اعترافات یک جنایتکار اقتصادی
Confession of an Economic Hit man, 2004
نویسنده: جان پرکینز، John Perkins مترجمان: میرمحمود نبوی، خلیل شهابی
ناشر: نشر اختران چاپ اول 1385
پیشگفتار مترجمان
عجبی نیست که 80% مردم آمریکای جنوبی اخیراً در 7 کشور افرادی را با دیدگاهﻫﺎیی ضد سیاستﻫﺎی امریکا به ریاست جمهوری بر میﮔﺰینند.
پرکینز در “مرجع جهانی بررسیﻫﺎﻱ اجتماعی” (WSF) میﮔﻮید: “اگر فقط یک “امپراتوری شریر” وجود داشته باشد، ماییم (ایالات متحدهﻱ امریکا).” در حالی که مالکان این امپراتوری فقط 1% از مردم آمریکا هستند، در کشورهای فقیر روزانه پنجاه هزار نفر به سبب عدم دسترسی به غذا و داروهای عادی جان میﺩهند.
آری! 25 کشور در لیست انتظار محرمانهﻱ آمریکا برای تهاجم قرار دارند تا سپس توسط ابر شرکتﻫﺎی آمریکایی مثلاً “بازسازی” شوند.
ولی امروزه، به عیان، میﺑﻴﻨﻴﻢ که همهﻱ هراسﻫﺎ از جاسوسی در زندگی شخصی مردم، استراق سمع تلفنی، ردیابی مبادلات پست الکترونیکی، ردیابی خرید کتابﻫﺎ و کتابﻫﺎﻱ امانت گرفته شده از کتابخانهﻫﺎ، نصب “تراشهﻫﺎﻱ جاسوسی” روی تمام اجناس توسط شرکتﻫﺎﻱ Procter & Gamble و ژیلت و اجناس فروشگاهﻫﺎﻱ Wall Mart بدون اطلاع خریدار، و… تحت نظام سرمایه داری حاکم بر یگانه ابر قدرت جهان و به دستور بالاترین تصمیم گیرندگان (شخص جرج بوش و “آژانس امنیت ملی”)، صورت میﮔﻴﺮد.
پیشگفتار
کتاب فوق به رؤسای جمهور دو کشور تقدیم شد که مشتریان من بودند و ضمن نزدیکی عاطفی با آنان، احترام زیادی برایشان قائل بودم – خاییم رولدوس (Jaime Roldos) رئیس جمهور اکوادر و عمر توریخوس (Omar Torrijos) رئیس جمهور پاناما.
در واقع، در یکی از روزهای سال 1971، زمانی که با معلمم کلودین شروع به کار کردم، او به من گفت: “مأموریت من این است که از تو یک جنایتکار اقتصادی بسازم. هیچ کسی حتی همسرت نباید از این موضوع مطلع باشد.”
دوازده میلیون خانوار در همین آمریکای ما همیشه نگران وعدهﻱ بعدی غذای خود هستند.
نسبت درآمد یک پنجم جمعیت در غنیﺗﺮین کشورها به یک پنجم جمعیت در فقیرترین کشورها از سی به یک در سال 1960 به هفتاد و چهار به یک در سال 1995 رسیده است.
شغال، C.I.A. Jacal عمال ترور فیزیکی سیا. –م
مقدمه
از سال 1970 به بعد، در دورهﺍی که با حسن تعبیر به دورهﻱ “شکوفایی نفتی” (Oil Boom) از آن یاد میﺷﻮد، در اکوادور سطح رسمی فقر از پنجاه درصد به هفتاد درصد، بیکاری ناقص از پانزده درصد به هفتاد درصد و بدهی عمومی از دویست و چهل میلیون دلار به شانزده میلیارد دلار افزایش یافته است. با وجود این، سهم منابع ملی تخصیص یافته به فقیرترین اقشار جمعیت از بیست درصد به شش درصد کاهش یافته است.
بدهی جهان سوم به بیش از 5/2 تریلیون دلار رسیده است. هزینهﻱ مالی این بدهی بالغ بر سیصد و هفتاد و پنج میلیارد دلار در سال از سال 2004 به بعد خواهد بود.
به ازای هر صد دلار نفت خام خروجی از جنگلﻫﺎﻱ بارانﺯای اکوادور، شرکتﻫﺎﻱ نفتی هفتاد و پنج دلار دریافت میﻛﻨﻨﺪ. از بیست و پنج دلار باقی مانده، سه چهارم آن باید بابت باز پرداخت بدهی خارجی صرف شود. آنچه باقی میﻣﺎند هزینهﻫﺎﻱ نظامی و دولتی را پوشش میﺩهد – که حدوداً 5/2 دلار برای بهداشت، آموزش و پرورش و برنامهﻱ کمک به فقرا باقی میﻣﺎند. نتیجه آن که از هر صد دلار ارزش نفت خامی که از آمازون قاپیده میﺷﻮد، کمتر از سه دلار به مردمی میﺭسد که بیشترین نیاز را دارند؛ مردمی که بیشترین آسیب را از احداث سدها، حفاریﻫﺎ و خطوط لولهﻱ نفتی دیدهﺍند و از فقدان مواد غذایی و آب آشامیدنی در حال مرگ هستند.
