به نام خداوند دانا و توانا
سیام فرودین 1394
حسین رفیعی
تفاهم لوزان؛ ارتقاء امنیت ملی
مقدمه
انتشار تفاهم لوزان، یا بیانیهی مطبوعاتی دو طرف مذاکرهکننده، کارنامهای از هیجده ماه مذاکرهی فشرده و پرزحمت را، ارائه میدهد. این بیانیهی نسبتاً کوتاه، پشت صحنه بسیار مفصل و حجیم را در خود دارد. اهمیت این تفاهمنامه، کمتر از قبول قطعنامه 598 و پایان جنگ، نیست. و اگر به توافق رسمی حقوقی تبدیل شود، مطمئناً پیامدهای بسیار تعیینکننده مثبت برای ما خواهد داشت.
صرفنظر از جزییات توافق و نکتهبینیهای کارشناسان و مخالفان در ایران و امریکا و موضعگیریهای رهبران و دستاندرکاران، این تفاهمنامه برای دهها میلیون ایرانی که به دلیل ادامهی تخاصم با امریکا در 35 سال گذشته، معیشت، شرایط اقتصادی، بهداشتی و درمانی آنها هم گروگان این تخاصم بوده و در انتخابات 88 با شور و شوق به میدان آمدند که شاید مفرّی حاصل شود، پیروزی بزرگی به شمار میآید و از مشارکت خود در انتخابات 1392 و تغییر روشها، بسیار خشنود هستند که تحریمها برداشته خواهد شد و گشایشی در اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ، پیش خواهد آمد.
کالبدشکافی، آسیبشناسی و کندوکاو، در این تفاهمنامه، اهمیت وآیندهسازی آن، ضرورت این نوشتار است.
مفروضات
اول ـ فتوای رهبری: “سلاح هستهای حرام است.”
دوم ـ امنیت ملی هر کشوری بر چهار پایه استوار است. بارها این چهارپایه تکرار شده ولی همچنان ضروری است. این چهارپایه عبارتند از:
1- توسعه سیاسی گسترده، مشارکت عمومی مردم در امر مملکت داری، در چارچوب نهادهای متنوع مدنی.
2- توسعه اقتصادی گسترده؛ تولید، اختراع و اکتشاف، انکشاف تکنولوژیهای جدید، سرمایهگذاری بورژوازی ملی، ایجاد رفاه و زندگی مشروع برای تمام مردم.
3- توسعه ارتباط دوستانه با مردم جهان؛ ارتباطات فرهنگی، ورزشی، توریستی و… و همچنین ارتباط رسمی و تعاملی با دولتهای جهان.
4- توسعهی علوم، تکنولوژی نظامی و سلاح تدافعی و بازدارنده.
سوم ـ مناقشهی هستهای ایران با جامعة جهانی، مهمترین مناقشهی سیاسی ـ نظامی جامعه جهانی (1+5) پس از جنگ جهانی دوم، با یک کشور جنوب میباشد که با این بیانیه، راهحل دیپلماتیک پیدا کرده است. مناقشاتی چون جنگ ویتنام، کره، بالکان، اعراب و اسرائیل و حمله به افغانستان و عراق و… فاقد اجماع جهانی بودهاند، بلکه ابر قدرتهای جهان در موارد قبلی در دو طرف مناقشه حضور داشتهاند برعکس مسئله هستهای ایران که ابرقدرتهای جهانی در یک طرف و ایران در طرف دیگر است.
چهارم ـ قبل از خرداد 1392 و انتخاب آقای روحانی، این مناقشه در مرز جنگ ـ دیپلماسی وجود داشت و با عملکرد هشتساله دولت آقای احمدینژاد گزینهی جنگ آن بسیار پررنگتر از گزینه دیپلماسی شده بود. با تغییر سیاستهای حاکمیت در انتخابات خرداد 92 و انتخاب آقای روحانی، گزینه دیپلماسی پررنگ شد و اگر با این تفاهمنامه و تحولات بعدی به ثمر بنشیند، مهمترین دستآوردی خواهد بود که گزینهی نظامی را حذف خواهد کرد.
پنجم ـ مجموعهی شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی ایران در مرز بحران بوده و هست و تداوم شرایط قبلی فقط تشدید بحران و حتی فروپاشی نظم اجتماعی را در چشمانداز مینمایاند و لذا تغییر شرایط ضرورت مسلم بود.
ششم ـ ترکیب “دکتر ظریف ـ دکتر صالحی”، قدرتمند، استراتژیک، و علمی بوده است که در 37 سال گذشته، از درون نظام فرصت بروز و ظهور یافته است تا از منافع ملی دفاع کنند و امنیت ملی را ارتقاء دهند. این ترکیب، این پیام را هم برای حاکمیت دارد که اگر در سایر زمینهها، اجازه بروز به امر کارشناسی دهند از این استعدادها فراوان در این مملکت یافت خواهند شد که در حد تراز پیشرفتهترین کشورها هم خواهند بود.
هفتم ـ اگر چه برق هستهای برای ایران اقتصادی ـ زیست محیطی نیست و تاکنون هزینههای زیادی برای آن پرداخت شده است[1]. ولی غنیسازی اورانیوم، تحقیقات گسترده علوم و تکنولوژی هستهای، ضرورت حیاتی دارد و با توافق نامه منبعث از این تفاهمنامه، جبهه جدید بسیار گستردهای گشوده خواهد شد که به کمک تکنولوژیهای پیشرفته جهان و همکاری آژانس، ایران در علوم و تکنولوژی هستهای صلحآمیز به تراز مناسب خود، خواهد رسید.
تفاهم لوازان چه میگوید؟
اول ـ حفظ دستاوردهای غنیسازی
تداوم غنیسازی با 5060 سانتریفوژ موجود، ، برای ده سال و حداکثر غنیسازی تا 67/3 در صد برای 15 سال نه تنها تکنولوژی موجود را حفظ خواهد کرد بلکه شرایط ارتقاء و وقوف بر ریزهکاریهای این تکنولوژی را هم فراهم خواهد کرد. محدود کردن کمّی ذخایر اورانیوم غنی شده و تعداد سانتریفوژها هیچ تأثیری بر کیفیت تکنولوژی کنونی نخواهد گذاشت. مخصوصاً که سوخت رآکتور بوشهر توسط روسیه تضمین شده و تا ساخت احتمالی رآکتورهای جدید فاصلهی طولانی در پیش داریم. مابقی سانتریفوژها، حدود 15 هزار، در این ده سال بتدریج جایگزین سانتریفوژهای مستهلک و از رده خارج شده، خواهند شد. این سانتریفوژها حدود 60 سال از تکنولوژیهای جدید فاصله دارند و مصرف برق آنها هم غیراقتصادی بودن تکنولوژی را تشدید میکند و شهد گلوسوزی نیستند و فقط مفید خواهند بود که دست آوردهای کنونی را تأمین کنند.
دوم ـ فوردو
تبدیل مرکز فوردو به مرکز تحقیقات صلحآمیز هستهای، فیزیک، تکنولوژی و… هوشمندترین ابتکار تیم مذاکرهکننده بوده است. تمامی کشورهای پیشرفته؛ مراکز تحقیقاتی خود را در امنترین و محفوظترین نقاط جغرافیایی کشور خود برپا میکنند. مراکز تحقیقاتی، قلب خلق تکنولوژیها هستند که باید با وسواس و دوراندیشی از آن محافظت کرد. و این بهترین اقدام بوده است.
سوم ـ توسعه و تحقیق در مورد سانتریفوژها
ایران برای ده سال مجاز خواهد بود که روی نسل بعدی سانتریفوژها؛
یا ، امر تحقیق و توسعه را انجام دهد. و این هم، امکان پیشرفت تکنولوژی غنیسازی را برای ده سال بعد فراهم خواهد کرد. چیزی که در صورت اصرار حاکمیت به ایجاد نیروگاههای هستهای در آینده به آن احتیاج خواهد بود.
