طلبند.

دوم ـ چرخش امریکا به اقیانوس آرام یا به تصریح دستگاه اوباما «موازنه» به سمت آسیا، تغییری در استراتژی امریکاست که متضمن یک استراتژی جدید نظامی ـ حتی تجویز سلاح هسته‌ای برای ایران متحد غرب، همچون اسرائیل و عربستان ـ خواهد بود. پیامد آن بسیار گسترده و عمیق پیش‌بینی می‌شود. در این سناریو؛ تضاد ملت‌های منطقه با دولت‌هایشان و با امریکا حل نخواهد شد و با توجه به موج قدرتمند سلفی‌گری و القاعده‌گری که برخاسته، این تضادها تشدیدشده تا شورش و انقلاب‌هاي دیگری، تحقق یابد یا به کشورهای وابسته و مفلوکی چون پاکستان تبدیل شوند.

سناریوی دوم، ایجاد یک رقابت تسلیحاتی ـ هسته‌ای در منطقه؛ در این سناریو امریکا درصدد یک اتحاد استراتژیک با ایران نیست. درصدد تشدید تخاصم هم با ایران نخواهد بود. با ایران کجدار و مریز رفتار خواهد کرد. برای متحدان جدی خود؛ اسرائیل، عربستان، امارات، بحرین و…. یک چتر سلاح هسته‌ای ایجاد خواهد کرد تا امنیت کامل آنها را در مقابل ایران تضمین کند. تکنولوژی هسته‌ای را به‌طور گسترده و با توجه به توان مالی کشورهای منطقه خواهند فروخت. تولید برق هسته‌ای و حتی تولید سلاح هسته‌ای- محدود و کنترل‌شده مانند پاکستان و اسرائیل- می‌تواند در دستور کار قرار گیرد. تاکنون قراردادهایی بین کشورهای غربی و ترکیه، عربستان، امارات، اردن و… امضا شده‌اند که در این مرحله، تولید برق هسته‌ای موردنظر است. هژمونی سلاح هسته‌ای در منطقه، همچنان در دست اسرائیل خواهد بود. یک تعادل هراسناک و یک جنگ سرد پرهزینه و هولناک، بین کشورهای منطقه ایجاد خواهد شد. عمده پول نفت را صرف توسعه‌ سلاح‌های متعارف پیشرفته و تکنولوژی هسته‌ای خواهند کرد و قهراً از توسعه اقتصادی- اجتماعی- سیاسی، بازخواهند ماند. امریکا همچون یک امپراتور با همه کشورها رابطه خواهد داشت. عمق، گستردگي و صميميت اين رابطه، با متحدان كنوني آن، بيش از ايران خواهد بود.

در اين سناريو تضاد ملت ـ دولت كشورهاي منطقه، همچنان زنده و فعال خواهد ماند و اين كشورها از توسعه و آرامش پايدار، برخوردار نخواهند شد. جوهر اهداف امريكا، در منطقه، ايجاد دموكراسي نيست. شعار ظاهري از نيت باطني متفاوت است. عراق، افغانستان و ليبي؛ به ظاهر داراي نهادهاي دموكراتيك شده‌اند- قانون‌اساسي، انتخابات، آزادي احزاب، آزادي رسانه‌ها و… ـ روي كاغذ به وجود آمده‌اند. ولي در عمل؛ قبيله‌گرايي و رقابت خشن و كشت‌ و كشتار در اين كشورها جاري ‌و ساري است و از بعد رفاه اجتماعي، زيرساخت‌هاي اقتصادي، نظامي و اجتماعي، نابود شده‌اند.