میلیونﻫﺎ نفر در اکوادور و میلیاردها نفر در روی کره زمین همگی تروریستﻫﺎﻱ بالقوه هستند.
پارهﻱ اول : 1971 – 1963
برای تمام عمر باید در آن باقی باشی
اول این که من میﺑﺎیست وامﻫﺎﻱ کلان بین المللی را توجیه اقتصادی میﻛﺮدم، به طوری که این پولﻫﺎ از سرگشاد قیف پروژهﻫﺎﻱ عظیم مهندسی – ساختمانی وارد و از ته تنگ آن به شرکت مین و شرکتﻫﺎﻱ دیگر آمریکایی (از قبیل بکتل، هالیبرتون، استون و وبستر، و “برون و روت”) برگردانده شوند. دوم، من میﺑﺎیست کاری میﻛﺮدم که کشورهای وام گیرنده ورشکسته شوند (البته بعد از پرداخت پول به شرکت مین و سایر پیمانکاران آمریکایی)، به طوری که تا ابد مدیون وام دهندگان باقی بمانند، و در زیر بار منت، هنگامی که ما نیاز به ایجاد پایگاه نظامی، رأی گیری در سازمان ملل و یا دسترسی به نفت و منابع طبیعی و امثال آن داشتیم، به مساعدت و طرفداری ما برخیزند.
جنبهﻱ ناگفته هر یک از این پروژهﻫﺎ این بود که این پروژهﻫﺎ با نیت فراهم کردن سود فراوان برای پیمانکاران طرح و اجرا میﺷﺪ.
کلودین و من بدون رودربایستی دربارهﻱ ماهیت فریبکارانهﻱ تولید ناخالص ملی بحث کردیم.
ابتکار عمل روزولت، تاریخ خاورمیانه را تغییر داد و تمام استراتژیﻫﺎﻱ قدیمی ساختن امپراتوری را منسوخ کرد. این امر، هم زمان شد با شروع آزمودن “عملیات نظامی غیر هستهﺍی به طور محدود” که نهایتاً منتج به تحقیر آمریکا در کره و ویتنام شد. در 1968، سالی که من با NSA (آژانس امنیت ملی) مصاحبه کردم، دیگر روشن شده بود که اگر آمریکا میﺧﻮاهد رؤیای “امپراتوری جهانی” خود را به منصه ظهور برساند (آن طور که توسط رؤسای جمهور جانسون و نیکسون طراحی شده بود) باید استراتژیﻫﺎیی را به کار گیرد که براساس الگوی ایرانی روزولت شکل گرفته باشد. این تنها راه شکست دادن شورویﻫﺎ، بدون ترس از جنگ اتمی بود.
پارهﻱ دوم : 1975 – 1971
تمدن در بوتهﻱ آزمایش
نمیﺗﻮانستم بدون پاسخ از این مطلب رد شوم و به اعتراض گفتم: “مسلماً نمیﺗﻮانید اعتقاد داشته باشید که آمریکا، ضد اسلامی است.” در جواب گفت: “اوه، نه؟ از کی؟ باید به یکی از مورخین خود رجوع کنید – یک انگلیسی به نام توینﺑﻰ – او در دههﻱ پنجاه پیش بینی کرده که جنگ واقعی در قرن آینده بین کمونیستﻫﺎ و طرفداران سرمایه داری نخواهد بود بلکه بین مسیحیﻫﺎ و مسلمانان در خواهد گرفت.”
با تعجب پرسیدم: “آرنولد توینﺑﻰ این مطلب را گفته است؟”
بله، کتاب “تمدن در بوتهﻱ آزمایش، جهان و دنیای غرب را بخوانید”
نگاهی متفاوت به مسیح
مسلمانان مثل سربازان آماده به خدمت (در دورهﻱ انقلاب آمریکا) هستند که برای استیفای حقوق خود تهدید به پیکار میﻛﺮدند، و بریتانیاییﻫﺎ در دههﻱ 1770 مثل ما (آمریکاییﻫﺎی کنونی) آن تهدید را به عنوان تروریسم، طبقه بندی میﻛﺮدند.
رئیس جمهور پاناما و قهرمان
آنان از سازمان “سیا” و آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در فعالیتﻫﺎﻱ ضدکمونیستی در سراسر نیمکرهﻱ جنوبی حمایت میﻛﺮدند و از کمک به بنگاهﻫﺎﻱ اقتصادی بزرگ آمریکا مثل استاندارد اویل مربوط به را کفلر و شرکت یونایتد فروت (بعدها بوش پدر آن را خرید) دریغ نمیﻭرزیدند.