چهارم ـ رفع سوءتفاهم از راکتور آب سنگین اراک
راکتور آب سنگین در اراک که هم اکنون در دست ساخت است، مقدار قابل توجهی پلوتونیوم تولید میکند که میتواند مانند اورانیوم 235 در سلاح هستهای به کار رود. برای تضمین حسن نیت، مذاکرهکنندگان موافقت کردهاند که طراحی این راکتور به شکلی تغییر کند که اولاً پلوتونیم کمتری تولید شود و ثانیاً باقیمانده سوخت آن از کشور خارج گردد.
پنجم ـ شفافسازی و بازرسیها
آژانس مجاز خواهد بود که به منظور شفافسازی و اطمینان از اینکه فعالیتهای هستهای ایران صلحآمیز و غیرنظامی است از مراکز هستهای و اماکن “مشکوک” بازدید به عمل آورده و نتیجه بازدید خود را گزارش کند. این بخش از تفاهمنامه، برای رفع سوء تفاهمها، و شفاف کردن فعالیتهای گذشته ضروری بوده است و ایران نمیتواند با آن موافقت نکند. موقعی که ایران میگوید که فعالیتهایش صلحآمیز است، “راستیآزمایی” مورد درخواست آژانس، فقط با شفافسازی و بازرسیهای مکرر رسمی و در یک دورهی مشخص میتواند تأیید شود.
ششم ـ خروج پرونده ایران از فصل هفتم شورای امنیت و رفع شبح جنگ
با لغو قطعنامههای قبلی و تصویب موافقتنامهی مورد مذاکرهی ایران و 1+5 در شورای امنیت، عملاً پرونده ایران از فصل هفتم شورای امنیت که مربوط به اقدامات نظامی بینالمللی بر علیه کشورهایی است که امنیت جهان را به خطر میاندازند، خارج خواهد شد و این دستاورد مهمی است که شبح جنگ بر علیه ایران، آنهم توسط شورای امنیت را رفع، خواهد کرد.
هفتم ـ رفع تحریمها
طبیعی است که رفع تحریمهای گسترده و متعدد و متنوع[2]، 37 سالهی علیه ایران توسط امریکا، اروپا و شورای امنیت که مربوط به فعالیتهای هستهای میشود، مرتبط میشوند با گزارشهای آژانس در رابطه با تعهداتی که در این توافقنامه، ایران داده و مکانیسمهای پیچیدهای که هر کدام دارند.
لذا، به نظر میرسد که تحریمهای شورای امنیت و جامعهی اروپا لغو و یا تعلیق خواهند شد. تحریمهای مربوط به دستور اجرایی رئیسجمهور امریکا به سرعت میتوانند لغو شده و تحریمهای مربوط به کنگره امریکا با دستور اجرایی رئیس جمهور امریکا تعلیق خواهند شد تا شرایط لغو آنها در کنگره فراهم شود. لغو یا تعلیق این تحریمها، هم وابسته به گزارشات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هم وابسته به منبع تحریمکننده بوده و باز هم طبیعی است که لغو یا تعلیق آنها مرتبط خواهند شد با دورهی زمانی توافق و دورهی زمانی شفافسازی و بازرسیهای آژانس. نباید انتظار داشت که تا “راستیآزمایی” تأیید نشود، این تحریمها کاملاً لغو شوند.
هرچند بروکراسی رفع تحریمها پیچیده و زمان بر باشد ولی نفس توافق در تیرماه 1394 کشورهای اروپایی ـ مخصوصاً آلمان، اتریش، انگلیس، ایتالیا و… ـ و ژاپن را عملاً به موتوری قدرتمند در جهت رفع تحریمها و مبادلات اقتصادی ـ تجاری سوق خواهد داد. و تحریمهای مربوط به هستهای با سرعت در سراشیبی رفع و حذف قرار خواهند گرفت. ایران چون مصمم است که قصد فعالیت نظامی هستهای ندارد، مطمئناً تحریمها حذف خواهند شد. اوباما در مصاحبه خود با فریدمن که متعاقباً خواهد آمد، تایید کرده است که اکثر تحریمها پس از اقدام ایران به تعهدات خود در فوردو و سانتریفوژها، تعلیق خواهند شد. این دو اقدام در ظرف چندین هفته میتوانند انجام شوند و سانتریفوژهای اضافی تحت نظر و کنترل آژانس قرار گیرند. تاکید روی دو اصطلاح “تعلیق” و “لغو” بیمورد است. اگر ایران مصمم باشد که این توافق را اجرا کند، که چنین به نظر میرسد، لذا در مدت زمان تعهد شده توسط دو طرف، تحریمها هم برچیده خواهند شد. مهمترین بخش تحریمها (بانکی، نفتی، حملونقل، بیمه، سوئیفت، و…) به سرعت برداشته خواهند شد. خطر و اشکال کار در این دوره زمانی در جای دیگری است که به آن خواهیم پرداخت.
هشتم ـ تغییر شرایط اقتصادی جامعه
آقای روحانی در 20 ماه گذشته فقط توانسته تورم را مهار کند و روند رکود و رشد منفی را متوقف سازد. با رفع تحریمها و آزادی پولهای بلوکه شده ایران و البته با رویکردی جدید؛ رویکردی تولید محور و نه مصرف محور و واردات کالاهای سرمایهای، رشد اقتصادی و به تبع آن ایجاد اشتغال، کاهش بیشتر تورم و رونقی نسبی در جامعه ایجاد خواهد شد که در کاهش بحرانهای اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی هم مؤثر خواهد بود. و رضایت مردم را به دنبال خواهد داشت.
نهم ـ ایجاد شکاف بین جناح جنگطلب اسرائیل و دولت اوباما
دولت راست اسرائیل و نخستوزیر دروغگوی آن که از دهه 1980مرتباً دروغپراکنی میکند که ایران به زودی به سلاح هستهای مجهز میشود. اسرائیل را بهانه کرده و سخنگوی جنگطلبان امریکا هستند. او و حزبش فقط به دنبال “تغییر رژیم” در ایران هستند. دعوت کنگره امریکا از او و بر خلاف عرف و سنت امریکا برای سخنرانی و نامه 47 سناتور به مسئولان ایرانی که این هم برخلاف سنت و عرف دمکراتیک امریکاست، حکایت از اصرار این جنگطلبان به تکمیل طرح “خاورمیانه جدید” دارد[3]. تا از تعامل ایران و غرب جلوگیری کنند و روند را به جنگ بازگردانند. این توافق به خوبی توانسته بین کاخ سفید و دولت اسرائیل شکاف بیاندازد و اگر اوباما و حزب دموکرات بتوانند این روش را در سیاست امریکا نهادینه کنند و جنگطلبان را به حاشیه برانند، برای ایران و منطقه و مالیاتدهندگان آمریکایی، موفقیت مهمی خواهد بود. البته ایران و سایر کشورهای منطقه هم برای تحقق این شیوه باید اقدامات جدی بکنند که متعاقباً خواهد آمد.
اوباما در مصاحبهای به سخنان نتانیاهو که گفته بود: در توافق هستهای با ایران، به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ایران را قید کنید، به صراحت پاسخ داد و آن را رد کرد. یعنی تداوم مخالفت ایران با سیاستهای نژادپرستانهی اسرائیل،توسط اوباما، به رسمیت شناخته شده و این یعنی حذف یکی از درخواستهای نامعقول جنگطلبان امریکا که مرتباً در سی سال گذشته، آن را تبلیغ میکردهاند.
ایران و دکترین اوباما
تیتر فوق، عنوان مصاحبهی مفصل اوباما با روزنامهنگار با تجربه و معروف نیویورکتایمز است. خود؛ حکایت از این دارد که اوباما، دکترین، جدیدی را میخواهد در منطقه معرفی کند. سعی میکنیم، این دکترین را از این مصاحبه و سایر مصاحبهها و مواضع اوباما، استخراج کنیم و بعد بحث و تحلیل کرده و ابتکاراتی که ایران باید در پیش گیرد تا دکترین اوباما که در تضاد کامل با دکترین جنگطلبان امریکاست و در این مقطع زمانی با منافع ملی ایران میتواند همسو شود، در منطقه تحقق یابد.