سناريوي سوم، ليبيائيزه‌كردن ايران؛ مذاكراتي طولاني ادامه پيدا خواهد كرد و مرتباً و تدريجاً؛ پرونده‌هاي 35 ساله گذشته، روي ميز قرار خواهند گرفت. اهرم تهديد و حمله‌ نظامي «روي ميز» باقي خواهد ماند. ايران با شرايط داخلي خود مجبور خواهد شد به قراردادهاي ديگري تن دهد و مرتباً، عقب‌نشيني كند. امريكا و غرب، از اسلحه دموكراسي و حقوق بشر و آن هم تحت فشار نهادهاي مستقل غرب و ايرانيان مستقل خارج از كشور، در مذاكرات به خوبي بهره‌برداري خواهد كرد و ايران هم به ناچار تا حدي به آن تن خواهد داد. ولي تضاد عميق طبقه‌ متوسط ايران با حكومت زنده مانده و حل نخواهد شد. عمق فاجعه آنجاست كه مردم همين عقب‌نشيني محدود و ميليمتري حاكميت را هم ابتكار غرب به حساب خواهند آورد! نه اجراي قانون‌اساسي. اين «تعامل» با غرب، نارضايتي مردم و تضعيف شأن و منزلت حاكميت را در بين مردم، به دنبال خواهد داشت. در اين سناريو، در يك «مرحله مناسب» كه نارضايتي ـ حتي صنفي و معیشتي ـ در داخل بروز كند، دخالت فيزيكي غرب شروع خواهد شد.

اپوزيسيون برانداز جمهوري اسلامي وارد عمل خواهد شد تا به كمك غرب به اصطلاح حكومتي دموكراتيك، تشكيل دهند. در اين سناريو، چه پيش خواهد آمد، فقط خدا از عمق و گستردگي آن با توجه به شرايط ايران مطلع است. ما فقط با عراق، افغانستان، ليبي، سوريه و مصر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم قياس كنيم؟!! چگونه مي‌توان از عملياتي‌شدن سه سناريوي فوق‌الذكر جلوگيري كرد و ايران و مردم اين سرزمين را از اين پيچ خطرناك تاريخي عبور داد؟ تصميمي مستقل از خارج و سازگار با قانون اساسي.

سناريوي چهارم؛ بدیل سناريوهای سه‌گانه؛ ملي ـ قانون اساسي

هر سه سناريو، به نفع ملك و ملت و حاكميت نيستند و در عين حال با قانون اساسي و حقوق مردم مغايرت دارند. ممكن است مذاكره‌كنندگان در اين شرايط در برخورد غرب، نوعي جذابيت و حسن‌نيت، مشاهده كنند ولي در پس اين چهره ‌خندان و جذاب يكي از سه سناريوي فوق‌الذكر، نهفته است كه پس از گذشت زمان ظاهر خواهد شد.

اگر حاكميت ايران، از هم‌اكنون ‌فكري اساسي نكند و راه تحقق سناريوهاي پيش‌ساخته غرب را سد نكند، روزي دچار آنها خواهد شد كه دير شده است. چون در روند مذاكرات، مجبور به قبول يكي از آنها يا تركيبي از آنها خواهد شد. چگونه مي‌توان، سناريوي ديگري طراحي و عملياتي كرد كه در عين حال منافع، مصالح و امنيت ملي را تأمين كند، با حقوق مردم در قانون‌اساسي و وحدت ملت ـ دولت، مرافقت داشته باشد و به لحاظ حقوق بين‌المللي و عرف سياست جهاني انجام‌پذير و با شعارهاي حقوق بشري و دموكراسي‌خواهي غرب هم مشابهت داشته باشد؟ استقلال همه‌جانبه، توسعه‌ درون‌زاي بومي، دموكراسي و رعايت حقوق بشر، عدالت اقتصادي ـ اجتماعي، تأمين آموزش، بهداشت، درمان و مسكن، مواردي هستند كه در قانون اساسي صراحت غيرقابل تفسير دارند كه عملاً در 35 سال گذشته تحقق نيافته‌اند و از همه مهم‌تر مشكلات عديده‌ هشت سال گذشته مزيد بر علت شده‌اند؛ شرايط را براي حاكميت شكننده ساخته كه سناريوهاي طراحي‌شده فوق‌الذكر غرب، مي‌توانند عملياتي شوند.