این مقاله مرا واداشت تا دربارهﻱ طرز تلقی کشورم (آمریکا) از جهان، فکر کنم. با استفاده از دکترین مونرو که در اصل از سوی رئیس جمهور جیمز مونرو در سال 1823 مطرح شده بود، “تقدیر آشکار” یک قدم به جلو برده شد و در دههﻫﺎﻱ 1850 و 1860 براساس آن اعلام شد که ایالت متحدهﻱ آمریکا دارای حقوق ویژه بر تمام نیم کره است، از جمله حق دارد به هر ملتی در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی که از سیاستﻫﺎﻱ ایالات متحدهﻱ آمریکا حمایت نکند، یورش ببرد.
گفت و گو با ژنرال
در اوایل دههﻱ 1950 جاکوبو آربنز، نامزد اصلاح طلب به ریاست جمهوری گوآتمالا انتخاب شد و این انتخاب به عنوان مدلی از فرایند دموکراسی، بسیار مورد استقبال مردم نیم کرهﻱ جنوبی قرار گرفت.
“شرکت نفتی زاپاتا – شرکت متعلق به جرج بوش، نمایندهﻱ ایالات متحدهﻱ آمریکا در سازمان ملل.”
رئیس بکتل جرج شولتز، وزیر دارایی نیکسون است. با نفوذ و انگشت نما در بد اخلاقی. شرکت بکتل پر از دار و دسته نیکسون، فورد و بوش است. شنیدهﺍم سر نخ حزب جمهوریخواه آمریکا در دست خانوادهﻱ بکتل است.
پولﺷﻮیی عربستان سعودی
مذاکرات به تشکیل سازمان بسیار فوق العادهﺍی به نام “کمیسیون اقتصادی مشترک ایالات متحده – عربستان سعودی”، مشهور به JECOR، انجامید.
گرچه مدیریت کلی و مسئولیت مالی این کمیسیون به ادارهﻱ خزانهﺩاری ایالات متحدهﻱ آمریکا محول شده بود، اما کمیسیون با استقلال بی حد و حصری عمل میﻛﺮد. در نهایت، در یک دورهﻱ 25 ساله و بدون هیچگونه نظارت عملی کنگره، میلیاردها دلار هزینه میﺷﺪ.
دیوید هولدن و ریچارد جانز بعد از بررسیﻫﺎﻱ گسترده پیرامون JECOR، این طور نتیجه گیری میﻛﻨﻨﺪ: “تفاهم نامه در نوع خود، پر دامنهﺩارترین تفاهم نامهﺍی بوده است که تا به حال بین ایالات متحدهﻱ آمریکا و یک کشور در حال توسعه منعقد شده است. این قرار داد، بالقوه، موقعیت ایالات متحده را در کشور پادشاهی سعودی تثبیت کرده و مفهوم وابستگی را جا انداخته است.”
البته میﻓﻬﻤﻴﺪم که هدف اساسی در این جا هدف معمول ما – مقروض کردن یک کشور به حدی که از عهدهﻱ باز پرداخت برنیاید – نیست، بلکه یافتن راهی مطمئن است که بتوان بخش عمدهﺍی از دلارهای نفتی به ایالات متحده بازگردد.
براساس این ایده، یکی از نایب رئیسان عبارتی را ساخت که اغلب از آن در اشاره به پادشاهی سعودی استفاده میﻛﺮدیم: “گاوی که تا غروب بازنشستگی میﺗﻮان دوشید.”
بدون شک تحریم نفتی 1973 که در ابتدا بسیار منفی به نظر میﺭسید، در نهایت سفرهﻱ رنگینی بود که به طور غیر منتظره برای شرکتﻫﺎﻱ مهندسی – ساختمانی گسترده شده بود تا به هموارتر کردن راه “امپراتوری جهانی” کمک کنند.
شرط معامه عبارت بود از: خرید اوراق بهادار دولت ایالات متحدهﻱ آمریکا توسط عربستان سعودی از محل دلارهای نفتی. در عوض، بهرهﻱ حاصله توسط ادارهﻱ خزانهﺩاری ایالات متحده هزینه میﺷﺪ، به نحوی که عربستان سعودی بتواند از جامعهﻱ قرون وسطایی خارج شود و پا به دنیای مدرن و صنعتی بگذارد. به بیان دیگر، بهرهﻱ میلیاردی حاصل از درآمد نفت سعودی به شرکتﻫﺎﻱ آمریکایی پرداخت میﺷﺪ تا طرح رؤیایی من (و قاعدتاً بعضی از رقبایم) محقق، و عربستان به یک قدرت صنعتی و مدرن تبدیل شود. ادارهﻱ خزانهﺩاری ایالات متحده، از جیب سعودیﻫﺎ، ما را استخدام میﻛﺮد تا پروژهﻱ زیربنایی و حتی شهرﻫﺎﻱ کاملی در سراسر شبهﺟﺰیره بسازیم.