اوباما، هم پس از اعلام توافق و هم در مصاحبه مفصل خود با “توماس فریدمن”، ستون نویس روزنامه نیویورکتایمز[4]، این توافق را “تاریخی” خواند که قدر آن را باید دانست، و همچنین آن را توافقی نامید که یک بار در تاریخ پیش میآید. این جملات حکایت از چه چیزی در ذهن اوباما دارد؟ فریدمن از او میپرسد که “دکترین اوباما” را در فاصله گرفتن از سیاستهای گذشتهی امریکا در مورد انزوای طولانیمدت برمه، کوبا و ایران، توضیح دهد.
اوباما، دکترین خود را چنین توضیح میدهد:
امریکا با قدرت فوقالعادهاش باید برای مواجهه با رویکردهای حساب شدهای که میتوانند امکانهای جدیدی را ایجاد کنند بدون این که برای ما خطری داشته باشد آمادگی داشته باشد. مانند تلاش برای محکم کردن یک توافقنامه با ایران که هم اجازه بدهد این کشور بخشی از تأسیساتش را حفظ کند و هم توانایی این کشور را برای ساختن بمب اتم، حداقل برای ده سال از بین ببرد… چیزی که به نظر میرسد، بعضی آن را نمیفهمند.
اوباما در توضیح دکترین خود صراحت به کار میبرد:
… کوبا کشور کاملاً کوچکی است. کشوری نیست که امنیت ما را تهدید کند. بنابراین دلیلی وجود ندارد این امکان را امتحان نکنیم که شرایط بهتری برای مردم کوبا فراهم شود. اگر هم به نتایج بهتری منتهی نشد میتوانیم سیاستهایمان را تنظیم کنیم.
همین نظر در مورد ایران نیز صدق میکند. کشوری بزرگتر و خطرناک که در فعالیتها و عملیاتهایی که به مرگ شهروندان آمریکایی منجر شده دخالت داشته است. اما حقیقت ماجرا این است: بودجه نظامی ایران فقط 30 میلیارد دلار و بودجه ما بیش از ششصد میلیارد دلار است.
ایرانیها میفهمند که نمیتوانند با ما بجنگند… دکترین من این است: همکاری میکنیم اما همه تواناییهایمان را حفظ میکنیم.
اوباما سعی میکند متحدان خود را قانع کند و بر نکات مهمی تأکید دارد:
میگویند ایران کنترل ناپذیر است. اینطور نیست. تمام گزینهها را حفظ کردهایم… سادهلوح هم نیستیم. اگر بتوانیم این پروندهها را از طریق دیپلماتیک حل کنیم ایمنتر و امنتر خواهیم بود و در موقعیت بهتری برای کمک به متحدانمان قرار خواهیم گرفت و کسی چه میداند ایران ممکن است تغییر کند و اگر این اتفاق نیفتاد، تواناییهای بازدارندگی و برتری نظامی ما همچنان سر جایشان هست. ما تواناییهایمان را برای دفاع از خود و متحدانمان رها نمیکنیم. و اگر این توافق انجام شود نیروهای درون ایران را که میگویند: “نباید همه چیز را از دریچه ماشین نظامیمان ببینیم و به توسعه علم، تکنولوژی، ایجاد اشتغال و توسعهی مردمان هم توجه داشته باشیم”، تقویت خواهیم کرد.
اوباما در مورد اسرائیل و اختلافات خود با آن میگوید:
اسرائیل قدرتمند است. ما اشتراکات زیادی با اسرائیل داریم، از خانواده گرفته تا خون… من باید این امکان را داشته باشم که با سیاستهای شهرکسازی اسرائیل مخالفت کنم بدون اینکه به چشم یک مخالف اسرائیل دیده شوم. همچنان که برای نخستوزیر بنیامین نتانیاهو باید این امکان وجود داشته باشد با سیاست من مخالفت کند بدون اینکه در مقام یک مخالف حزب دمکرات شناخته شود… در مقابل نقاط اشتراک فراوانی که وجود دارد، تفاوتهای راهبردی نیز وجود دارد.
من فکر میکنم این مهم است که هر کدام به اختلافات داخلی هم احترام بگذاریم و سعی نکنیم که با یک طرف کار کنیم… برای من مشکل است بشنوم که دولت من آنچه لازم بوده است برای اسرائیل انجام نداده است. رویکردهای متفاوتی که داریم باعث نخواهند شد که تهدید مردم یهودی را که به لحاظ تاریخی با آن روبرو بودهاند و یا در آینده روبهرو خواهند بود، نفهمیم.
اوباما با حمله نظامی اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران مخالفت میکند و میگوید:
این حمله فقط میتواند برنامه اتمی ایران را به تأخیر بیندازد اما بهانهای خواهد شد که ایران با کنار گذاشتن تعهدات بینالمللیاش به سوی ساختن بمب گام بردارد.
اوباما، سیاستهای خود را در مورد متحد دیرپایی امریکا، عربستان، هم روشن میکند:
… عربستان با تهدیدهای خارجی مواجه است و واشنگتن هم این کشور را در برابر تهدیدات تقویت میکند، اما مهمتر؛ تهدیدهایی است که از داخل این کشور نشأت میگیرند و باعث میشوند جوانان به دلیل عدم اشتغال از خود بیگانه شوند و به ایدئولوژی مخرب و نیهیلیستی روی بیاورند و در بعضی موارد به اعتقادی که در عربستان، راهحل قانونی سیاسی وجود ندارد. چگونه ما میتوانیم توانایی دفاعی شما (عربستان) را برعلیه تهدید خارجی، افزایش دهیم و همچنین چگونه میتوانیم بنیان سیاسی این کشورها را مستحکم کنیم که جوانان سنی احساس کنند که چیزی غیر از انتخاب داعش هم وجود دارد. من فکر میکنم بزرگترین تهدید از طرف ایران نیست بلکه از نارضایتی درون این کشورهاست. … این گفتگوی بسیارسختی است ولی مجبوریم که آن را انجام دهیم.
اوباما، مجدداً به مسائل ایران باز میگردد و عمیقتر به آن مینگرد:
هنوز همه چیز با ایران تمام نشده، خیلی کار باید انجام شود. مشکلات در هر دو کشور وجود دارد. … باید این موضوع را به رسمیت بشناسیم که ایران کشوری پیچیده است. درست مانند ما که کشوری پیچیده هستیم. شکی نیست که تاریخی بین دو کشور وجود دارد و بدگمانی عمیقی بین دو کشور هست که به این زودی رفع نمیشود. تحرکات ضدامریکایی، ضداسرائیلی و ضدیهود، آنها عمیقاً نگرانکننده است. گرایشهای عمیقی در این کشور وجود دارد که نه تنها با منافع امنیت ملی ما در تضاد است بلکه با منافع متحدین ما در منطقه [خاورمیانه]، در تقابل است. اختلافات ما با ایرانیها واقعی است.
اوباما، در مورد ایران به نشانههای مثبت، از نظر خود هم، با صراحت اشاره میکند:
… آنچه که ما مشاهده کردیم این است که یک گرایش عملگرا در رژیم ایران وجود دارد… آنها نگران امنیت خود هستند. تا اندازهای به واکنش مردمشان حساس هستند. انتخاب رئیسجمهور روحانی این را نشان داد با تأکید آنها بر اقتصاد و خواستهشان برای وصل شدن به اقتصاد جهانی، اشتهای زیادی در میان ایرانیها برای پیوستن به جامعه جهانی وجود دارد… فرصتی برای نیروهایی ایجاد شده که میخواهند از چارچوب تنگنظرانه سالهای پیشین خارج شوند و در مسیر متفاوتی قرار بگیرند. این یک گسست رادیکال نیست اما فکر میکنم شانسی به ما داده شده که نوعی جدید از روابط را تجربه کنیم و به نظرم توافق هستهای میتواند بستری بالقوه برای تحقق این امر باشد.