نتيجه‌گيري

1- پس از 35 سال تخاصم و جنگ لفظي و عملي بين ايران و امريكا ـ و گاهي غرب ـ و پس از تمركز 10 سال تبليغات غرب بر عليه فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران، که پس از انتخابات آقای احمدی‌نژاد و عملکرد وی، امریکا موفق شد اجماعی جهانی در شورای امنیت و اروپا بر علیه ایران به‌وجود آورد و با تحریم‌های بسیار فلج‌کننده ایران را در حصر اقتصادی و تهدید جدی قرار دهد. با توجه به مجموعه شرایط کشور، تداوم خط‌مشی گذشته غیرممکن شده بود و مصالحه‌ با غرب همچون قطعنامه 598 در راستای منافع ملی، مصالح ملی و امنیت ملی ارزیابی می‌شود. هم اكنون توافق ژنو، امضا شده است. اين توافق شبح جنگ را از ايران دور كرده ولي مي‌تواند در دو مسير حركت كند. يك مسير آن با طراحي جناح‌های مختلف جنگ‌طلب امریکا و غرب خواهد بود كه سه سناريو برای آن محتمل‌اند كه هيچ‌كدام در راستاي منافع، مصالح و امنيت ملي ايران نیستند و سناريوي چهارم مي‌تواند به ابتكار ايران باشد كه ملی و در راستای قانون‌اساسی است.

2- در داخل، جامعه انباشته از خشونت، تقابل، تضاد، درگیری و تجاوز است. از تولیدکننده شیشه و فروشنده مواد مخدر و از فروش اعضای بدن برای برآوردن نیاز مادی، از تن‌فروشی زنان (نوع قانونی و غیرقانونی آن)، از مرگ زودرس مردم به علت آلودگی هوای شهرهای بزرگ و استفاده از بنزین‌های بیماری‌زا، از گسترش ایدز و زگیل‌های تناسلی، از ساخت‌وسازهای بی‌ضابطه روی گسل‌های زلزله، از فرار مغزها، از فرار سرمایه‌ها، از معوقه‌های بانکی و تصاحب مال مردم توسط رانت‌خواران حکومتی، از زیرمیزی گرفتن پزشکان، از دروغ‌گفتن بالاترین مقامات مملکتی، از جمعیت فراوان دختران مجرد و زنان بیوه و مطلقه، از سقط‌جنین‌ها، از شنود تلفن‌های شهروندان و نمایندگان، از ضربه‌زدن اطلاعات احمدی‌نژاد به 600 خبرنگار.

3- در يك سمينار ملي، موضوع ضرورت و منافع و مضرات برق هسته‌اي كالبدشكافي شود و سپس براي آن تصميم‌گيری شود و فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای شفاف و ابهام‌زدایی گردند و در این زمینه مسئولان هسته‌ای مفصل‌تر با مردم سخن بگویند (كاری كه آقای دکتر صالحی شروع کرده‌اند).

4- رعايت حقوق بشر، مستقل از مذهب و دين، جنسيت، قوميت، اعتقاد و… تأييد و اجرايي گردد و حقوق شهروندي رعايت شود. اسلام در چهارده قرن پیش، پرچم دفاع از حقوق بشر را بلند کرده است و قانون اساسی در فصل سوم خود موارد جامعی از حقوق بشر را احصا کرده که متأسفانه در سال‌های گذشته یا اجرا نشده‌اند و یا بسیار کمرنگ و نصفه و نیمه به آن پرداخته شده است. اجرای یک قانون اساسی مترقی، در هر کشوری، می‌تواند علاوه بر مردم خود آن کشور، افکارعمومی جهان را طرفدار و حامی خود سازد.

حمله نظامی به چنین کشوری غیرممکن خواهد بود و تمامی جنگ‌طلبان مجبورند پایداری و توسعه این کشور را به رسمیت بشناسند. یکی از پیش‌زمینه‌ها‌ی حمله به هر کشوری، عدم رعایت حقوق بشر است (مانند حمله به افغانستان، عراق، لیبی و…).