گرچه سعودیﻫﺎ این حق را برای خود حفظ کرده بودند که در ماهیت کلی پروژهﻫﺎ اعمال نظر نمایند، اما واقعیت این بود که گروهی از خبرگان خارجی (از نظر مسلمانان، اکثراً لامذهب) شکل آتی و آرایش اقتصادی شبهﺟﺰیرهﻱ عربستان را تعیین میﻛﺮدند.
توماس لیپمن، استادیار مؤسسهﻱ خاورمیانه و روزنامهﻧﮕﺎر سابق، نکات مهم این قرار داد را به شرح زیر خلاصه میﻛﻨﺪ :
“سعودیﻫﺎ که در پول غلت میﺯنند، دلارهای نفتی خود را تحویل ادارهﻱ خزانهﺩاری میﺩهند و این پول در حسابﻫﺎ نگهداری میﺷﻮد تا زمانی که از محل آن، پرداخت به فروشندگان و کارکنان ضرورت یابد. این رویه اطمینان میﺩاد که پولﻫﺎﻱ سعودی به آمریکا برگشت داده میﺷﻮد. همچنین اطمینان میﺩاد که مدیران کمیسیون اقتصادی، هر پروژهﺍی را که به نظر خودشان و سعودیﻫﺎ مفید تشخیص میﺩادند، بدون ارجاع و کسب اجازه از کنگره به اجرا در میﺁوردند.”
سفیر این مأموریت هر که بود، اولین وظیفهﺍش این بود که وقایع ایران در زمان مصدق و تلاش وی به مصادرهﻱ منافع BP را برای خانوادهﻱ سلطنتی سعودی باز گوید.
وظیفهﻱ بعدی او تشریح خلاصهﻭار برنامهﺍی جذاب بود که سعودیﻫﺎ نتوانند دست رد به سینهﻱ آن بزنند، در واقع به سعودیﻫﺎ ابلاغ شود که گزینهﻫﺎﻱ زیادی پیش رو ندارند. تردیدی نداشتم که برداشت نهایی سعودیﻫﺎ این بود که یا پیشنهاد ما را بپذیرند و در نتیجه اطمینان حاصل کنند که از آنان به عنوان حکام سعودی حمایت و حفاظت خواهیم کرد یا این که پیشنهاد ما را رد بکنند و راه مصدق را در پیش بگیرند. وقتی سفیر این مأموریت به واشنگتن بازگشت، اطلاع داد که سعودیﻫﺎ تابع هستند.
صرف نظر از اعتقادات مذهبی، شاهزاده نقطه ضعفی هم داشت و آن علاقهﻱ شدید او به دختران مو بلوند بود.
با وجود این، وی در ساختار این معاملهﻱ تاریخی نقش داشت و حریم اجرایی مأموریتم را ترسیم کرد.
دلالی محبت و تأمین مالی اسامه بن لادن
عربستان سعودی در دههﻱ 1980 هزینهﻱ جنگ افغانﻫﺎ توسط اسامه بن لادن علیه شوروی را پرداخت میﻛﺮد و در این رابطه، ایالات متحده علاقه و اشتیاق به این کار را پنهان نمیﺩاشت. واشنگتن و ریاض جمعاً سه و نیم میلیارد دلار به مجاهدین کمک کردند، گرچه رقم بسیار بالاتر هم رفت.
در اواخر سال 2003 مجله آمریکایی “اخبار و گزارش جهانی” بررسی جالبی با استفاده از مدارک دادگاهﻫﺎ، گزارشﻫﺎﻱ اطلاعاتی داخلی و خارجی، مصاحبه با دهﻫﺎ نفر از مأموران دولتی و کارشناسان مرتبط با تروریسم و امور خاورمیانه، انجام داد که در زیر شمهﺍی از نتیجهﻱ بررسی میﺗﻮان دید :
شواهد مسلمی در دست است که متحد قدیمی آمریکا و بزرگﺗﺮین تولید کنندهﻱ نفت، یعنی عربستان سعودی، به قول مسئول ارشد خزانهﺩاری آمریکا، به شکلی به “کانون” تأمین مالی تروریسم تبدیل شده است.
بعد از دو ضربهﻱ ناشی از انقلاب ایران و جنگ شوروی در افغانستان، موضوع از سال 1980 شروع شد و اکثر مؤسسات نیمه رسمی خیریه در عربستان سعودی به منبع اصلی تأمین مالی جنبش رو به رشد جهادگران تبدیل شدند. مبالغ یاد شده صرف ادارهﻱ اردوگاهﻫﺎﻱ آموزشی شبه نظامیان در سطح بیست کشور، خرید اسلحه و جذب اعضای جدید میﺷﺪ. به قول افسران باز نشستهﻱ اطلاعاتی آمریکا، بذل و بخشش سعودیﻫﺎ، مأموران آمریکایی را آن چنان گستاخ کرده بود که اصلاً به روی خود نمیﺁوردند. هر کس که به نوعی در ارتباط با عربستان بود، خواه سفرا، رؤسای پایگاهﻫﺎﻱ سیا، حتی وزرا و معاونان آنان در کابینه از طریق قرار دادهای میلیاردی، وامﻫﺎﻱ بلاعوض و حقوقﻫﺎﻱ گزاف، همه مشغول لفت و لیس بودند…
شنودهای مخابراتی حاکی از آن بود که اعضای دربار سعودی نه تنها به القاعده بلکه به سایر گروهﻫﺎﻱ تروریستی هم کمک میﻛﺮدند.