او، در مورد رهبری معتقد است که آیتالله خامنهای در نامههایش مواردی که “او ظلم علیه ایران میدانسته وجود دارد.” ولی “او به مذاکرهکنندگان ایرانی میدان مانور برای دادن امتیازات مهم داد تا بتوانند چارچوب توافقی را محقق کنند.” اوباما معتقد است که “آیتالله خامنهای همچنان به غرب بد گمان است و درمسائل بینالمللی مانند مسائل داخلی انعطافناپذیر”.
اوباما میگوید که آیتالله خامنهای معتقد است “نظام تحریمی که علیه ایران اعمال شد این کشور را در بلند مدت تضعیف خواهد کرد و او در واقع خواست، ایران دوباره به جامعه ملل وارد شود.”
اوباما از غرور ملی ایرانیان هم سخن میگوید:
… ایران رژیمی است که در بالاترین سطوح آن آرزوی محو اسرائیل و نفی هولوکاست، شده است و ایدههای ضدیهودی (anti-Semitic) دارند. کشور بزرگی با جمعیت زیادی است که قدرت نظامی پیچیدهای دارد.
لذا، اسرائیل حق دارد که نگران باشد که ایران مطلقاً سلاح هستهای به دست نیاورد. حمله نظامی یا مجموعهای از حمله نظامی فقط برنامه هستهای را به تأخیر خواهد انداخت و تندروهای ایرانی خواهند گفت: “این است آنچه اتفاق افتاد، موقعی که شما سلاح هستهای نداشته باشید: حملات نظامی امریکا.”
این مسئله هستهای به مسئله غرور و ناسیونالیسم ایرانی پیوند خورده و حتی اصلاحطلبها نیز با بخشی از برنامه هستهای در داخل کشورشان موافق هستند… چگونه ایرانیها در جنگ هشتساله با عراق یک میلیون کشته[5] دادند و ثابت کردند زمانی که مسئله غرور و بقای ملیشان مطرح باشد در برابرسختیها مقاومت میکنند.
اوباما به مخالفان این تفاهم در مسیر توافق، برای فعالیتهای هستهای ایران اطمینان میدهد و میگوید: “ما در قلب برنامه هستهای ایران خواهیم بود در حالی که قبلاً چنین وضعیتی نبود” او این ادعا را بر پایهی؛ “نظارت بیسابقه” بر تأسیسات هستهای، “محدودیتهای 20 ساله”ی برنامه هستهای و “تعلیق ده ساله”ی فعالیتهای هستهای ایران و سه برابر کردن زمان “گریز هستهای”[6] میداند. او رویکرد ایران به تکنولوژی هستهای را منطقی و حق ایران میداند و به عملکرد گذشته امریکا و غرب در مورد ایران انتقاد میکند و میگوید:
وقتی که امریکا و قدرتهای غربی اولین دموکراسیشان (اشاره به دولت دکتر مصدق) را در حمایت از شاه سرنگون کردند. وقتی در جنگ وحشتناک هشت ساله با عراق از صدام حسین حمایت کردند…. چیزی که معادله را بهم میزند، موقعی است که یک کشور سلاح هستهای به دست میآورد… شاهد آن کره شمالی که یک دولت مسألهدار و بسیار خطرناک، به علت، داشتن سلاح هستهای. اگر بتوانیم از این اتفاق در سایر نقاط جهان جلوگیری کنیم، آن چیزی است که به ریسک خود میارزد… آنچه به اسرائیلیها میتوانم بگویم عبارت از:اول ـ این بهترین روش ماست که مطمئن شویم؛ ایران سلاح هستهای نخواهد داشت. دوم ـ این پیام روشن به ایران خواهد بود که در کل منطقه اگر کسی متعرض اسرائیل شود، آمریکا آنجا خواهد بود. من فکر میکنم که ترکیبی از یک مسیر دیپلماتیک از یک طرف و همزمان ارسال یک پیام روشن به ایرانیان که شما باید رفتار خود را عوض کنید و این که ما از تداوم هر فعالیت تهاجمی ناپایدارسازی، از متحدانمان حفاظت خواهیم کرد، نه تنها دوستانمان را مطمئن خواهد ساخت که تنش را پایین خواهد آورد.
او، حق ایران میداند برای به دست آوردن تکنولوژی و رسیدن به علم و دانش و تولید، اقدام کند. او سعی میکند به مخالفان خود گوشزد کند که بین “ایران تهاجمی” و “ایران دفاعی” که حق ایران است، تفاوت قائل شوند. و او به نگرانیهای ایرانیانی که نگران “تغییر رژیم” هستند و طرفداران “تغییر رژیم” در امریکا، تأکید میکند که: “تأکید میکنم قرارداد هستهای بر مبنای ایده تغییر رژیم استوار نشده است.” او نظارت بر تأسیسات هستهای ایران را “بیسابقه و فراتر از پروتکل الحاقی” میداند میگوید: “به هر جا که مشکوک شویم” بازرسی انجام خواهد شد.و اگر ایران با این بازرسیها مخالفت کند؛ “سازوکار بینالمللی”ای وجود دارد که اگر طبق این سازوکار بازرسی صورت بگیرد، “ایران حق وتو ندارد.” اوباما، تعلیق تحریمها را از موقعی میداند که ایران تعهدات خود در مورد فوردو و سانتریفوژها را اجرا کند.[7]
اوباما از تبدیل ایران به قدرت منطقهای هم سخن میگوید؛ اگر ایران اظهارات ضداسرائیلی، ضدسنی، ضد یهود،…[8] را کنار بگذارد و اگر قدرت نظامیاش را فقط برای محافظت از خود حفظ کند و به عنوان یک بازیگر بینالمللی نقش خود را ایفا کند، میتواند به قدرت منطقهای تبدیل شود، نه اینکه در مجموعهای از جنگهای نیابتی درگیر شود.
اوباما؛ جمعیت، مساحت و منابع ایران را برای قدرت منطقهای ایران ذکر میکند و تأکید میکند که ایران برای تبدیل شدن به قدرت منطقهای، نیازی به بمب اتمی، ضدیت با یهودیان، اسرائیل و سنیها ندارد.
اوباما در مورد تحریمهای مربوط به تسلیحات کشتارجمعی، موشکها، حقوق بشر و تروریسم همسخن گفته و میگوید:
تحریمهای مربوط به تسلیحات کشتارجمعی و موشکها باقی خواهند ماند. برخی از تحریمها مربوط به حقوق بشر و تروریسم هستند که با توافق هستهای، وضع بهتر خواهد شد.
اوباما، در مورد کشورهای حاشیه خلیج فارس، سعی کرده است که ضمن توجه دادن به شرایط داخلی آنها، نگرانی آنها را کاهش دهد. او به این کشورها هشدار میدهد که “به دنبال اصلاحات داخلی در این کشورها باشند” و برای حل مشکلات داخلی خود به تغییرات تن دهند. گفتگوی مؤثر با ایران داشته باشند. او اظهار امیدواری کرده که با ایجاد توازن در منطقه میان ایران و عربستان، توجه همه نیروها معطوف به مبارزه با داعش در خاورمیانه شود.
توافق هستهای با ایران نقطه آغاز یک طرح بزرگ است
اوباما در پایان این مصاحبهی مفصل، استراتژی آینده خود را در منطقه به طور خلاصه و با تلویح بیان میکند و میگوید:
ما همکاری میکنیم، اما در نهایت تواناییهایمان را هم حفظ میکنیم… ایران نمیتواند به بمب اتم دست یابد… امیدوارم قرارداد اخیر دورهای جدید از روابط ایران و امریکا و همچنین ایران و همسایگانش باشد. منافع بنیادین ایالات متحده نفت نیست، زمین نیست. منافع ما در اینست که همه در صلح زندگی کنند، متحدانمان مورد حمله قرار نگیرند. بشکههای بمب بر سر کودکان ریخته نشود و آوارگیهای بزرگ رخ ندهد. منافع ما در این است که مطمئن شویم منطقه کار میکند و اگر منطقه به خوبی کار کند، این؛ یک طرح بزرگ است که فکر میکنم توافق هستهای با ایران نقطه آغاز این طرح است.