ایران با رعایت اصول مصرح در فصل سوم قانونی اساسی می‌تواند؛ نخست ـ وحدت ملی و وحدت دولت ـ ملت را تحقق بخشد و دوم ـ افکار عمومی مردم جهان را طرفدار خود سازد.

5- در اين شرايط مذاكرات ايران با غرب كه بسيار طولاني هم خواهد بود به نفع مصالح، منافع و امنيت ملي، انجام مي‌شود و می‌تواند به حل کلیه مسائل بین ایران و غرب و مطالبات دو طرف از هم بینجامد و ایران به دستاوردهای مهمی برسد. در آن صورت ايران خواهد توانست پس از 35 سال در راستاي توسعه‌ پايدار همه جانبه قرار گيرد و اگر ده‌ها سال زیاد کار کنیم و کم مصرف نمايیم به کشوری توسعه‌یافته تبدیل خواهیم شد.

6- ایران در 35 سال گذشته و پس از انقلاب مسالمت‌آمیز، خشونت پرهیز، عمیق، مردمی و دینی خود؛ فرصت‌های زیادی را برای توسعه، پیشرفت و آرامش جامعه از دست داده و دیگر فرصت به پایان رسیده است. اگر در این مقطع و با این فرصت استثنایی در داخل و خارج، نتواند تهدیدها را دفع و توسعه پایدار را به اجرا درآورد و همچنان در دور «سعی و خطا» گام گذارد؛ ممکن است برای ده‌ها سال این فرصت از دست برود. جامعه‌ ایران دیگر توان یک «شوک» تخریب‌کننده و نامشخص را ندارد.

7- اصول‌گرایان به‌ويژه تحلیلگران آنها، نباید اشتباه رئیس‌جمهور قبلی را تکرار کنند که غرب و امریکا در حال اضمحلال و افول است. امریکا با شیب نرمی در حال افول است ولی به راحتی و با قدرت زیاد می‌تواند به کشورهایی مانند ایران حمله و آنها را تخریب کند. تحلیلگران استراتژیک واقع‌گرا، پیش‌بینی می‌کنند که امریکا در 2050 از امپراتوری خواهد افتاد و به مرزهای ملی خود عقب‌نشینی خواهد کرد.[1] تا 2050 فاصله‌ زیادی است و اصول‌گرایان نباید دچار توهم و تحلیل‌های ایده‌آلیستی و تبلیغات مذهبی افراطی شوند و ایران را به نابودی بکشند. شاید یکی از اهداف جنگ‌طلبان امریکا به کشورهای اسلامی، طولانی‌ترکردن فرآیند افول امریکا و عقب‌نشینی به مرزهای ملی آن است. ما، کشورهای اسلامی در حال توسعه، نباید به این فرآیند کمک کنیم. اگر نظامیان در عرصه‌ عمومی سعی کنند که تیم مذاکره‌کننده را تقویت کنند، امری مطلوب است ولی مثل بعضي‌ها از آرزوی امام برای یک جنگ رودررو با امریکا سخن‌گفتن خطرناک خواهد بود. تحلیل مشخص در شرایط مشخص ضروری است.

8- ما باید امنیت ملی خود را تقویت کنیم و این فقط از مسیر توسعه سیاسی همه‌جانبه، توسعه‌ اقتصادی، فنی، تکنولوژیک، توسعه ارتباط با مردم جهان (جلب افکارعمومی جهان) و در نهایت توسعه‌ علوم و فنون نظامی امكان‌‌پذير است. هیچ کشوری نتوانسته با توسعه محض علوم و فنون نظامی ـ حتی شوروی سابق ـ امنیت ملی خود را تقویت کند.

 

 

 

 

[1] امریکا پس از جهانگشایی، امانوئل تد، ترجمه عظیمی بلوریان، انتشارات رسا.

امکان نظر دادن وجود ندارد