درست چند روز بعد از یازده سپتامبر، سعودیﻫﺎﻱ ثروتمند، شامل اعضای خانوادهﻱ بن لادن با هواپیماهای جت خصوصی از ایالات متحده فرار کردند. کسی مسؤلیت صدور اجازهﻱ خروج این پروازها و کنترل مسافران آنها را به عهده نگرفت.
پارهﻱ سوم : 1981 – 1975
مذاکرات “آبراه پاناما» و گراهام گرین
بهترین راه حصول اطمینان از ادامهﻱ فعالیت مؤثر آبراه، کمک به پاناماییﻫﺎ است که نظارت و مسئولیت آبراه را بر عهده بگیرند. برای انجام این کار باید با افتخار تمام به تعهدی که دویست سال قبل در مورد آرمان حق حاکمیت قبول کردیم، مجدداً متعهد شویم.
استعمار در آغاز قرن (اوایل دههﻱ 1900) متداول بود، همان طور که در 1775 مرسوم بود. تصویب این معاهده با توجه به پیش زمینه آن زمانﻫﺎ قابل درک است، ولی امروز هیچ توجیهی ندارد. استعمار در 1975 دیگر جایی ندارد. مادویستمین سال تأسیس جمهوری را جشن میﮔﻴﺮیم و باید این حق را بفهمیم و براساس آن عمل کنیم.
شاهنشاه ایران
کار ما، همچون گذشته، تمرکز بر روی پیش بینی امکانات بالقوه برای توسعه و عمران مناطق بود و سپس طراحی شبکهﻱ یکپارچه در راستای این پیش بینیﻫﺎ جهت تولید، انتقال و توزیع برق مورد نیاز بخشﻫﺎﻱ مختلف اقتصادی.
از من پرسید آیا دربارهﻱ پروژهﻱ “شکوفایی صحرا” چیزی میﺩانم.
رزومهﻱ نیرنگ آمیز
علت درج آن در رزومه این بود که “خواص” در جهان پنهانی فعالیتﻫﺎیی از این دست بفهمند که من جزئی از تیمی بودهﺍم که بزرگترین معاملهﻱ قرن را طراحی کرد، معاملهﺍی که مسیر تاریخ جهان را تغییر داد ولی هرگز به روزنامهﻫﺎ راه نیافت: من کمک کردم قرار دادی حقوقی تنظیم شود که تدوام جریان نفت به آمریکا را تضمین کند، تداوم حکومت آی سعود را تأمین کند، و به تأمین مالی اسامه بن لادن و حفاظت از جنایتکارانی بین المللی چون عیدی امین، دیکتاتور اوگاندا، یاری رساند.
گانگسترها کتﻫﺎﻱ چرمی را از تن در آورده، خود را به کت و شلوار تجارت آراسته، و حال و هوایی محترمانه به خود گرفته بودند. مردان و زنانی از مراکز ابر شرکتﻫﺎ در نیویورک، شیکاگو، ساﻥفرانسیسکو، لندن و توکیو بیرون میﺭیختند و چون سیلی به هر سوی تمامی قارهﻫﺎ روان میﺷﺪند تا سیاستمداران را متقاعد سازند که اجازه دهند کشورهایشان در غل و زنجیر “ابر شرکت سالاری” گرفتار آیند و مردم مستأصل را ترغیب کنند تا جسم خود را به کارگاهﻫﺎﻱ عرق ریزی و جان کندن و خطوط مونتاژ بفروشند.
رئیس جمهور اکوادور با کمپانیﻫﺎﻱ بزرگ نفتی میﺳﺘﻴﺰد
مطلبی که غالباً تکرار میﺷﺪ این بود که غذاهای اهدایی میسیونرهای انجیلی شدیداً به مسهل آغشته است. آن گاه میسیونرها دارویی را برای مداوای اپیدمی اسهال در اختیار سرخپوستان میﻧﻬﺎدند. در سرتاسر سرزمینﻫﺎﻱ قبیله هوائورانی، میسیونرهای زبانشناس انجیلی سبدهایی حاوی مواد غذایی را از هواپیماها و هیلکوپترها به پایین میﺍفکندند که در جدارهﻱ کف کاذب آنها دستگاهﻫﺎﻱ ﺑﻲسیم جاسازی شده بود و طرفﻫﺎﻱ ارتباط ﺑﻲسیم که پرسنل نظامی ایالات متحدهﻱ
آمریکا بودند، در پایگاه ارتش آمریکا در “شرکت نفت شل” نشسته و به وسیلهﻱ ایستگاهﻫﺎﻱ مخابراتی بسیار پیچیدهﺍی، با میسیونرهای “کلیسای انجیلی” از طریق دستگاهﻫﺎﻱ ﺑﻲسیم ارسالی ارتباط برقرار میﻛﺮدند. هرزمان که یکی از افراد قبیله توسط ماری سمی گزیده یا شدیداً بیمار میﺷﺪ، یکی از میسیونرها با ضد سم یا داروهای مناسب – و اغلب در هلیکوپترهای “شرکت نفت شل” – از راه میﺭسید.