تفاوت دکترین اوباما با دکترین جنگطلبان امریکا
از 1980 که ریگان به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و تقریباً یک سال و چندماه پس از انقلاب ایران، برای اولین بار است که یک رئیس جمهور امریکا که عضو حزب دمکرات آن هم هست که 50 درصد قدرت آمریکا را در دست دارد، دکترینی متفاوت با جنگطلبان در منطقه، اعلام میکند. رئوس این دکترین در مواردی با جنگطلبان، یکی است ولی در موارد مهمی هم کاملاً متفاوت با آنهاست. این رئوس عبارتند از:
اول ـ جنگطلبان آمریکا، به دنبال تداوم طرحهایی هستند که در افغانستان، عراق و لیبی اجرا کردهاند. یعنی جنگ با ایران، سوریه و… و ایجاد خاورمیانهای جدید[9] و ترسیم مرزهای جدید بر پایهی قومیت و مذهب. یعنی کوچک کردن کشورهای منطقه و تثبیت هژمونی مطلق اسرائیل.
برعکس، اوباما به دنبال تفاهم با ایران و کشورهای منطقه ـ سوریه ـ است. دکترین اوباما را چند سال پیش، برژینسکی تئوریسین معروف حزب دمکرات در کتاب خود[10] فرموله کرده است و حالا اوباما دارد آن را اجرایی میکند. در سطور آینده خواهیم گفت که مشکلات اجرایی کردن این دکترین چیست؟ و کشورهای منطقه، و در راس آنها ایران، چگونه باید عمل کنند که این دکترین که به نفع مردم منطقه است، جانشین دکترین جنگطلبان آمریکا شود که تئوریسین معروف آنها، کیسینجر به صراحت گفته است که باید با ایران و روسیه و چین، جنگ کرد و ایران سکوی پرتاب جنگ با چین و روسیه است[11]. در چارچوب این دکترین، اوباما؛
دوم ـ ایران را خصم ارزیابی نمیکند، بلکه کشوری میداند که میتواند در بهترین حالت دوست آمریکا و در کمترین سطح، غیرمتعارض، باشد. برای این منظور حقوقی برای ایران قائل شده است که عبارتند از:
الف ـ حق غنیسازی اورانیم در یک دورهی “راستیآزمایی” ایران، ده سال، به طور محدود و پس از آن در حد نیاز صنعتی ایران، پذیرفته شده است. حق توسعه و تحقیق ماشینآلات مربوط به تولید صنعتی غنیسازی را هم در این دوره برای ایران قائل است، مانند تحقیق روی سانتریفوژهای نسلهای جدید.
ب ـ مشکلات کشورهای منطقه را درونی آنها میداند و ایران را برای این کشورها خطر محسوب نمیکند. هر چند به “ناپایدارسازی” در کشورهای منطقه، توسط ایران و مواضع “ضدسنی، ضدیهودی و ضداسرائیل” ایران، انتقاد میکند.
ج ـ به کشورهای عرب منطقه هشدار میدهد که تغییر را بپذیرند و مشکلات جوانان خود را حل کنند و همه چیز را به گردن ایران نیندازند.
د ـ تفاهم و همکاری ایران و عربستان را برای ایجاد توازن، خواستار است.
ه ـ ایران را مصمم به پیوستن به جامعه جهانی، ارزیابی میکند و از آن استقبال مینماید.
و ـ از ایران میخواهد که به حقوق بشر و خواست مردمش توجه کند.
ز ـ یک جریان میانهرو که طرفدار اصلاحات میباشد را در ایران، شناسایی کرده است.
ح ـ کودتای 1332 و حمایت از صدام در جنگ را محکوم میکند و بدبینی ایران به غرب و آمریکا را، منطقی ارزیابی میکند.
ط ـ ابرقدرتی منطقهای ایران را به رسمیت میشناسد. ولی توانایی ایران را در سلاح هستهای ندانسته، بلکه در جمعیت، سرزمین، منابع،… ایران میداند.
سوم ـ اولویت آمریکا در منطقه را نفت و سرزمین نمیداند بلکه، آرامش و صلح و توسعهی اقتصادی ارزیابی میکند. این مهمترین بخش دکترین اوباماست که بر خلاف جنگطلبان آمریکا که جنگ، تخریب و آشوب را اولویت دکترین خود میدانند، او آرامش و توسعهی اقتصادی، ایجاد اشتغال و… را اولویت خود میداند. این اولویت ریشه در وابستگی حزب دمکرات در صنایع مصرفی آمریکا دارد.
مشکلات اوباما در تحقق این دکترین
ریشه این دو دکترین در داخل آمریکاست و اگر از بعضی از مواضع متناقض اعضایی از هیأت حاکمه آمریکا صرفنظر کنیم (مانند حمایت بعضی از اعضای دمکرات کنگره از طرح حمله به ایران و…،) یک انسجام اقتصادی ـ سیاسی ـ استراتژی در این دو دکترین، میبینیم.
جمهوریخواهان آمریکا، عمدتاً وابسته به صنایع نظامی، نفتی و نهادهای مالی قدرتمند آمریکا هستند. این نهادها، متمرکز، قدرتمند، پولساز و بسیار توانا هستند. این نهادها و نمایندگان سیاسی آنها در قدرت، در هفتاد سال گذشته، از جنگ، آشوب، کودتا، دیکتاتورها، دخالت نظامی و… در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی و مرکزی،حمایت کردهاند و سود فراوان بردهاند وهمیشه طرفدار این شیوهها و عملکردها بودهاند.
در دولت بوش پسر دوازده نفر بودند که اسامی آنها هم اعلام شده است که جنگ علیه افغانستان و مخصوصا عراق را با تبلیغات دروغین، پروندهسازی و شایعهپراکنی، به راه انداختند.
جنگ، کشتار، آشوب، کودتا و… برای این گروه از هیأت حاکمه آمریکا، تجارت محسوب میشود. جناح “نئوکانها” و “تی پارتی” و”صهیونیستهای مسیحی ” و… گروههای متعصب و رادیکال آنها هستند که در آمریکا در سالهای گذشته قدرت بیشتری یافتهاند. این گروهها به دموکراسی، حقوق بشر، حقوق مردم فلسطین و… نه تنها حساسیت ندارند، بلکه علناً برعلیه آنها، موضع میگیرند. این گروهها، پشتوانه ایدئولوژیک قوی برساخته، هم دارند و معتقد به ظهور مسیح و جهانگیرشدن دین مسیح و جنگهای خونین بین مسلمانان و ائتلاف یهودیان ـ مسیحیان، هستند.[12] در مقابل آنها، حزب دمکرات، عمدتاً وابسته به صنایع مصرفی آمریکا هستند و هر وقت به قدرت میرسند، اقتصاد مصرفی آمریکا را رونق میدهند و اشتغال ایجاد میکنند، آنچه که در سالهای اخیر در دوران کلینتون و اوباما، دیدهایم.
برای کسب منافع اقتصادی و در عین حال تضعیف رقیب، این گروه؛ به آرامش، صلح و توسعه اقتصادی در جهان معتقدند و مبلغ رعایت حقوق بشر هم هستند، چون دفاع از حقوق بشر در کشورهای جنوب را در راستای اهداف اقتصادی و ابزاری در رقابت با جنگطلبان میدانند. در دوره کارتر، کلینتون، اوباما و… این رویکرد پیش چشم ماست.
در مورد مسئله هستهای ایران هم یک بار در دوران کلینتون امکانی فراهم شد که ایران غفلت کرد و در دوران بوش پسر که ایران ابتکار به خرج داد، جنگطلبان مخالفت کردند.
یک نکته مهم را باید تذکر داد تا رفع سوء تفاهم شود. در بعضی از مسائل استراتژیک خارجی که تصمیم آن ورای از منافع دو حزب و از قبل گرفته شده باشد، دمکراتها مجبور به رعایت آن میباشند که ممکن است به نفع جنگطلبان باشد. مانند آنچه در مورد صدام پیش آمد. در دوران کلینتون سرنگونی صدام تصویب شد ولی در دوران بوش پسر، عملیاتی گردید و یا حمایت از اسرائیل. حال با این مقدمه مختصر باید دید که اوباما خواهد توانست، دکترین خود را عملیاتی کند؟
پاشنهی آشیل دکترین اوباما
اول ـ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا؛ جنگطلبان آمریکا، دارای قدرت مالی ـ تبلیغاتی قدرتمندتری از دمکراتها هستند. اگر در انتخابات آینده؛ ریاست جمهوری را تصاحب کنند، با بهانهتراشی، توطئه، تخریب و… میتوانند قراردادها را بهم بزنند و جنگ را در دستور کار قرار دهند. مانند آنچه در مورد صدام و قذافی اتفاق افتاد. آمریکا در دوران جنگ هشتساله، عمدتاً از صدام حمایت کرد و پس از آن که با او به تفاهم و توافق رسید، رابطهی کامل اقتصادی ـ سیاسی با او برقرار کرد و عراق از لیست طرفداران تروریسم و تحریمها خارج گردید.
بعداً، او را فریب دادند که به کویت حمله کند و بعد یقهاش را گرفتند و باقی سناریو را، اجرا کردند. همین بلا را سر قذافی هم آوردند. در مذاکره با او، خسارتهای اقدامات تروریستی او را گرفتند، کلیهی اسناد و تجهیزات مربوط به سلاح کشتارجمعی و ششصد هزار سند اطلاعاتی ـ امنیتی، لیبی را هم از او گرفتند ولی وقتی چند صد نفر تظاهرکننده در خیابانهای طرابلس ظاهر شدند، افسران اطلاعاتی آمریکا، فرانسه، اسرائیل و… دستبهکار شدند و شرایط را برای سرنگونی او و نقض قراردادها، تغییر دادند. و به پیشنهاد مصالحه بین قذافی و اپوزیسیون، وقعی ننهادند.
این گفته به این معنی نیست که تعیینکننده اصلی جنگطلبان آمریکا هستند، بلکه مقصر اصلی صدام و قذافی هستند که به جای ایجاد وحدت ملت ـ دولت و رعایت حقوق بشر از مردم خود بریدند. قدرت مردم را تصاحب کردند و بدان مغرور شدند.
لذا، اولین خطر برای دکترین اوباما، انتخاب ریاست جمهوری آمریکا از حزب جمهوریخواه میباشد که به هر دلیلی، ممکن است در آمریکا اتفاق بیفتد. و اگر این جنگطلبان، شرایط را فراهم ببینند، تابع هیچ قراردادی و مصوبهای و منشوری، نخواهند بود و تمامی مقررات بینالمللی را هم آشکارا نقض خواهند کرد و قبل از آن با تبلیغات، فضای مناسب را خواهند ساخت.
دوم ـ تحولات درونی ایران
اگر در درون ایران تحولات به سمتی برود که جنگطلبان آمریکایی، بتوانند بر مرکب تبلیغاتی قدرتمند خود سوار شوند و افکار عمومی آمریکا را برای مقابله با ایران ـ تحریم و بعد جنگ ـ آماده کنند، دکترین اوباما شکست خواهد خورد. لذا، برای استحکام این توافق و حمایت از دکترین اوباما؛ که در این مقطع در راستای منافع ملی و همچنین اعتلای امنیت ملی ما هم میباشد، هیأت حاکمه ایران باید:
الف ـ در راستای شعار “دولت، ملت؛ همدلی و همزبانی”؛ به طور جدی به رعایت حقوق بشر، حقوق شهروندی، آزادی احزاب، نهادهای مدنی و از همه مهمتر؛ محصوران و زندانیان، اقدام کنند. همدلی با سرکوب و همزبانی با سانسور محقق نمیشوند.
اگر شعار سال امسال، ضرورت است، که هست، پس باید عملیاتی شود والاّ جنگطلبان آمریکا، آن را عوامفریبی و تبلیغ کاذب معرفی خواهند کرد و افکار عمومی جهان و حتی حزب دمکرات را هم، خنثی و همراه خود خواهند ساخت. در آن صورت دفاع از دکترین اوباما، برای افراد حزب او هم، مشکل خواهد شد.
آقایان دکتر روحانی و علوی بارها تکرار کردهاند که فضای امنیتی ـ اطلاعاتی باید تغییر کند و به فضای فرهنگی ـ سیاسی؛ تبدیل شود. این حرف کاملاً کارشناسی است و ضرورت کاربردی دارد. ولی، تغییری مشاهده نمیشود. مرتباً دستگاههای اطلاعاتی، پروندهسازی میکنند و به بهانههای واهی، افراد را به زندان میکشانند و هزینههای بینالمللی ایران را سنگینتر میکنند. آنچه در شورای حقوق بشر سازمان ملل در مورد ایران میگذرد، بسیار نگرانکننده است.
ب ـ برقراری ارتباط دوستانه با کشورهای مسلمان منطقه؛
متأسفانه، هماکنون، ارتباط ما با کشورهای منطقه مطلوب نیست. ترکیه را کارشناسان، کشوری معرفی میکنند که با ایران رقابت استراتژیک دارد ولی ارتباط تاکتیکی. ارتباط اقتصادی به نفع ترکیه است که از شروع جنگ تحمیلی، سود زیادی برده است ولی به دلیل رقابت استراتژیکی که با ایران دارد تضاد او با ایران بر وحدت میچربد[13].
روابط ما با عربستان، شیخ نشینها، اردن و… که در دوران آقایان هاشمی و خاتمی مطلوب بود به “ابتکار” احمدی نژاد و حمایت ضمنی سایر اعضای هیأت حاکمه در بیاعتمادی علنی و خفیه، به سر میبرد و علیرغم تمایل دولت آقای روحانی، پیشرفت محسوسی نداشته. استراتژی را باید تغییر داد و سریعاً ارتباطات و دوستیها را تقویت کرد و آنها را از آرامش و صلح در منطقه مطمئن ساخت.
در چنین شرایطی، اسرائیل منزوی خواهد شد. ایران موقعیتهای زیادی را برای میانجیگری و کاهش تنش در سوریه، بحرین، یمن… از دست داده است و در این مقطع که خود موضوع اصلی و تصمیمهای استراتژیک است، نباید این موقعیت مهم را از دست بدهد. برای این منظور؛
ج ـ سپردن سیاست خارجی به دست وزارت خارجه و خلع ید از غیر سیاسیون؛
در تمام کشورهای پیشرفته و دموکراتیک، تصمیمگیرندگان نهایی سیاسیون هستند نه نظامیان. در تاریخ آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، آمده است که سه بار نظامیان آمریکایی پیشنهاد بمباران هستهای را در کوبا، ویتنام و یوگسلاوی داده بودند و سیاستمداران آمریکایی با آن، مخالفت کرده بودند. در شرایط موجود، تیم “روحانی ـ ظریف ـ صالحی” با یک کار نفسگیر 18 ماهه توانستند، خرابکاریها، توهمپردازیها و شعارسازیهای هشت ساله احمدینژاد که رویکردی نظامی ـ تخاصمی داشت را خنثی کنند. به اعتراض نخستوزیر عراق در امریکا به حضور فرمانده سپاه قدس در عراق باید توجه کرد.