منابع مالی به اصطلاح “انستیتوی زبان شناسی سامر” (SIL یا همان میسیونرهای “کلیسای انجیلی”) توسط انجمنﻫﺎﻱ خیریهﻱ را کفلرها تأمین میﺷﺪ.
استعفا میﺩهم
خورشید در پس جزیرهﺍی کوهستانی از نظرها ناپدید شد، کمانی سرخﺭنگ عرض آسمان را در نوردید، دریا رو به تاریکی گذاشت و من خود را با این حقایق تکان دهنده روبهﺭو یافتم که من هم یک بردهﺩار بودهﺍم و کار من در شرکت مین فقط استفاده از ابزار وام برای کشاندن کشورهای فقیر به درون تور “امپراتوری جهانی” نبوده است. پیش بینیﻫﺎﻱ من به عنوان اقتصادان ارشد مین براساس ارقامی ساختگی و متورم، صرفاً وسیلهﺍی برای اطمینان یافتن از این نبود که به هنگام نیاز کشورم آمریکا به نفت، بتوانیم چند سیر از گوشت بدن وامﮔﻴﺮنده را طلب کنیم.
پارهﻱ چهارم : از سال 1981 تا امروز
مرگ رئیس جمهور اکوادور
رئیس جمهوری که پانلﻫﺎﻱ انرژی خورشیدی را بر سقفﻫﺎﻱ کاخ سفید نصب کرده بود، جای خود را به مردی میﺩاد که بعد از اشغال اتاق بیضی شکل کاخ سفید، بلافاصله دستور برداشتن آنها را داد.
او، با محکوم کردن توطئهﻱ ساختهﻱ دست سیاستﺑﺎزان، نفتیﻫﺎ و کلیسا به این باج خواهیﻫﺎ پاسخ میﺩاد. او، به صراحت، “انستیتوی زبان شناسی سامر” (SIL یا همان میسیونرهای کلیسای انجیلی) را به همدستی با شرکتﻫﺎﻱ نفتی متهم کرد و سپس، در اقدامی شجاعانه، و شاید بیﮔﺪار، دستور اخراج این میسیونرها را از کشور صادر کرد.
فقط چند هفتهﺍی پس از فرستادن لوایح به مجلس قانونگذاری و چند روز پس از اخراج میسیونرهای SIL، رولدوس به تمام طرفﻫﺎﻱ ذینفع خارجی، و از جمله شرکتﻫﺎﻱ نفتی، اخطار کرد که باید برنامهﻫﺎیی را به مرحلهﻱ اجرا گذارند که حافظ منافع مردم اکوادور باشند، در غیر این صورت، از کشور اخراج خواهند شد. او سخنرانی مهمی در استادیوم المپیک آتاهوالپای شهر کوئیتو ایراد کرد و سپس، برای دیدار از یکی از جوامع کوچک کشور، رهسپار جنوب اکوادور شد ولی در آنجا، با سقوط بالگردش، در بیست و چهارم ماه مه سال 1981 کشته شد.
سپس، اسوالدو هورتادو ریاست جمهوری اکوادور را در دست گرفت و بلافاصله “انستیتوی زبانشناسی سامر” و میسیونرهای “کلیسای انجیلی”اش، و نیز حامیان آنها، یعنی شرکتﻫﺎﻱ نفتی، را به کشور برگرداند و موقعیت از دست رفتهﺷﺎن را به آنها بازگرداند و، هنوز به پایان سال نرسیده، برنامهﻱ بلند پروازانهﺍی را به مورد اجرا گذاشت که به موجب آن، حفاریﻫﺎﻱ نفتی توسط “شرکت نفت تگزاکو” و سایر شرکتﻫﺎﻱ خارجی در خلیج “گوایاکیل” و حوزهﻱ نفتی آمازون افزایش میﻳﺎفت.
پاناما – هلاکت رئیس جمهوری دیگر
شغالﻫﺎ بازگشته بودند و میﺧﻮاستند که عمر توریخوس، و هر کس دیگری که ممکن بود به فکر پیوستن به مبارزه علیه “ابر شرکت سالاری” باشد، این را بداند. اما توریخوس کسی نبود که در مقابل این تهدیدﻫﺎ سرخم کند. او نیز، به مانند رولدوس، تسلیم در مقابل زورگویی را رد میﻛﺮد. او نیز، به مانند رولدوس، “انستیتوی زبان شناسی سامر” و میسیونرهای “کلیسا انجیلی”اش را اخراج کرد و از تسلیم به خواستﻫﺎﻱ دولت ریگان مبنی بر تجدید مذاکره دربارهﻱ”معاهدهﻱ آبراه پاناما”، به شکل انعطاف ناپذیری اجتناب کرد.