اگر بیانیههای نظامیان را با آن سیاسیون وزارت خارجه کشورهای جنوب مقایسه کنید، به عمق اختلافات در راستای امنیت و منافع ملی بین این دو گروه، پی خواهیم برد. تجربهی موفق همین تفاهمنامه، هم این امر را نشان میدهد. در طول تاریخ هم به وضوح میبینیم که از وقتی که وظایف نظامیان و سیاسیون تفکیکشد و مدیریت استراتژیک به سیاسیون واگذار شده، جوامع دچار تحول جدی مثبت شدهاند و هر وقت این مدیریت ادغام گردید، بحرانها سر برآوردند. این حرف به معنی نادیده انگاشتن فداکاریها، جسارتها، ایثارها و رشادت نظامیان و تاثیرگذاری آنها در عرصه عمومی و دیپلماسی تبلیغاتی، نیست. صحبت از مدیریت استراتژیک و حتی تکنیکهای اجرایی است.
د ـ تقویت استقلال قوه قضائیه
تجربه بشری نشان داده که توسعهی پایدار جوامع بدون یک قوه قضائیه قانونمند، بیطرف، مستقل و قدرتمند، مقدور نیست. امروز، بعضی از مسئولان کشور هم به آن پی بردهاند. شعبههای معدودی در قوه قضائیه به پروندههای سیاسی رسیدگی میکنند و عملاً تابع پیشنهادات مأموران اطلاعاتی هستند. تعبیری که بعضی آن را “بازجو سالاری” نامیدند. محکومیتهای سنگین توسط قضات این دادگاهها هم مؤید دور زدن فرایندهای قضایی ـ حقوقی است. در مواردی، حتی به مصادره غیر قانونی اموال هم سرایت کرده است. شاخصهای توسعه که توسط نهادهای تحقیقاتی غرب رصد میشوند، تأکید جدی بر استقلال قوه قضائیه دارند. امروزه که انقلاب ایران توسط براندازان و سازمانهای سیاسی تهدید نمیشود، باید به سمت عدالت قضایی حرکت کند تا توسعهی پایدار درونزا، فراهم شود. در آسیبشناسی “اقتصاد مقاومتی” هم این امر به جدّ مطرح میباشد.[14] در این راستاست که حرف آخر را در مناقشات اقتصادی و اتهامهای سیاسی، قوه قضائیه مستقل و سالم باید بزند. در این زمینه رویکردهای مثبتی دیده میشود ولی تا تحقق کامل، کار زیادی باید انجام شود که اولین قدم اصلاح نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی است و به قول جناب آقای خاتمی ” وزارت اطلاعات باید چشم نظام باشد و نه مشت آن”.
“سلول انفرادی” تاکنون لطمات زیادی به حیثیت جمهوری اسلامی زده است. اولاً ـ سلول انفرادی بر خلاف قانون اساسی و صدور رأی وحدت رویه دیوان عدالت اداری به شماره 435 مورخ 28/10/1382 میباشد که فقط آن را برای مدت 20 روز آن هم برای زندانیانی که در زندان تنش و درگیری ایجاد میکنند، مجاز دانسته و جنبهی تنبیهی دارد. ثانیاً ـ بر خلاف فتوای مراجع میباشد و از همه مهمتر نظر آیتالله خامنهای که سالها پیش گفتند که: «سلول انفرادی بدترین نوع شکنجه است و هر روز آن باید ده روز حساب شود.» این بیان نشان میدهد که در عین حالی که سلول انفرادی را شکنجه میدانند، مدت آن نباید آنقدر طولانی باشد که اگر هر روز آن مساوی ده روز حبس باشد، چند برابر کل دوران زندان متهم شود. مراجع عظام دیگر؛ آیتالله منتظری، هاشمی شاهرودی، صانعی، بیات زنجانی و… هم به صراحت، سلول انفرادی را ممنوع اعلام کردهاند. اتفاقاتی که در سلول انفرادی افتاده تاکنون بیشترین لطمه را به جمهوری اسلامی زده است مانند: اقراراهایی که بعد تکذیب شدهاند، فیلمهایی که بعداً به اجباری بودن آنها اقرار شده است، کشتارها، موارد خلاف شرع و… به عبارت دیگر این خلاف بیّن قانون اساسی، خلاف نظر دیوان عدالت اداری، خلاف نظر رهبری، خلاف نظر مراجع و… فقط ابزاری است در دست بازجویان برای تحقق اهداف خود که بعداً به ضد خود تبدیل شده و بر علیه حیثیت و شأن جمهوری اسلامی به کار میرود. قوهی قضائیه مستقل که علیالاصول از شأن و حیثیت ایرانیان و جمهوری اسلامی دفاع میکند، نباید رضا به این پدیدهی ممنوع بدهد.
سوم ـ تحولات منطقه:
منطقه ما در بحران تحولات انتقالی متضاد و متناقض به سر میبرد. از یک طرف به کمک داعش سعی دارند جنگ، سنی ـ شیعه، را دامن بزنند و کشورهای سنی مذهب را مقابل ایران قرار دهند. با تعمق در تبلیغات گسترده ماهوارهای و فضای مجازی از دو طرف، میتوان دریافت در آستانه این درگیری هستیم. از طرف دیگر در کشور عقبمانده و قبیلهای یمن، جنگی مخرب توسط عربستان شروع شده که مطمئناً برندهای نخواهد داشت، جز تخریب زیرساختها و کشتار مردم فقیر این کشور و احیاناً شروعی برای درگیری ایران با اتحاد کشورهای سنی و اسرائیل. هماکنون توانستهاند، اجماعی تبلیغاتی برعلیه ایران توسط بیش از ده کشور سنی ایجاد کنند. وضع سوریه نابهسامان است وتخریب و آوارگی مردم در آن بیداد میکند.
ترکیه اگرچه تجارت با ایران را تاکتیکی دوست دارد ولی به شکل استراتژیک با ایران احساس رقابت میکند و مسئولان آن مرتباً مواضع ضد ایرانی میگیرند. طرح جنگطلبان آمریکا، بریتانیا، اسرائیل، ایجاد خاورمیانه جدید است که مرزهای کشورها را بر زمینههای قومی ـ مذهبی، ترسیم کنند.
دقیقاً نمیتوان، تحولات آینده را پیشبینی کرد ولی خاورمیانه در تونلی مهآلود قرار دارد که معلوم نیست چگونه از این تونل، بیرون خواهد آمد.
بعضی از بازیگران منطقه میتوانند دست به کاری بزنند که شرایط را به ضرر ایران و به ضرر دکترین اوباما تغییر دهند. اسرائیل، یکی از این بازیگران غیرمتعادل منطقه است. عربستان با هماهنگی جنگطلبان امریکایی ـ اسرائیلی میتواند دست به اقدامی نظامی بزند که در تداوم خود به یک جنگ همهگیر تبدیل شود و منطقه را بیش از پیش به آتش و خون بکشد و حتی تفاهمنامه کنونی را هم نگذارند که به توافق منتهی شود.
دوران انتقال قرارداد
اگر تفاهمنامه به توافق منتهی شود، بین 10 تا 15 سال دوران انتقال آن از حالت کنونی به موقعیت پایدار تفاهم و اعتماد، طول خواهد کشید. دوران انتقال، دوران “راستیآزمایی”، “بازرسیها”، “شفافسازیها” و لغو یا تعلیق تحریمها، خواهد بود. دوران انتقال، بالقوه میتواند در دو جهت حرکت کند: رو به جلو و عقب گرد. داستان غمانگیز بازرسیها در عراق پیش چشم ماست. کارشکنیهای بعضی از امریکاییها و اسرائیلیها و جلوگیری از اعلام رسمی بازرسان که “صدام سلاح کشتار جمعی ندارد” و از “نیجریه اورانیم نخریده است”، تا شرایط برای حمله، فراهم شود در کتابهایی مستند شدهاند[15]. نیروهای مخالف توافق، در ایران و در امریکا، هر زمان در فرایندهای دوران انتقال میتوانند سنگاندازی کنند و حتی روند را به عقب برگردانند[16]. به هر حال در توافق خواهد آمد که هرگاه ایران تخلف کند، تحریمها اعاده خواهند شد. چه کسانی باید تخلف ایران را تایید کنند؟ بازرسان آژانس. آیا در فرایند این بازرسیها، همه چیز سالم و درست پیش خواهند رفت؟ کار مشکلی است. ایران اگر در قبل از شروع دوران انتقال، عوامل موثر در این فرایند را خنثی نسازد، کار؛ بسیار مشکل، پیچیده و بازگشتپذیر خواهد شد.
لذا، در داخل آشتی ملی و وحدت دولت ـ ملت و در خارج؛ ایجاد رابطه اعتمادبخش بین ایران و کشورهای عربی منطقه، ضروری است. در چنین حالتی اسرائیل و جنگطلبان امریکا منزوی خواهند شد. مسائل ایران، آنچنان با غرب و کشورهای منطقه از یکطرف و مسائل هسته ای، حقوق بشری و… از طرف دیگر؛ بهم وابسته و پیوسته هستند که نمیتوان انتظار داشت که مسئله هستهای، مستقل از سایر مسائل به خیری و خوشی به سرانجام برسد.
نتیجهگیری وپایان سخن
اوباما، این تفاهم را تاریخی نامید و گفت که چنین اتفاقی به ندرت اتفاق میافتد. او حق داشت. شرایط متعددی که در این لحظه همزمان مجتمع شدهاند و فضا را برای تفاهم و توافق ممکن ساختهاند، عبارتند از:
1- طرح دکترین جدیدی از طرف رئیس جمهورآمریکا، مستقل از دکترین جمهوریخواهان و در مواردی در تضاد آشکار با آن.
2- اعلام روسای پنتاگون در ناتوانی آنها برای شروع جنگ جدیدی در منطقه،
3- مخالفت اکثریت افکار عمومی مردم آمریکا با جنگ جدید.
4- رضایت نظام جمهوری اسلامی در توافق با آمریکا و حل مشکل هستهای از طریق دیپلماتیک.
5- تمایل شدید مردم ایران به رفع تحریمها و تغییر شرایط اقتصادی ـ اجتماعی.
6- تمایل اروپا و ژاپن همراه با چین و روسیه، به رفع تحریم و فعالیتهای اقتصادی در ایران
7- وجود یک دولت کارشناس و عقلانی در ایران و با رویکردی دیپلماتیک و کوشش برای تبدیل فضای درونی جامعه از امنیتی ـ نظامی به فرهنگی ـ سیاسی.
8-…
لذا، این موقعیت را باید مغتنم شمرد و از موضع حفظ شأن و منزلت مردم ایران در دفاع از منافع و مصالح ملی و ارتقاء امنیت ملی، به این توافق ورود کرد و به تخاصم و قهر با جامعهی جهانی پایان داد. و رشد و توسعهی همه جانبه و پایدار ایران را پس از 37 سال که عمر انقلاب عمیق، مدنی، مسالمتآمیز و مدرن ایران میگذرد، فراهم ساخت. در آن صورت است که مردم ایران؛ آرامش، رفاه و آبرومندی را حس خواهند کرد و از آن لذت خواهند برد.
منابع و توضیحات
[1] “فدراسیون دانشمندان امریکا” تحقیقی انجام دادهاند و اعلام کردهاند که هزینهی رآکتور بوشهر بیش از 11 میلیارد دلار و هزینه ساخت اجرایی برنامه اتمی ایران بیش از یکصد میلیارد دلار بوده است (محمد امینی ـ بیبیسی) نامه دکتر صادق زیبا کلام به ریاست جمهوری در بیستم فروردین 94 گوشهای از واقعیت است. مبالغ نجومی، عدم نفع ایران به دلیل تحریمها و انزوا از جامعهی بینالمللی و هزینههای گسترده در سایر نوشتههای نویسنده، مستندا، آمدهاند.
[2] نوشته نویسنده، بحران مذاکرات یا مذاکرات بحران، در سایت www.MHRANFIEEFANOOD.com
اگر فتوای رهبری اصل است ـ که میباشد ـ ایران هدف نظامی از انرژی هستهای ندارد با حفظ فضای تعادل 10-15 ساله شرایط میتواند عادی شود و تمام تحریمها حذف گردد.
[3] مراجعه کنید به نوشتههای نویسنده در ایران فردا در مورد داعش و نقشه جدید خاورمیانه. مهمتر اینکه پنتاگون در نهایت و برای اولین بار داشتن سلاح هستهای اسرائیل را تأیید کرد. انتشار این خبر که مربوط به گزارشی در سال 1987 میباشد، هم حکایت از نوعی تبلیغات بر علیه اسرائیل است و هم بیان زیادهخواهی این کشور
(www.thenatin.com/ sites/ default/ files/ imagecache_node_view_image…
[4] www.mytimes.com/ 2015/ 04/ 06/ opinion/ Thomas-fridman-the-obama-doctrine-and-iran-interview-html?-r=o
[5] اوباما در اینجا اشتباه میکند، تعداد شهدای جنگ حدود دویست هزار نفر و معلولین جنگ حدود یک میلیون نفر بودهاند.
[6] منظور اوباما از گریز هستهای Breakout time است که بزعم وی در گذشته اگر ایران تصمیم به ساخت سلاح هستهای میگرفت حدود چهار ماه زمان لازم داشت و با این تفاهم به یک سال افزایش یافته است.
[7] تعهدات فوردو، عدم غنیسازی اورانیوم و خروج مواد “شکافتپذیر”، اورانیوم، از آنجاست و در مورد سانتریفوژها از مسیر تولید خارج کردن، حدود 14 هزار سانتریفوژ خواهد بود که این دو در کوتاه مدت، مقدور خواهند بود.
[8] منظور اوباما از مواضع ضداسرائیلی، ادبیات احمدینژاد و نظامیان است که علناً خواستار محو اسرائیل از نقشه جغرافیایی جهان هستند و الاّ مخالفت با اسرائیل و عدم به رسمیت شناختن اسرائیل را در مصاحبه دیگری و در پاسخ به نتانیاهو، اعلام کرده است. ضمناً ایران، مواضع ضد یهود نداشته است ولی در رابطه با برادران اهل تسنن در داخل و خارج کمکاری و ندانم کاری شده است. در رابطه با کشورهای سنی همسایه سیاست ایران زیگزاگی بوده و در دوران آقایان هاشمی و خاتمی به سمت تعامل سازنده و در زمان احمدینژاد به سمت تخاصم، حرکت کردهایم.
[9] پیشین، ایران فردا شماره 10.
[10] بینش استراتژیک آمریکا و بحران قدرت جهانی ـ مارس 2001، ترجمه دکتر علی بهفروز، نشر صمدیه صص 188-190
[11] www.globalresearch.ca/ index.php? contex=va&ail=28610
[12] “تدارک جنگ بزرگ بر اساس پیشگویی انبیاء بنیاسرائیل” Halsell Grace، ترجمه آقای خسرو اسدی، نشر رسا، چاپ دوم 1383.
[13] به اعتراض اردوغان به ایران در مورد یمن و مسافرت چند روز بعد او به ایران و اظهار خوشحالی از توسعه روابط اقتصادی تا 30 میلیارد دلار، توجه کنید.
[14] اقتصاد مقاومتی، اقبال یا امتناع، نوشته نویسنده، وبسایت نویسنده.
[15] اسکات ریتر، داستان ناگفته عراق، ترجمه علیرضا عیاری، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1386 و هانس بلیکس، خلع سلاح عراق: جستجو برای تسلیحات کشتار جمعی، ترجمه محمدحسین آهویی، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1385 و دو گزارش از کمیته منتخب اطلاعاتی سنای امریکا، سایت سنای امریکا، ترجمة فارسی خلاصهای از آن در سایت www.meisami.com در دسترس هستند.
[16] به مقاله مشترک کیسینجر و شولتز، دو سیاستمدار پرنفوذ جمهوریخواه امریکا در روزنامه والاستریت جورنال، مورخ 8 آوریل 2015 توجه کنید که چگونه نگرانیهای خود را القا میکنند و تقریباً تمامی مواد تفاهمنامه را از هماکنون زیر سوال میبرند.