دو ماه پس از مرگ رولدوس، کابوس توریخوس به حقیقت پیوست و او در تاریخ 31 ژوئیه 1981 در سانحهﺍی هوایی کشته شد.
“چند روز بعد، صدای محافظ امنیتی او، گروهبان چوچو، که با نام خوزه دو خشوش مارتینز شناخته میﺷﺪ، و استاد سابق فلسفهﻱ مارکسیستی در دانشگاه پاناما، و نیز استاد ریاضیات و شاعر بود، به من گفت: “در آن هواپیما، یک بمب کار گذاشته شده بوده است. من این را میﺩانم که در هواپیما بمب بوده ولی، پشت تلفن، چرای آن را نمیﺗﻮانم بگویم”. ”
شرکت انرژی من، شرکت انرون، و جرج دبلیو بوش
بزرگان صنعت این دوره را “دورهﻱ غرب وحشی انرژی” نام نهاده بودند.
بین دستهﺍی از ما که به نفت و عرصهﻱ بین المللی علاقهﻣﻨﺪ بودیم، اغلب موضوع دیگری نیز مورد بحث قرار میﮔﺮفت: پسر معاون رئیس جمهور ریگان، (جرج دبلیو بوش). اولین شرکت انرژی او، با نام “آربوشتو” (معادل اسپانیولی بوش، به معنای “بیشه”) در شرف فروپاشی بود که، نهایتاً، از طریق ادغام آن با “شرکت اسپکتروم 7” در سال 1984، نجات یافت.
ماجرای رشوهﮔﻴﺮی من
ایدهﻱ کاهش وابستگی آمریکا به نفت کنار گذاشته شده بود زیرا ریگان عمیقاً به شرکتﻫﺎﻱ نفتی مدیون بود. بوش نیز، به عنوان یک “نفتی”، ثروتی اندوخته بود و اکثر بازیﻛﻨﺎن اصلی و اعضای کابینه، هم در دوران ریاست جمهوری ریگان و هم بوش، یا جزئی از صنعت نفت بودند یا جزئی از شرکتﻫﺎﻱ مهندسی و ساختمانی عمیقاً مرتبط با صنعت نفت.
ایالت متحده به خاک پاناما تجاوز میﻛﻨﺪ
وزیر دفاع، ریچارد چنی، مدعی شد میزان کشتهﺷﺩﮔﺎن پانصد تا ششصد نفر بوده است، ولی گروهﻫﺎﻱ مستقل حقوق بشر میزان تلفات را سه هزار تا پنج هزار به علاوهﻱ بیست و پنج هزار نفر بیﺧﺎنمان قید کردهﺍند.
شکست جنایتکاران اقتصادی در عراق
با وجود این، در اواخر دههﻱ 1980، دیگر آشکار شده بود که عراق پذیرای سناریوی جنایتکاران اقتصادی نیست. این یک ناکامی عمده و مایهﻱ سرافکندگی دولت بوش پدر بود.
یادداشت شمارهﻱ 1 مترجمان :
ابر شرکت «انرون (Enron) و جرج بوش (پسر)»
رئیس هیئت مدیرهﻱ کاملاً بیﺍعتبار “انرون”، آقای “کنث ﻟﻲ”، حامی مالی اصلی “جرج دبلیو بوش” در رسیدن وی به ریاست جمهوری ایالات متحده بود.
یادداشت شمارهﻱ 2 مترجمان :
ابر شرکت هالیبرتون و دیک چنی
در ماه مه 2003، بوش فرمانی را امضا کرد که شرکتﻫﺎﻱ صنعت نفت را در قبال هرگونه اختلافات قرار دادی یا پیگیریﻫﺎﻱ قانونی ناشی از تبعیض، تخلف از قانون کار، منابع زیست – محیطی، و تخلفات حقوق بشری، به نحوی بیﺳﺎبقهﺍی از مصونیت برخوردار میﺳﺎزد.
بنا به گفته تام دیواین، مدیر حقوقی “پروژه پاسخگویی دولت”، “از نظر تعهدات قانونی، فرمان بوش ناقض نظریه پاسخگو بودن شرکتﻫﺎ و تعطیل کننده حکومت قانون است و به منزله چک سفیدی برای حاکم شدن آنارشی ابر شرکتی است که حق و حقوق عراقیﻫﺎ و منابع آنان را در معرض تاراج میﮔﺬارد.”
لیست خدمات و منافع متقابل دیک چنی و هالیبرتون (براساس اطلاعات موجود تا 2004 ) | |
الف- حقوق 5 ساله (1999 – 1995) چنی در هالیبرتون
ب- درآمد سال 2000 چنی از هالیبرتون ج- تعداد “برگهﻫﺎﻱ اختیار معامله” (هنوز در تملک چنی) د- پاداش بازنشستگی چنی در زمان استعفا (سال 2000) برای شرکت در فعالیتﻫﺎﻱ انتخاباتی ریاست جمهوری ه- افزایش قرار دادهای دولتی در مدت تصدی چنی در شرکت و- حداقل تأثیر مالی ناشی از روشﻫﺎﻱ “حسابداری خلاف قاعده” هالیبرتون در دوره مدیر عاملی چنی ز- تعداد صفحات “برنامه انرژی” که چنی از ارائه آنها به “کمیته تحقیق کنگره” خودداری کرد ح- میزان کمک بخش انرژی به “جمهوریخواهان” برای انتخابات سال 2000 ایالات متحده |
60.000.000 دلار 3
36.086.635 دلار 433.333 برگه 20.000.000 دلار
91 درصد 234.000.000 دلار 4
13.500 صفحه
50 میلیون دلار |
یادداشت شمارهﻱ 3 مترجمان :
ابر شرکت آمریکایی «یونایتد فروت» و سرنگونی پرزیدنت آربنز در گواتمالا
“یونایتد فروت” آمریکایی که به مهمﺗﺮین ابر شرکت در گواتمالا تبدیل شده بود عمدتاً متعلق به خانوادهﻱ آمریکایی را کفلر و آلن دالس رئیس بعدی سازمان CIA در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور بود.
در سال 1954، در اوج دوره مک کارتی، مدیران “یونایتد فروت” به واشنگتن شتافتند و فریاد “کمونیسم! کمونیسم!” سر دادند و به دوستان خود در آمریکا متوسل شدند و درخواست کمک کردند.
با کمک آناستازیو ساموزا (رئیس جمهور نیروهای ساندنیست آمریکا در کشور نیکاراگوئه که در دهه هشتاد میلادی با انقلابی به رهبری نیروهای ساندنیست سرنگون شد)، ارتشی شورشی در کشور نیکاراگوئه تشکیل داده بود که بین ژانویه تا ژوئن سال 1954، حدود بیست میلیون دلار از سازمان CIA دریافت کرد.
وزیر خارجه گواتمالا، گیلرمو توریلو، خواستار کمک “سازمان ملل” برای مقابله با اقدامات پنهانی آمریکا شد. توریلو دولت آمریکا را متهم کرد که “بر هر گونه تجلی ملیﮔﺮایی یا استقلال اقتصادی، هر خواستی برای پیشرفت اجتماعی، هرگونه کنجکاوی و روشنفکرانه، و هر علاقهﺍی به اصلاحات آزادیخواهانه پیشرو” بر چسب کمونیستی میﺯند.
در جنگﻫﺎﻱ داخلی طولانی و خونینی که کشور را در نوردید و “فاجعه نسلﻛﺸﻲ خاموش” نام گرفت 440 روستای “مایا”ها از روی نقشه جغرافیا محو شد و 200.000 غیرنظامی دست جوخهﻫﺎﻱ مرگ به قتل رسیدند. در این میان، جمعیت بومیان سرخپوست “مایا” بیشترین هزینه را پرداخت.
یادداشت شمارهﻱ 4 مترجمان :
ابر شرکت «بکتل» (Bechtel)
جرج شولتز، وزیر خارجه کابینه ریگان – بوش (پدر): مدیرعامل سابق “بکتل”، که در حال حاضر نیز یکی ار اعضای هیئت مدیره این گروه است.
کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع کابینهﻱ ریگان – بوش (پدر): مدیرعامل سابق “بکتل”، که در حال حاضر نیز یکی از اعضای هیئت مدیرهﻱ این گروه است.
کنت دیویس، معاون وزیر انرژی کابینهﻱ ریگان – بوش (پدر): معاون سابق مدیر عامل “بکتل”.
جک شینان (ژنرال بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده): در سال 1998، به عنوان معاون ارشد مدیر عامل “بکتل”، به این شرکت پیوست. وی، در عین حال، یکی از اعضای “هیئت سیاستﻫﺎﻱ دفاعی” در وزارت دفاع ایالات متحده (پنتاگون) است.
اندروناتسیوس، مجری منصوب “جرج بوش (پسر)” در “آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده” که به عنوان ناظر برمناقصهﻫﺎﻱ مربوط به قرار دادهای پس از جنگ عمل میﻛﻨﺪ، قبلاً دبیر اجرایی گروه “بکتل” در ماساچوست بود و در آنجا، بر پروژه ساخت تونل Big Dig در منطقه بوستون نظارت داشت. در پروژه مزبور، “بکتل” پیمانکار اصلی بود. پروژه Big Dig در حال حاضر، یک میلیارد و ششصد میلیون دلار بیش از بودجه مصوب هزینه برداشته است.